احکام دین. جهاد
هدیه داستان - ادبیات
هدیه
بوی بهار نارنج فضا را پُر کرده بود. مردم کمک می کردند تا تدارکات بسیجیها را سوار کامیونها کنند. حمید در کنار پیاده رو به ستون مسجد تکیه داده بود. با شنیدن صدای مارش حمله، ضربان قلبش شدیدتر می شد، آهسته زمزمه می کرد" چند روز دیگر که پانزده سالم تمام شود، می روم جبهه." بغض گلویش را گرفته بود، پنجه کفشش را به کنار پیاده رو می کوبید و با خود می گفت: "یعنی می شود مادرم اجازه بدهد؟"
هر روز صبح حمید پوتینهایی که یادگاری پسر عموی شهیدش بود تمیز می کرد و می پوشید و با آن رژه می رفت، تا یک روز که بند از سوراخهای پوتینش رد می کرد جرقه ای ذهنش را به خود مشغول کرد، کفشهایش را رها کرد با سرعت به اتاقش رفت، قُلَکش را شکست و پولهای قُلَک را در در جیبهایش مچاله کرد و با سرعت به مغازه سر کوچه رفت، نفس زنان روسری ترکمنی و یک کاغذ کادو خرید، کوچه را سر و ته کرد رسید به خانه، در حالی که خریدش را از مادر ش مخفی می کرد شروع کرد به نوشتن نامه، توی نامه بزرگترین آرزویش را برای مادرش نوشت، نامه را لای روسری تا شده گذاشت، روسری را کادو کرد و با دعا به درگاه خدا از خدا خواست تا نقشه اش نتیجۀ خوبی داشته باشد. مادرش را مشغول ظرف شستن دید سرش را انداخت پائین و در حالی که مِن مِن می کرد، آخر طاقت نیاورد. کادو را روی کابینت جلوی چشم مادرش گذاشت و رفت، کمی دورتر که رفت داد زد: مامان جان روزت مبارک.
کیف مدرسه اش را برداشت و راهی مدرسه شد. تو راه خدا خدا می کرد که این دفعه مادرش با جبهه رفتنش موافقت کند، سر کلاس همه حواسش به نتیجه نامه اش بود. وقتی که به خانه بر می گشت با خودش می گفت: "یعنی مادرم اجازه می دهد که به جبهه بروم؟ اگر اجازه نداد چه کار کنم؟"
تمام راه مدرسه تا خانه را با عجله طی کرد تا به درِ خانه رسید. دستش را روی زنگ فشار داد، فکر کرد فاطمه خانم خواهرش در را باز می کند. در گشوده شد، مادرش را روبروی خود در چارچوب در دید. به مادر سلام کرد، مادر جوابش داد و او را در آغوش گرفت و گفت پسر عزیزم حمید جان، اشک از چشمهای هر دو جاری شد، حالا مادر دیگر می دانست توی دل پسرش چه می گذرد و این یک سال چه تلاشی برای رفتن به جبهه داشته است، چهارده روز بعد تاریخ اعزام بسیجیها از مسجد محل بود. حمید دل تو دلش نمانده بود، مادرش حمید را از زیر قرآن رد کرد و فرزندش را به خدای مهربان سپرد. روزها می گذشت و مادر حمید در انجام کارهای پشت جبهه کمک می داد تا سختی روزهایِ فراغ ، کمتر حس شود. پنجۀ صبح، اشعه های طلائی خورشید زمین را روشن می کرد، در این مدّت دل مادر حمید مثل سیر و سرکه می جوشید، بخصوص روزهائی که مارش حمله از رادیو پخش می شد یا صدای آمبولانس های حامل مجروحین از خیابان شنیده می شد، تا اینکه یک روز پدر حمید از سر کار زودتر آمد و گفت خانم یک چیزی می خواهم بگویم ناراحت نشو، اگر طاقت داری تا بگویم، مادر گفت خیر باشد چی شده؟ اتفاقی افتاده؟ بگو طاقت دارم، پدر حمید گفت: "تلفن شده که حمید در بیمارستان بستری است". مادر با شنیدن این کلمات رنگ از رویش پرید و در حالی که اشک از چشمهایش جاری شده بود ، گفت: "خدایا سلامتی و صبر پسرم را از تو می خواهم."
دو ساعت می گذشت که آفتاب کمر خم کرده بود، صف مُلاقات کننده ها در حیاط بیمارستان خاتم الانبیاء چشم انتظار گشودن در بودند. پدر حمید به خانمش گفت: "خانم گریه نکن، مگر خون بچّۀ ما از خون بقیه رنگین تر است. این همه جوان در جبهه خون می دهند تا از دین و سرزمینشان دفاع کنند ."
مادر دستهایش را بلند کرد و گفت" خدایا تو به پسرم صبر بده" و با دستمال اشکهایش را پاک کرد. لحظه ای که اجازه ملاقات دادند مثل این بود که حمید را دوباره به خانواده اش داده باشند. مادر حمید بدون توجه به اطرافیان به تخت پسرش که رسید با تمام وجود او را در آغوش گرفت و گفت " پسرم حلالم کن، مادرت را ببخش." ناگهان احساس کرد که جای دست راستش خالیست، از پسرش جدا شد، بُهت زده به او نگاه کرد، به جای خالی دست پسرش اشاره کرد و گفت:" چه، چه چرا؟"
حمید با تبسمی که همراه با خجالت بود سرش را پایین انداخت و گفت:" حضرت ابوالفضل فقط دستش را نداد اما من فقط..." مادر در حالی که اشک شوق صورتش را پوشانده بود، حرف پسرش را قطع کرد و گفت: " تو خیلی خیلی بزرگ شده ای پسر عزیزم حمید جان" و دستانش را رو به آسمان کرد و گفت:" خدا جان هدیه حمید عزیزم را، جانبازی فرزندم را از ما بپذیر."
گل افشان گل محمدی
اسوه رشادت و مقاومت شعر - ادبیات
اسوه رشادت و مقاومت
حاج قاسم، چفیه ات بوی بهار می دهد هنوز
کوله پشتیت درس انتظار می دهد هنوز
گر چه تنِ خاکیت را، به خاک سپرده اند
اما در قلبها، زندۀ همیشۀ تاریخی هنوز
حاج قاسم، مغبون می کند دشمنان را، تبسم نگرشت به تعالی،
بر قلۀ عشقِ تعالی، قاسم ها پرچمِ فتح بلند می کنند هنوز
نصرت مقاومت، خُشکاند نقشۀ نفاقِ ریایِ حقوق بشر را،
باطل را در هم می شکند ظلمشان، با مقاومت سلیمانیها هنوز
حاج قاسم، ای که اُستادِ ملتِ حسین و فرزندان شهیدانی
تعالیِ نگاهت، مأیوس می کند دشمنان را هنوز
اعجازِ عزمِ راسخ و تدبیر و ولایت پذیریت
چه آسان پنبه می کند خُدعه های دشمنان را هنوز
حاج قاسم، رزمندگان اسلام در جهان، با رشادتهایت
حماسه ها به پیروزی، به پا می کنند هنوز
می خوانند سرود توحید را، مرثیه خوانانِ حسین س،
حماسه ساز تاریخ شده است محشرِ قیامِ بدرقه ات هنوز
حاج قاسم، استوار است جای پایِ ایمانت بر خاکریزهای عدالت
پیام رشادت و مقاومت می دهد صدای نگاهت هنوز
بر پا می نماید عَلَمِ لبیکِ یا حسین س را جهانی
غرش رعد آسای سلاح ایمانِ یارانت هنوز
گل افشان گل محمدی
سیمرغ کمال موضوع" ایثارگر راه خدا" ادبیات شعر
ای اقاقی، چون شقایق چشمۀ بهار هستی
نیلوفر دل تا عرش خدا، آرامش مدام هستی
ای اقاقی، در پرواز معراج نور، سیمرغ کمال هستی
در دشت منتظرانِ ظهور، آئینه ای تمام هستی
ای اقاقی برای دیدن حق، هر لحظه در انتظار هستی
لبیک گویان با علمداری حسین"س" چه سرفراز هستی
گل افشان گل محمدی
شهیدان رسم شقایق
بخش بخش عقاقي هاي امروز شهیدانند
رسم رسم شقايق هاي ديروز شهیدانند
شهیدان ايمان را به صد تصوير تعبير کردند
به نورِ حق، زيستن را تا بي نهايت تفسير کردند
زِ بزرگی، شهیدان، دنیا را برایِ دنیا، عار ديدند
در افقِ نگاه، زيستن را برایِ خوار ماندن، نار ديدند
شهیدان شاهدانِ حق، هم عهدِ نقش آفرینیِ راهِ حسینند
شهیدان ناظرانِ یاریِ دینِ خدا، مُشرِفِ راهِ حق، یارِ حسینند
شهیدان در قنوت چون، یاریِ دینِ خدا را تاجِ بخت ديدند
خاشعانه به رکوع رفتند و ثنا گويان ثمين بخت ديدند
شهیدان به وجدِ عشقِ حسینِ فاطمه "س" به استقبال رفتند
عاشقانِ حسین"س" با ذکر لبیک یا حسين "س" سبكبال رفتند
گل افشان گل محمدی
پرستوها در آسمان پرواز می کردند
ماهیان بر زورق آب، شنا می کردند
ساز عاشقانِ حق، طنین صدای اذان،
دشت را پر از طراوت کرد بود و صفا
که ناگه صدای زورۀ یوغ زدگان کُفر
دلها را ریخت و در دشت پیچید
کرکسهای سیای کُفر، بالهای خود را
به سِتمگری، در آسمان باز نمودند
گرگهای وحشی رذائلِ استکبار، چون دیوان
از هر کرانۀ فتنه گری قد عَلَم کردند
آنچه می دیدی دود بود و خون
و غرّش مسلسلهای اضداد
و ضجّۀ کودکان و مادران
و تکّه های آلاله های روزگار
در وادی راهیانِ عاشقِ حق
سرزمین شعر و شعور و نور
خطّۀ یکه سوارانِ عاشق
آنجا که کوه تعظیم می کند
گلهای لاله روئیدنی دوباره دارند
گل افشان گل محمدی
تسنیم | فرهنگی و هنری | شنبه، 05 مهر 1404 - 15:59
سردار حاج قاسم سلیمانی که نامش در جهان به واسطه عقل نظامی و شخصیتش شناخته شده بود بهترین کسی است که می تواند سید حسن نصرالله را در میان کلمات معرفی کند.
خلاصه خبر
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله طلبهای بود که در اوج جوانی همراه تعدادی دیگر از جوانان غیور لبنان همچون شهیدان حاج علی کرکی، ابراهیم جزینی، عماد مغنیه، ابراهیم عقیل، مصطفی بدرالدین، فواد شکر و ...
سردار حاج قاسم سلیمانی که نامش در جهان به واسطه عقل نظامی و شخصیتش شناخته شده بود بهترین کسی است که می تواند سید حسن نصرالله را در میان کلمات معرفی کند.
مهر | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 31 شهریور 1404 - 12:18
ادبیات دفاع مقدس پس از گذشت بیش از چهار دهه در بین جهانیان جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است. به همین دلیل ناشران خارجی با ترجمه آثار دفاع مقدسی، خط جدیدی را در حوزه ترجمه بینالمللی
خلاصه خبر
همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس، مرور برخی از کتابهایی که توانستهاند از سد زبان بگذرند و در جهان مخاطب پیدا کنند، تصویری روشن از ظرفیتهای این حوزه ارائه میدهد.
دیگر اثر شاخص، رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» نوشته احمد دهقان است که به انگلیسی با عنوان Journey to Heading 270 Degrees ترجمه شده.
«شطرنج با ماشین قیامت»؛ آبادان در محاصره
کتاب «شطرنج با ماشین قیامت» نوشته حبیب احمدزاده، نمونهای از روایت پرکشش و پرهیجان ادبیات جنگ است.
از نخستین خاطرات زنانه جنگ که به زبان انگلیسی نیز راه یافت، کتاب «یکشنبه آخر» نوشته معصومه رامهرمزی است.
او در نوجوانی وارد بیمارستانهای صحرایی شد و تجربههای روزانهاش را از مواجهه با مجروحان، شهادت برادران و زیستن در فضای جنگ ثبت کرد.
کتاب «فال خون» نوشته داوود غفارزادگان، روایتگر زندگی و مبارزات یک فرمانده در دوران جنگ تحمیلی است.
مشرق | فرهنگی و هنری، یادداشت | دوشنبه، 31 شهریور 1404 - 09:50
تاب امین القلب، پندگفتارهایی از این شهید عزیز است که غالبا در سخنرانیهای ماههای مبارک رمضان سالهای مختلف برای شیعیان لبنان بیان شده است.
خلاصه خبر
تقریبا تمام مردم جهان عرب، محور مقاومت و حتی شیعیان ایران، سید حسن نصرالله را با سخنرانیهای سیاسی و رجزخوانیهای ضداستکباری پرشورش میشناسند.
کتاب امین القلب، پندگفتارهایی از این شهید عزیز است که غالبا در سخنرانیهای ماههای مبارک رمضان سالهای مختلف برای شیعیان لبنان بیان شده و علاوه بر دعوت مخاطب به ساختن درست زندگی دنیوی و اخروی خود، ما را با یکی از مهمترین وجوه شخصیتی این شخصیت کمنظیر تاریخ مقاومت آشنا میسازد.
مهر | دین و اندیشه | شنبه، 29 شهریور 1404 - 10:06
مراسم گرامیداشت هفته دفاع مقدس با مدیحه سرایی حسین سازور در حسینیه موج الحسین (ع) برگزار میشود.
خلاصه خبر
این برنامه با یادبود شهدای گرانقدر دفاع مقدس ویژه برادران برگزار خواهد شد.
این مراسم که با یادبود شهدای گرانقدر دفاع مقدس همراه است، ویژه برادران بوده و با هدف زنده نگه داشتن یاد و راه شهدا برگزار خواهد شد.
مهر | فرهنگی و هنری | سه شنبه، 07 مرداد 1404 - 14:41
همدان- کتاب «پرواز سجادهها» از ایثار، همدلی و امداد مردم در بمباران نماز جمعه شهر همدان را روایت میکند.
خلاصه خبر
کتاب «پرواز سجادهها» اثر مجید یوسفی، روایتی مستند از این واقعه کمتر شناخته شده است که جلوههایی از حماسه و همدلی را به تصویر میکشد.
آنطور که میدانم تنها نماز جمعه هدف حمله هوایی در ایام جنگ، همین نماز جمعه همدان بود.
با وجود این حجم از خسارات، نماز جمعه متوقف نشد و استمرار آن، نشانی از صلابت و ایمان مردم بود.
نویسنده کتاب پرواز سجادهها درباره انتخاب نام کتاب توضیح میدهد: این عنوان برگرفته از روایتهای زنان شرکتکننده است؛ در هنگام انفجار، موج حاصل بهقدری شدید بود که سجادههای نمازگزاران به هوا پرتاب میشد و این منظره در ذهنها ثبت شده که گویی سجادهها در حال پروازند.