|317| شخصي امام مي داند و نه مال ِفردي از مسلمانان، بلكه بيت المال، از آن ِمسلمانان است كه در اختيار امام ِمسلمانان گذاشته مي شود تا به عدل، به مصرف مسلمانان برسد. حضرت مي گويد: إنَّ هذا المال ليس لي و لا لك! و انَّما هو فيءٌ لِلمسلمين و جَلْبُ أسيافهم. فإنْ شَرَكْتَهم
في حربهم كانَ لكَ مثلُ حظهم و إلّا فَجَناةُ أيديهم لا تكون لغير أفْواهِهمْ [6]؛ اين اموال، نه مال من و نه از آن ِتوست، بلكه غنيمتي گِردآمده از مسلمانان است كه با
شمشيرهاي خود به دست آورده اند. اگر تو، در جهاد، همراهشان مي بودي، سهمي چونان سهم آنان مي داشتي و گرنه، دسترنج آنان، خوراك ديگران نخواهد بود.
د) آثار بيت المالعلي عليه السلام به بخشي از آثار و نقش بيت المال در زندگي مسلمانان، اشاره كرده است. اين آثار، چنين است: 1ـ اصلاح امور
و تَفَقَّدْ أمرَ الخراجِ بما يُصْلِحُ أهلَه! فإنَّ في صلاحه و صلاحهم صلاحاً لِمَنْ سِواهم و لا
صَلاحَ لِمَنْ سِواهم إلّا بهم؛ لأنَّ الناسَ كُلُّهم عِيالٌ علي الخراج و أهله [7]؛ خراج (بيت المال) را به گونه اي كه وضع ماليّات دهندگان را سامان دهد، وارسي كن!
زيرا، بهبودي وضع ماليّات و ماليّات دهندگان، سبب بهبودي امور ديگر اقشار جامعه است و تا امور ماليّات دهندگان اصلاح نشود، كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت؛ زيرا، همه مردم، نانْ خور ِماليّات و ماليّات دهندگانند. امام علي عليه السلام در اين فراز، براي بيت المال، نقش محوري قائل شده و اصلاح تمامي امور را، بسته به اصلاح وضع ماليات و ماليات دهندگان دانسته است و اين، نشانه جايگاه بلند بيت المال از نظر اسلام است. اگر دقت شود، حقيقت مطلب، همين است كه امام علي عليه السلام گفته است. بنابراين، هرچند، اقتصاد، از نگاه امام علي عليه السلام آن گونه كه مكاتب مادي گرا مي گويند، اصل نيست، اما تأثير محوري و اساسي آن در اصلاح امور و رفع نابسامانيها مورد تأكيد قرار گرفته است. |
|320| امام علي، در اين بخش، اشاره كرده است كه كم درآمدي صاحبان زمين، ناشي از
واليان بدي است كه تمام همّ و غمّ آنان، جمع آوري ماليات است، بدون رعايت حال رعيّت و كشاورزان. [13]
2ـ رسيدگي به شكايت ماليات دهندگان
فإنْ شَكَوْا ثِقَلاً أوْ عِلّةً أوْ انقطاع ِشِرْبٍ أوْ بالَّةٍ أوْ إحالَةَ الأرض ِاغْتَمَرها غَرَقٌ أوْ أجحفَ
بها عطشٌ خَفَّفْتَ عنهم بما تَرْجوُ أنْ يَصْلُحَ به أمْرُهُم. [14] پس اگر مردم، از سنگيني ماليات يا آفت زدگي يا خشك شدن آب چشمه ها يا كمي
باران يا خراب شدن زميني در سيلابها يا خشكسالي، شكايت كردند، در گرفتن ماليات، تا آن اندازه اي كه بفهمي امورشان سامان مي يابد، تخفيف بده. دهقانان، از همه طبقات، زحمتكش تر و پرتلاش ترند و از سويي، زندگي آنان، اسير عوامل طبيعي و پديده هاي جهان طبيعت، همانند خشك سالي، سيل، سرما، گرما است. از اين رو، آنان، نياز بيشتري به توجه و همراهي حكومت دارند. اين فراز از فرمان امام علي عليه السلام اشاره به اين مطلب دارد. ابن ابي الحديد، در باره زياد نگرفتن ماليات و آثار منفي آن مي نويسد: استاندار اهواز، در حكومت انوشيروان، بيشتر از معمول، ماليات جمع آوري كرد و
براي انوشيروان فرستاد. انوشيروان، فرمان داد كه آنها را به صاحبانش مسترد كنند. سپس گفت: زياد كردن ثروت شاه از ماليات نابه حق رعيت، همانند بنا كردن سقفي است بر پايه هاي لرزان و سست. [15]
3ـ عفو از ماليات
و لا يَثْقُلَنَّ عليك شيءٌ خَفَّفْتَ عنهم به المؤونة عنهم؛ فإنَّه ذُخْرٌ يَعودُونَ به عليك في
عِمارة ِبلادِكَ و تَزيينِ ولايتكَ مع اسْتِجْلابكَ حُسنَ ثَنائهم وَ تَبَجُّحِكَ باستفاضَة العدل فيهم [16]؛ هرگز، تخفيف دادن در ماليات، تو را نگران نسازد؛ زيرا، آن، اندوخته اي است كه در
آباداني شهرهاي تو و آراستن ولايتهاي تو، نقش دارد و رعيت، تو را مي ستايند، و |
|323| اسلام را، رفتار صحيح و عادلانه و مشفقانه رسول خدا صلي الله عليه و آله به هنگام ماليات گرفتن، دانسته اند. در اينجا، شايسته است، مطالبي را كه منتسكيو نقل كرده، گزارش كنيم. وجود اين باجهاي گزاف (كه دولتهاي كشورهاي غير اسلامي، در آن دورانها، به زور
مي گرفتند) بود كه سهولت عجيبي را به مسلمين، در فتوحات خود، اعطا نمود؛ زيرا، ملتهاي تسخير شده از طرف اعراب، مي ديدند به جاي يك سلسله تعدّياتي كه در اثر لئامت امپراتوران، به آنها مي شد، با يك ماليات ساده كه به سهولت مي دهند و به سهولت گرفته مي شود، مواجه و تابع شده اند. اين بود كه فتوحات مسلمين، با كمال سهولت، پيش رفت و ملتها، خوشبخت بودند و ترجيح مي دادند به يك ملت صحرانشين، مطيع بشوند تا به يك حكومت فاسد ... در مورد اخذ باجهاي گزاف، افراطِ نزديك به جنون را، در تاريخ مشاهده كنيد: آناستاز، مالياتي براي استنشاق هوا وضع كرده بود! [23]
2ـ نگرفتن لوازم ضروري
و لا تبيعُنَّ للناس في الخَراج ِكِسوَة شتاءٍ و لا صَيفٍ و لا دابةٍ يَعْتَمِلوُنَ عليها و لا عبداً [24]؛
براي گرفتن ماليات، لباسهاي تابستاني و زمستاني و مَركب سواري و برده هاي كاري
كسي را، نفروشيد.
3ـ پرهيز از خشونت
و لا تضربَنَّ أحداً سوطاً لمكان ِدرهمٍ؛ [25]
براي گرفتن درهمي (ماليات) كسي را با شلاق (از باب مثال) نزنيد.
در اين فراز، هر چند كلمه "درهم" و "سوط" آمده، ولي روشن است كه "شلاق"، خصوصيتي ندارد و فرمان علي عليه السلام پرهيز از هر گونه خشونت براي گرفتن هر گونه مالياتي است. 4ـ احترام اموال مردم
و لا تَمَسُّنَّ مالَ أحد في الناس مُصَلٍّ و لا معاهدٍ إلاّ أنْ تجدوا فَرَساً أوْ سِلاحاً يُعْدي به
|
|324| علي أهل الإسلام؛ فانَّه لا ينبغي للمسلم أنْ يَدَعَ ذالك في أيدي أعداء ِالإسلام. [26]
دست اندازي به مال كسي نكنيد، [آن كس، چه] نمازگزار باشد و يا معاهَد (كافر در
پناه اسلام) مگر اسب يا اسلحه اي كه براي تجاوز به مسلمانها به كار گرفته مي شود؛ زيرا، براي مسلمان، جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام قرار دهد تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.
5ـ كمك گرفتن از مردم
و لا تدَّخِروا ... و لا الرعيةُ مَعوُنَةً؛ [27]
و از كمك گرفتن از مردم (در اخذ ماليات)، هيچ گونه كوتاهي مكنيد.
ممكن است اين فراز، به گونه ديگري نيز، ترجمه شود كه مفهوم آن، كوتاهي نكردن از كمك به مردم باشد. 6ـ خداترسي
انطَلِقْ علي تقوي الله وحدَهُ لا شريكَ لَهُ؛ [28]
با ترس از خداي يكتايي كه همتاي ندارد (به قصد جمع آوري صدقات) حركت كن!
7ـ نترساندن مردم
و لا تُرَوِّعَنَّ مسلماً؛ [29]
هيچ مسلماني را نبايد بترساني!
8ـ اجازه گرفتن به هنگام وارد شدن
و لا تَجْتازنَّ عليه كارهاً؛ [30]
با زور و بدون رضايت، از ملك شخصي، عبور مكن!
9ـ به اندازه گرفتن
و لا تَاْخُذَنَّ منه أكثَر من حقّ ِالله؛ [31]
|
|325| بيشتر از حقوق الهي، از كسي (ماليات) مگير!
10ـ سوء استفاده نكردن از قدرت
فاذا قَدِمْتَ علي الحَيِّ فَانْزِلْ بمائهم من غير أنْ تُخالِطَ أبياتهم ثُمَّ امْض ِإليهم بالسكينة
و الوقار حتّي تقومَ بينهم فَتُسَلِّمَ عَلَيهم و لا تُخْدِجْ بالتحيَّة ِلهم؛ [32] هرگاه به آبادي اي رسيدي، در كنار آب فرود آي! وارد خانه هاي آنان مشو! سپس با
آرامش و وقار، به سوي آنان حركت كن تا در ميان آنان قرارگيري! آنگاه، به آنان سلام كن! در سلام و تعارف و مهرباني، كوتاهي مكن!
11ـ معرفي خود
ثم تقول:"عبادَ الله! أرْسَلَني إليكم ولّيُ الله و خليفتُه لآخذ منكم حقَّ الله في أموالك."> [33]
سپس مي گويي: "اي بندگان خدا! ولّي و جانشين خدا، مرا به سوي شما فرستاد، تا حقّ ِ خدا را كه در اموال شما هست، از شما تحويل گيرم.">
12ـ پذيرفتن اظهارات مالك
ثم تقول: ... "هل لله في أموالكم في حقِّ فَتُؤَدّوُهُ إلي واليه؟" فإنْ قالَ قائلٌ! "لا"،
فلاتُراجِعْهُ و إنْ أنْعَمَ لكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ من غَيْرِأنْ تُخيِفَهُ أوْ توعِدهُ أوْ تَعِسفَهُ أوْ تُرْهقَهُ، فَخُذَ ما أعطاكَ مِنْ ذَهَبٍ أوْ فِضَّهٍ. [34] سپس مي پرسي: ... "آيا در اموال شما، حقي كه به نماينده او بپردازيد، هست؟"، اگر
كسي گفت: "نه"، ديگر، به او مراجعه مكن و اگر كسي پاسخ داد: "آري"، همراهش برو، بدون آنكه او را بترساني يا تهديد كني و يا به كار مشكلي، وادار سازي. هرچه از طلا و نقره، به تو پرداخت، بردار.
13ـ وارد نشدن در محدوده اموال
فإنْ كان له ماشيَةٌ أوْ إبلٌ فَلا تَدْخُلْها إلّا بإذْنِهِ؛ فإنَّ أكَثَرَها لَهُ [35]؛
پس اگر داراي گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه اش، داخل مشو؛ زيرا، بيشتر اموال، از
|
|332| را به جاي عبدالله بن عامر، پسرخاله عثمان بن عفان، به استانداري بصره منصوب كرد. روزي، او، دعوت فرد پولداري را پذيرفت و سر سفره رنگين وي نشست. اين كار ِعثمان بن حنيف، به امام علي عليه السلام گزارش شد. آن حضرت، ناراحت شد و ضمن نامه اعتراض آميزي [52]، مطالب بسيار مهمي را گوشزد كرد. در آغاز يادآوري مي كند: پسر حنيف! به من گزارش داده اند كه مردي از سرمايه داران بصره، تو را به ميهماني
خويش فراخوانده و تو، به سرعت، به سوي آن شتافته اي، خوردنيهاي رنگارنگ، براي تو آورده اند و كاسه هاي پر از غذا، پي در پي، جلوي تو مي نهادند! گمان نمي كردم ميهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان: با ستم، محروم شده و ثروتمندان آنان، بر سر سفره، دعوت شده اند. بنگر در كجايي و بر سر كدام سفره مي خوري! پس آن غذايي كه حلال و حرام بودنش را نمي داني، دور بيفكن و آن چه را به پاكيزگي و حلال بودنش، يقين داري، مصرف كن! ألا و إنَّ لكلّ ِمأمومٍ إماماً يَقْتَدِي به و يستِضيءُ بنور علمه! ألا و إنَّ إمامكم قد اكتفي من
دنيا بِطِمْرَيه ِو من طُعَمِه ِبِقُرْضَيه ِ... فوالله! ما كَنَزْتُ من دُنْياكم تِبْراً و لا ادَّخَرْتُ من غنائمها وَفْراً و لا أعْدَدْتُ لبالي ثوبي طمْراً و لا خُرْتُ من أرضها شِبْراً و لا أخذتُ منه إلّا كقُوت ِأتانٍ دَبِرَةٍ و لهي في عيني أوْهي و أهْوَنُ من عَفْصَةٍ مَقِرَة ... آگاه باش! هر پيروي را، امامي است كه از او پيروي مي كند و از نور دانشش، روشني
مي گيرد. آگاه باش! اما شما، از دنياي خود، به دو جامه فرسوده و دو قرص نان، رضايت داده
است ... . پس سوگند به خدا! من از دنياي شما، طلا و نقره اي، نياندوخته و از غنيمتهاي آن،
چيزي، ذخيره نكرده ام! بر دو جامه كهنه ام، جامه اي نيفزودم و از زمين دنيا، حتي يك وجب، در اختيار نگرفتم! ... دنياي شما، در چشم من، از دانه تلخ درخت بلوط، ناچيزتر است ... و لو شئتُ لَاهتدَيْتُ الطريقَ إلي مُصفّي هذا العسل ِو لُباب ِهذا القَمْح ِو نسائج ِهذا القَزّ ِو
لكن هيهات أنْ يَغْلبني هواي و يَقُودَني جَشعي إلي تخّيرِ الأطعمة ـ لعلّ بالحجاز ِأوْ اليمامة ِمَنْ لا طَمَعَ له في القُرْص ِو لا عهد له بالشِبَع ِـ أو أبيْتَ مِبْطاناً و حولي بطونٌ |
|334|
3ـ سوء استفاده نكردن از مقاماشعث بن قيس ـ كه از سردمداران منافقان و از دشمنان سرسخت حضرت علي عليه السلام بود ـ [55] به خيال اينكه با دادن چشم روشني، تحت عنوان هديه، مي تواند به علي عليه السلام نزديك شود، حلوايي را، شب هنگام، به درب منزل علي عليه السلام مي رساند. حضرت از او مي پرسد: "آيا بخشش است يا زكات و يا صدقه؟ زكات و صدقه، بر ما اهل بيت، حرام است." او، در پاسخ مي گويد: "هديه است." علي عليه السلام در پاسخ مي گويد: "زنان بچه مرده، بر تو بگريند! آيا از راه دين، وارد شدي كه مرا بفريبي يا عقلت آشفته شده و يا جن زده شدي آيا هذيان مي گويي؟". و الله لو أُعْطِيتُ الأقاليمَ السبعة بما تحتَ أفلاكها علي أنْ أعصي اللهَ في نَمْلةٍ أسْلُبُها
جُلْبَ شعيرةٍ ما فَعَلتُهُ! و إنَّ دنياكم عندي لأهون من وَرَقةٍ في فم ِجَرادَةٍ تَقْضَمُها! ما لعليٍّ و لِنَعيمٍ يَفني و لذةٍ لا تبقي ... [56] سوگند به خدا! اگر هفت اقليم را، با آنچه در زير آسمانهاست، به من دهند، تا خدا را
نافرماني كنم كه پوست جوي را از مورچه اي، ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد! و همانا دنياي آلوده شما، نزد من، از برگ جويده شده دهان ملخ، پست تر است! علي را با نعمتهاي فناپذير و لذتهاي ناپايدار چه كار؟
4ـ نگراني امام علي نسبت به بيت المال به هنگام مرگعلي(ع) به اهالي مصر، در باره اهتمام و نگراني نسبت به بيت المال، مي نويسد: و إنّي إلي لقاء ِالله لَمشتاقٌ و حُسْن ِثوابِه ِلَمُنْتَظِرٌ راجٍ، و لكنَّني آسَي أنْ يَلِي أمر هذه
الأُمة سُفَهاؤُها و فُجّارُها، فيتخذوا مالَ الله دُوَلاً [57]؛ همانا، من، براي ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش او، اميدوارم، لكن از اين
اندوهناكم كه بي خردان و تبهكاران ِاين امت، حكومت را به دست آورند، آنگاه، مال خدا را دست به دست بگردانند. سيره و روش امام علي عليه السلام حساسيت و نگراني نسبت به بيت المال است. اين حساسيت و اهتمام، در حدي است كه آن حضرت را رنج مي دهد و هيچ گاه، حتي دم مرگ، وي را رها نمي كند. |
|336| و الله! لقد رأيْتُ عقيلاً و قد أملق حتّي استَماحَني من بُرِّكم صاعاً، و رأيتُ صبيانَه شُعْثَ
الشعُورِ، غُبْرَ الألوان من فَقْرِهم كأنَّما سُوِّدَتْ وجوهُهْم بالعِظْلِم ِو عاودَني مُؤكَّداً و كَرَّرَ عليّ القولَ مُرَدِّداً فأصْغَيْتُ إليه سمعي، فظَّنَ أنّي أبيعُهُ ديني و أتَّبعُ قيادَهُ مُفارقاً طريقتي، فأحْمَيْتُ له حَديدةً، ثم أدْنَيْتُها من جِسْمِه ِلِيَعْتَبِر بها، فضجَّ ضجيجَ ذي دَنفٍ مَن ألَمِها، و كاد أنْ يَحْتَرِقَ من مِيْسَمِها. فقلتُ له: "ثَكَلَتكَ الثواكل! يا عقيل! أتَئنُّ من حديدةٍ أحماها إنسانُها لِلَعِبِه ِو تَجُّرُني إلي نارٍ سَجَرها جَبّارُها لِغَضبِهِ؟ أتَئنُّ من الأذي و لا أئِنُّ من لَظيً؟"؛ [59] سوگند به خدا! اگر بر روي خارهاي سعدان، به سر ببرم و يا با غل و زنجير، به اين سو
و آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را، در روز قيامت، در حالي ملاقات كنم كه به بعضي از بندگان، ستم، و چيزي از اموال را غصب كرده باشم! به خدا سوگند! برادرم، عقيل، را ديدم كه به شدت، تهيدست شده و از من، درخواست
داشت تا يك مَنْ از گندمهاي بيت المال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگي، داراي موهاي ژوليده و رنگشان تيره شده بود، گويا با نيل، رنگ شده بودند. پي در پي، مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مي كرد. چون گفته هاي او را گوش فرا دادم، پنداشت كه دين خود را به او واگذار مي كنم و به دلخواه او، رفتار، و از راه و رسم عادلانه خود، دست برمي دارم. روزي، آهني را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم. پس چونان ِبيمار، از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: "اي عقيل! گريه كنندگان بر تو بگريند! از حرارت آهني، مي نالي كه انساني، به بازيچه، آن را گرم ساخته، اما مرا، به آتش دوزخي مي خواني كه خداي جبارش، با خشم خود، آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچيز، مي نالي و من از حرارت آتش الهي ننالم؟".
2ـ تقسيم عادلانه بيت المالابن ابي الحديد، در شرح خطبه نود ـ كه معروف به اشباح شده و پس از مرگ عثمان، ايراد شده است ـ مي نويسد: علي عليه السلام پس از تعريف و تمجيد برخي از ياران، بر منبر رفت. ضمن بيان مطالبي از |
|337| گذشته، گفت: "مبادا، گروهي از شما كه دنيا، آنان را در بر گرفته و براي خود، زمين و املاك
فراواني فراهم ساخته، و بر اسبهاي راهوار، سوار، و كنيزكان زيبا و خوشرو را، به خدمت گرفته اند، اگر آنان را، به حقوق خودشان، بازگردانم (كنايه از گرفتن بيت المال) ناراحت و ناخشنود گردند!". سپس حضرت خطاب به مردم مي گويد: ابن ابي الحديد، به نقل از استادش، ابوجعفر اسكافي، مي نويسد: ابن ابي الحديد، سپس مي گويد: |
|342| امامان است.
سپس در ارتباط با آثار و پيامدهاي خيانت به بيت المال گفته است: مَنِ استهان بالأمانة و رَتَعَ في الخيانة و لمْ يُنَزَّه نَفْسَهُ و دينَهُ عنها، فقد أحَلَّ بنفسه الذلَّ
و الخِزْيَ في الدنيا و هو في الآخرة ِأذلّ و أخزي؛ [69] كسي كه امانت (بيت المال) الهي را خوار شمارد و دست به خيانت آلوده كند و خود و
دين خويش را پاك نسازد، درهاي خواري را در دنيا به روي خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود.
2ـ ذلت در پيشگاه الهي و پستي در آخرتعلي عليه السلام در خطبه صد و بيست و ششم ـ كه در باره عدالت و دادگري صادر شده ـ مي گويد: همان گونه كه ملاحظه مي شود، امام علي عليه السلام از جمله آثار و پيامدهاي خيانت در بيت المال را خواري در محضر ِمقام ِربوبي و پستي در عالم آخرت، دانسته است. 3ـ بي اعتماديامام علي عليه السلام منذَر، پسر جارود عبدي، را كه از قبيله عبدالقيس بود، به بخشداري منطقه اي از كشور اسلامي، منصوب كرد و لكن او، به بيت المال خيانت كرد و با بذل و بخششهاي بي حساب و كتاب به دوستان و خويشان، بيت المال را غارت كرد. اين خبر به امام علي عليه السلام |
|343| مي رسد. آن حضرت در نامه اي تند، ضمن توبيخ و عزل، او را احضار مي كند. و لئنْ كان ما بلغني عنكَ حقاً، لَجَمَلُ أهلِكَ و شِسْعُ نَعْلِكَ، خيرٌ منكَ و مَنْ كان
بصفتك فليس بأهل ِأنْ يُسَدَّ به ثَغرٌ أوْ يُنْفَذَ به امر، أوْ يُعلي له قدرٌ، أوْ يشْرَكَ في أمانَةٍ، أوْ يُؤمَنَ علي جبايِةٍ!فأقْبِلْ إليَّ حينَ يصلُ إليك كتابي هذا. إنْ شاء ِالله؛ اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه ات و بند كفش تو، از تو،
باارزش تر است. و كسي كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسداري از مرزهاي كشور را دارد و نه مي تواند كاري را به انجام رساند، يا ارزش او، بالا رود، يا شريك در امانت باشد و يا از خيانتي دور ماند. پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شاء الله. [70]
4ـ بي بهره شدن در دنيادر نامه بيستم ـ كه خطاب به زياد بن ابيه، جانشين عبدالله بن عباس، والي بصره، نوشته شده ـ او را از خيانت بر بيت المال برحذر مي دارد و مي نويسد: 5ـ كشته شدن با شمشيرعلي عليه السلام در نامه چهل و يكم ـ كه در مقام توبيخ و نكوهش شديد از خيانتكاران به بيت المال، صادر شده ـ پس از بيزاري و نفرين بر خيانتكاران بيت المال، ضمن دعوت آنان به خداترسي و برگرداندن اموال به غارت رفته، فرد خيانتكار را تهديد به كشتن با شمشير مي كند: از خدا بترس و اموال بيت المال را ـ كه از اين مردم بوده ـ به آنان بازگردان.
سپس آن حضرت در مقام تهديد و مجازات خيانتكار مي فرمايد: |
|344| فإنَّكَ إنْ لمْ تفعلْ، ثم أمْكَنني اللهُ منكَ، لَأُعْذِرَنَّ إلي الله فيكَ و لأضْرِبنَّكَ بسيفي
الذي ما ضربتُ به أحداً، الاّ دَخَل النارَ؛ [72] اگر اموال به غارت رفته بيت المال را برنگرداني و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست
يابم، تو را كيفري خواهم كرد كه نزد خدا، عذرخواه من باشد و با شمشيري تو را مي زنم كه به هر كس زدم، وارد دوزخ گشت. پي نوشت ها:
[1] قال رسول الله صلي الله عليه و آله: "الفقر سواد الوجه في الدارين." : (سفينة البحار، ج2، مادّه فقر).لِلْمَقْتِ". (نهج البلاغه، كلمه 319). [5] عبدالله بن زمعة بن اَسود، از شيعيان علي عليه السلام بود. پدر و عموي او، در جنگ بدر، جزء سپاه كفّار بودند و در همان جنگ هم كشته شدند. جدّش، اَسود، از كساني بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله را مسخره مي كرد. [6] نهج البلاغه، خطبه 232. [7] همان، نامه 53. [8] همان. [9] همان. [10] همان. [11] منهاج البراعه، ج20، ص200. [12] نهج البلاغه، نامه 53. [13] منهاج البراعه، ج20، ص25. [14] نهج البلاغه، نامه 53. [15] شرح ابن ابي الحديد، ج17، ص71. البته، در صحت اين گونه مطالب انتسابي به انوشيروان، جاي تأمل است. [16] نهج البلاغه، نامه 53. [17] منهاج البراعه، ج20، ص. [18] شرح ابن ابي الحديد، ج17، ص74. [19] نامه 51. [20] همان. [21] همان. [22] نهج البلاغه، نامه 51. [23] روح القوانين، منتسكيو، ترجمه علي اكبر مهتدي، ص384. [24] نهج البلاغه، نامه 51. [25] نهج البلاغه، نامه 51. [26] نهج البلاغه، نامه 51. |
|345| رفته است (ج11، ص35)، ولي در بسياري از نسخه هاي نهج البلاغه، با عنوان "علاء بن زياد" آمده است. [49] نهج البلاغه، خطبه 209. [50] منهاج البراعة، ج13، ص130. [51] شرح ابن ابي الحديد، ج11ـ 12، ص36. [52] نهج البلاغه، نامه 45. [53] منهاج البراعه، ج20، ص91. [54] شرح ابن ابي الحديد، ج15 ـ 16، ص207. [55] در باره چهره ناپاك اشعث، به شرح ابن ابي الحديد، ج2، ص279، ذيل خطبه 19 مراجعه شود. [56] نهج البلاغه، خطبه 224. [57] همان، خطبه 62. |
|346| در برابر، مقداري كمي ماليات، تحت عنوان ضريب، مي پردازد. شرح نهج البلاغه، ج1، ص269. [67] شرح ابن ابي الحديد، ج1، ص270. [68] نهج البلاغه، نامه 26. [69] همان. [70] نهج البلاغه، نامه 71. [71] نهج البلاغه، نامه 41. [72] همان. |
http://www.majlesekhobregan.ir/fa/publications/mags/is_gv/magazines/017/12.htm