احکام دین. جهاد
مشرق | یادداشت | شنبه، 20 اسفند 1401 - 18:56
کتاب «زندان در زندان» در قالب یازدهمین نشست از مجموعه نشستهای «پاورقی» روز دوشنبه ۲۲ اسفند در حوزه هنری نقد و بررسی میشود.
خلاصه خبر
اینکتاب در سال ۱۴۰۱ توسط انتشارات سوره مهر و حوزه هنری استان قزوین منتشر شده است.
یازدهمین نشست «پاورقی» توسط مرکز رسانه معاونت راهبری استانهای حوزه هنری و با همکاری مؤسسه «سپهر سوره هنر»، دوشنبه این هفته ۲۲ اسفند از ساعت ۱۵ در تماشاخانه مهر حوزه هنری با حضور خبرنگاران و اهالی حوزه نشر برگزار میشود.
مشرق | یادداشت | یکشنبه، 21 اسفند 1401 - 07:57
شهید علیرضا توسلی روزی در خط مقدم جبهه برای ایران، روزی در افغانستان در مبارزه با شوروی و سالهای بعد در مبارزه با داعش در سوریه حضوری فعال داشت. او معتقد بود تا برپایی حکومت حق کسی حق شهادت ندارد!
خلاصه خبر
سردار شهید توسلی در سن ۲۵ سالگی و در هنگامه جنگ ایران و عراق به کردستان رفت و بیش از یک سال در آن منطقه به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت، با پایان جنگ ایران و عراق، برای نبرد با ارتش شوروی راهی کشورش شد.
پاسخ ابوحامد به یک رزمنده فاطمیون برای دعایی خاص!
مشرق | یادداشت، چندرسانهای | دوشنبه، 22 اسفند 1401 - 14:06
در دوران باشکوه دفاع مقدس،ستارگان درخشانی ظهور و بروز پیدا کردند که شاید اگر این دوران وجود نداشت.هیچگاه فرصت این ظهور و بروز به وجود نمیآمد.این گزارش بمناسبت ۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا تهیه شده است.
مشرق | یادداشت | چهارشنبه، 09 فروردین 1402 - 04:00
همهی نیروهایش شهید شدند. باید برمیگشت ایران. تنها، مجبور به عقبنشینی شد که توی راهش به یک گروهان از صدامیها رسید. یا باید تسلیم میشد یا اینکه همان کاری را میکرد که فقط عقرب زرد از پسش برمیآمد.
خلاصه خبر
وقتی پدرش بغلش گرفت تا اولین اذان را زیر گوشش بخواند با چشمهای آبی و درخشانش توی صورتش خندید.
پدر هم که با دیدن زلال چشمهای «علی» یاد فرات و تشنگی سید الشهدا (ع) افتاده بود، پسرش را نذر کرد که «سقا» شود!
اصلا از آنجا که خانهی پدری علی بود تا علقمه و کربلا آنقدر راه بود که این نذر از سرش بیفتد.
اما مگر میشد سقای علمدار نتواند خودش را به خیمهی حسین (ع) برساند؟
توی یکی از جلسات، فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «این جوون ریش خرمایی که همه جا حرفشه، کیه؟» یکی از فرماندهان گفت: «مسؤول اطلاعات و عملیاته؛ اعجوبهاییه تو کار اطلاعات» وقتی علی را صدا زدند تا آخرین گزارشش را بدهد، روبهروی نقشه ایستاد و با انگشت روی جادهی «زرباطیه» به «بدره» کشید و ریز به ریز به فرماندهان گفت که فرمانده تیپ عراقی کی میآید، با چه میآید، از کدام خط میآید و کجا میرود.
اگه مقاومت کنید تا آخرین گلوله باتون میجنگم و الا تسلیم بشید و جون سالم به در ببرید.»
سردار «علی چیتسازان»، آن سقای همدانی، سرانجام در چهارم آذر سال یک هزار و سیصد و شصت و شش، در منطقه «ماووت»، و در حالی که در گیر و دار عملیات شناسایی بود، در سن بیست و پنج سالگی خودش را به قافلهی سیدالشهدا (ع) رساند و به دست شمرهای زمانهاش، به شهادت رسید.
مشرق | یادداشت | جمعه، 11 فروردین 1402 - 06:39
شاید عجیب باشد اما واقعیت دارد. شهید حاج «سید حمید تقویفر»، از سال ۶۲ تا زمان شهادت، یعنی دی ماه ۱۳۹۳، تمام عمرش را به جز روزهای معدودی، روزه بود؛ چیزی بیش از ۳۰ سال...
خلاصه خبر
با مرور روایتهای همسر شهید از زندگی سراسر جهاد آن سردار بلندآوازه اما گمنام، فلسفه روزهداری دائمی او هم آشکار میشود.
شهید حاج «سید حمید تقویفر»(معروف به سردار سامرا)
شما مگه مأمور خرید ندارید؟!
از همسر شهید و فرزندانش بپرسید، روایتها دارند از مبارزه تمامنشدنی مرد همیشه سربازِ خانه؛ سردار بزرگ و گمنام دفاع مقدس و دفاع از حرم که آن سوی مرزها، او را بهتر و بیشتر میشناختند.
حاج خانم مرادی، همسر شهید، برمیگردد به روزهای جنگ تحمیلی که در قامت تازه عروس و داماد، ساکن مناطق جنگی شده بودند و میگوید: «حاج حمید اخلاق خاصی داشت.
یک روز در خیابان، همسر فرماندار را دیدم.
توکل بر خدا.
۳۴ سال زندگی مشترک حاج خانم شهادت میدهد که این حرفهای حاج حمید، شعار نبود: «حاج حمید دلبستگی به هیچکدام از لذتهای این دنیا نداشت؛ حتی غذا خوردن.
چون ترجیح میداد با غذای ساده خانه افطار کند نه غذاهای تجملاتی هتل...»
«یک سال قبل از شهادتش، سهم خواهران و برادران از خانه پدری در یکی از روستاهای اهواز را داد و آن خانه را به نیت پدر و برادرش، اموات فامیل و شهدا، وقف حسینیه کرد.
حاج حمید که یکییکی وصیتهایش را میگفت، یکییکی بند دل همسر و ۴ دختر دلبندش پاره میشد.
حاج خانم مرادی میگوید: «یک روز که دستهجمعی داشتیم به نمایشگاه مطبوعات میرفتیم، حاج حمید گفت: «بچهها!
شما تمام عمرتان به جهاد در راه خدا گذشته.
اهل انفاق در راه خدا هستید.
دومأ اگر شهید از خدا چیزی بخواهد، خدا درخواستش را رد نمیکند.» آن روز هیچکدام نفهمیدیم حاج حمید چه گفت.
وقتی چند روز بعد خبر شهادتش آمد، تازه یاد حرفهای آن روزش افتادیم...»
دوستتان دارم...» «ندا تقویفر»، دختر شهید در ادامه، پدرش را بهتر برایمان معرفی میکند: «بزرگترین ویژگی بابا این بود که هیچوقت ما را به انجام واجبات مجبور نکرد.
در تمام آن سالها، هر شب برای نماز شب بیدار میشد و تا نماز صبح به عبادت و قرائت قرآن مشغول بود، بدون اینکه چراغی روشن کند یا صدایش ما را اذیت کند.
تازه وقتی ما برای نماز صبح بیدار میشدیم، پتو را روی رختخوابمان میکشید تا جایمان گرم بماند.
وقتی میدید با صدای اذان، خودمان برای نماز میرویم، خیلی خوشحال میشد.
مشرق | یادداشت | پنجشنبه، 25 اسفند 1401 - 09:34
سوریها با اینکه «عباسعلی علیزاده» از سادات نبود، اما عنوان «سیدعباس» را که حکایت از آقایی و بزرگیش داشت، برای او انتخاب کردند.
خلاصه خبر
حتی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به پاس شجاعتش، انگشتر متبرک به انگشتان حضرت آقا را به او هدیه کرد.
این انگشتر به عنوان یادگاری در دست شهید علیزاده بود تا اینکه شب عملیات انگشترش را در آورد و به همرزمش داد و گفت: من فردا در سیلو شهید میشوم.
این انگشتر را بعد از شهادت به پسرم سینا بده.
امتیازی که منجر به فرصتی برای انتقال فرهنگی ۲ کشور و نیز صمیمیت میان شهید علیزاده و رزمندگان سوری شد.
مشرق | یادداشت | پنجشنبه، 25 اسفند 1401 - 10:56
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
خلاصه خبر
جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
هر چی اصرار کرد، آقا مهدی جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، شهردار ارومیه است.
همیشه بهشون سر میزد؛ نزدیکای عید، کلی کادو میخرید میاورد براشون.
مشرق | یادداشت | یکشنبه، 28 اسفند 1401 - 20:28
هرچه فصل بر فصل اضافه میشد، بازهم خبری از محمد نبود که نبود! انگار سالها هی کش میآمدند تا صف صابران را جدا کند. همه در انتظار مرد خانواده بودند تا بار دیگر دست پدرانه، فرزندان را نوازش کند.
خلاصه خبر
اکنون محمدجعفر سعیدی در گوشهای از تاریخ گرفتار آمده بود که باید برای زندگی بهتر فرزندانش جانفشانی میکرد، درست شبیه به زمانی که درد غربت را بر قلبش انداخته و حامی خانوادهاش شد؛ تاریخ به اندازه همه مردم آزمون و بلایش را فراهم کرده بود پس زمان آزمون محمدجعفر هم رسید، او علمبه دوش جبهه حق علیه باطل شد، محمد برای پایان دادن به حکومت طاغوت پا در خیابانهایی نهاد که سرتاپایش آکنده از خون پیر و جوانی بود که به دنبال حکومت اسلامی بودند.
سایه نحسی جنگ بازهم بر طنین خاک سرزمینمان رخنه افکند و بازهم محمدجعفر سعیدی با نیروهای مردمیای که خود آنها را سازماندهی کرده بود دل به خط زد و اما عملیات «کربلای چهار» نقطه پرواز محمد شد، خون محمد و یارانش، قداست مقاومت را بر واژه نحس جنگ کشید و این خود بهانهای شد تا دردمندان این خاک به خونخواهی از مردم بیگناه، فوج فوج به جبهه عازم شوند.
روستای «احشام قایدها» از توابع شهرستان دشتی استان بوشهر که در تاریخ سوم تیرماه ۱۳۳۴ فرش قدوم تولد محمد جعفر بود اکنون میزبان پیکر همان فرزند است، فرزندی که خونش پای آبادی آن صرف شده است.
شهید محمدجعفر سعیدی در لحظه شهادتش عنوان معاون گردان حضرت ابوالفضل(ع) ناوتیپ ۱۳ امیرالمومنین(ع) استان بوشهر را داشت و جانشین فرمانده سپاه گناوه، فرمانده سپاه بندر ریگ، سرپرست و جانشین فرمانده سپاه جریزه خارگ، جانشین فرمانده سپاه دشتی نیز عناوین دیگری است که این شهید والا مقام در آن خدمت کرده است.
مشرق | یادداشت | چهارشنبه، 02 فروردین 1402 - 22:18
شهید صیاد شیرازی از عملیات فتحالمبین در سالهای پیش روایت متفاوتی عنوان کرده است.
خلاصه خبر
به گزارش مشرق، فرماندهان ارتش و سپاه در قرارگاه عملیاتی کربلا خود را برای عملیات فتحالمبین آماده میکردند که دشمن پیشدستی کرده و از چند محور به آنها حمله کرد.
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی که سالهای متمادی از عمرش را در راه خدا به مجاهده گذراند و در آن مقطع فرمانده نیروی زمینی ارتش بود، در خاطرات خود به راهنماییهای امام و هدایتهای ایشان در عملیات فتحالمبین پرداخته و اینگونه گفته است:
بعد از نصرت و پیروزی که خداوند متعال در نبرد طریقالقدس نصیب رزمندگان اسلام کرد، نبرد سراسر معنویت بعدی، نبرد فتحالمبین بود.
خاطرهای از امام بزرگوارمان دارم که بیانگر آن است که در این نبرد چقدر روحیه، تفکر و راهنمایی و هدایت آن بزرگوار نقش سرنوشتساز و تعیینکنندهای برای رزم ما داشت.
برای اینکه ترکیب مقدس ارتش و سپاه در قرارگاه کربلا به یک طرح واحد عملیاتی برسند، چقدر بحث و گفتوگو صورت گرفت، خود بحث جداگانهای را میطلبد.
گرم این محاسبات بودیم که دشمن پیشدستی کرد و قبل از اینکه ما به او حمله کنیم زودتر به ما حمله کرد.
دشمن از محور تپههای رادار یا تپههای ابوصلیبی خات حمله کرد و با فشار آتش زیاد، قصد داشت قرارگاه فجر (یکی از قرارگاههای چهارگانه ما در عملیات فتحالمبین) را با رزمندگانش از ارتش و سپاه توی رودخانۀ کرخه بریزد.
دیگر آن طرح کاملی که داشتیم وجود نداشت.
فشار آن قدر زیاد شد که در قرارگاه عملیاتی کربلا برادران ارتش و سپاه به این نتیجه رسیدند که ما در این شرایط سخت، در این تنگنایی که واقعاً نمیدانیم چه باید بکنیم؛ برویم از فرمانده معظم خودمان کسب تکلیف کنیم، که چکار باید کرد؟
با آن وضعیت طرح ناقص و آن شرایط پیچیده، یا بایستی فرمانده محترم کل سپاه میرفت یا خود بنده که آن موقع مسئول نیروی زمینی ارتش بودم و نمیشد هر دو نفرمان با هم برویم.
همین خودش خیلی برای قرارگاه کربلا مهم بود، مطمئن شدیم که ایشان با دست پر آمده است.
گفتیم خوب امام چه فرمودند؟
این در حالی بود که میدانستیم طرحمان، طرح ناقصی است.
آیات شریفه سوره فتح را یکی از برادران با صوت خوشی خواندند.
آنقدر قوت قلب برای رزمندگان به وجود آمد که زمینهساز شگفتی بعدی یعنی عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر شد.
مشرق | یادداشت | پنجشنبه، 03 فروردین 1402 - 13:01
مراسم نهمین پاسداشت مربی شهید علی خلیلی که در راه امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسید، امروز پنجشنبه سوم فروردین ۱۴۰۲ در بهشت زهرا برگزار میشود.
خلاصه خبر
فضه سادات حسینی بهعنوان مجری، عبدالرضا هلالی و امیر عباسی بهعنوان مداح و گروه سرود میثاق تهران نیز در این برنامه در کنارخانوادههای معظم شهدا حضور خواهند داشت.
از جمله کتابهایی که درباره این شهید بزرگوار به رشته تحریر درآمده و رونمایی خواهد شد، کتاب «زخمی لبخند» است که زهرا یوسفان نجفآبادی آن را نوشته و توسط انتشارات شهید کاظمی در ۷۴ صفحه به چاپ رسیده است.