احکام دین. جهاد
اسوه رشادت و مقاومت
حاج قاسم، چفیه ات بوی بهار می دهد هنوز
کوله پشتیت درس انتظار می دهد هنوز
گر چه تنِ خاکیت را، به خاک سپرده اند
اما در قلبها، زندۀ همیشۀ تاریخی هنوز
حاج قاسم، مغبون می کند دشمنان را، تبسم نگرشت به تعالی،
بر قلۀ عشقِ تعالی، قاسم ها پرچمِ فتح بلند می کنند هنوز
نصرت مقاومت، خُشکاند نقشۀ نفاقِ ریایِ حقوق بشر را،
باطل را در هم می شکند ظلمشان، با مقاومت سلیمانیها هنوز
حاج قاسم، ای که اُستادِ ملتِ حسین و فرزندان شهیدانی
تعالیِ نگاهت، مأیوس می کند دشمنان را هنوز
اعجازِ عزمِ راسخ و تدبیر و ولایت پذیریت
چه آسان پنبه می کند خُدعه های دشمنان را هنوز
حاج قاسم، رزمندگان اسلام در جهان، با رشادتهایت
حماسه ها به پیروزی، به پا می کنند هنوز
می خوانند سرود توحید را، مرثیه خوانانِ حسین س،
حماسه ساز تاریخ شده است محشرِ قیامِ بدرقه ات هنوز
حاج قاسم، استوار است جای پایِ ایمانت بر خاکریزهای عدالت
پیام رشادت و مقاومت می دهد صدای نگاهت هنوز
بر پا می نماید عَلَمِ لبیکِ یا حسین س را جهانی
غرش رعد آسای سلاح ایمانِ یارانت هنوز
گل افشان گل محمدی
https://www.farhangyar.ir/fa/post/7764/
اسوه رشادت و مقاومت شعر - ادبیات | مشابه
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
مهر | فرهنگی و هنری | جمعه، 14 آذر 1404 - 11:41
امیرسرلشکر عباس بابایی از برجستهترین فرماندهان نیروی هوایی ارتش بود که در دوران دفاع مقدس با تجربه گسترده پروازی، تسلط فنی و روحیه مسئولیتپذیر، نقشی مؤثر در تقویت توان هوایی کشور داشت.
خلاصه خبر
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: امیر سرلشکر شهید عباس بابایی از برجستهترین چهرههای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به شمار میرود؛ فرماندهای که در سالهای دفاع مقدس، با تکیه بر تجربه گسترده پرواز، تسلط فنی و روحیه مسئولیتپذیر، نقشی تعیینکننده در ارتقای توان هوایی کشور ایفا کرد.
پس از بازگشت از آمریکا و آغاز بهکار هواپیماهای پیشرفته اف–۱۴ در ایران، بابایی به دلیل توانایی بالا در پرواز با جنگنده اف–۵ و مهارت فنی در تحلیل عملکرد سامانههای پروازی، بههمراه گروهی از خلبانان تیزهوش نیروی هوایی برای انتقال و بهرهبرداری از اف–۱۴ها انتخاب شد و به پایگاه هشتم شکاری اصفهان پیوست.
با تشکیل انجمنهای اسلامی ارتش، بابایی با توجه به تعهد فردی و حضور فعال در مسائل معنوی و انضباطی، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هشتم شکاری برگزیده شد.
بابایی در سالهای ابتدایی دفاع مقدس بهعنوان یکی از موثرترین خلبانان شکاری شناخته میشد و پس از مدتی، با توجه به توان مدیریتی و تسلط بر طرحریزی عملیات، بهعنوان معاون عملیات نیروی هوایی ارتش منصوب شد.
او در مقام معاون عملیات نیروی هوایی از نخستین روزهای طراحی عملیات با قرارگاههای سپاه و ارتش همکاری نزدیک داشت و وظیفه سازماندهی پوشش هوایی قرارگاهها و ایجاد خط امن برای پیشروی نیروهای زمینی را برعهده گرفت.
در روند اجرای عملیات نیز هواپیماهای نیروی هوایی، تحت نظارت او، مواضع توپخانهای، پلهای ارتباطی و خطوط پشتیبانی ارتش بعث را بمباران کردند تا امکان پیشروی نیروهای ایرانی فراهم شود.
این اقدام از سوی فرماندهی ستاد ارتش مورد تقدیر قرار گرفت و به عنوان نمونهای از تصمیمگیری راهبردی نیروی هوایی در دوران جنگ ثبت شد.
شهید بابایی از نخستین فرماندهانی بود که ضرورت آموزش و بهکارگیری خلبانان جوان را بهصورت منسجم مطرح کرد.
او باور داشت که نیروی هوایی باید نسل جدیدی از خلبانان متخصص را برای مأموریتهای سنگین آماده کند تا توان رزمی کشور در سالهای پایانی جنگ حفظ شود.
نتیجه این سیاست، ورود تعداد زیادی از خلبانان جوان به صحنه عملیات بود که در برخی مأموریتهای حساس، عملکرد قابل توجهی داشتند.
_کتاب «پرواز سفید»، داوود بختیاری دانشور، انتشارات سوره مهر
«رئیسعلی دلواری: نبرد با استعمار»؛ تجربه نبردهای حماسی جنوب
مهر | فرهنگی و هنری | جمعه، 14 آذر 1404 - 14:12
بازی «رئیسعلی دلواری: نبرد با استعمار»، با قرار دادن بازیکن در نقش این قهرمان ملی، تجربهای حماسی و تعاملی از مقاومت جنوب ایران در برابر اشغالگران در جنگ جهانی اول را ارائه میدهد.
به گزارش خبرنگار مهر، بازی «رئیسعلی دلواری: نبرد با استعمار» به موضوع داستان نبرد های رئیسعلی دلواری در برابر نیروهای بریتانیایی میپردازد.
بازیکن در این بازی به نوعی جنگ جهانی اول را در ایران تجربه می کند.
او در نقش رئیسعلی دلواری، قهرمان ملی ایران در برابر حمله استعماری انگلیسیها به دلوار ایستادگی کرده و از خاک وطن دفاع میکند.
با شرکت در نبردهای حماسی، دشمنان را شکست میدهد و با ارتقا سلاح ها و یاران خود، در برابر موج حملات دشمن مقاومت میکند.
این بازی با روایت تاریخ جنگ جهانی اول در ایران، فصلها و مراحل متنوع، گویش فارسی کاراکترها و گیم پلی مناسب تجربهای سرگرم کننده را برای مخاطب ایجاد میکند.
مهر | فرهنگی و هنری | شنبه، 08 آذر 1404 - 12:30
در هفتم آذر ۱۳۸۹، دکتر مجید شهریاری، استاد و پژوهشگر برجسته فیزیک هستهای، در جریان یک عملیات تروریستی به شهادت رسید.
خلاصه خبر
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: ترور دکتر مجید شهریاری در هفتم آذرماه ۱۳۸۹ نقطه عطفی در روند مواجهه ایران با تهدیدهای امنیتی علیه دانشمندان هستهای بود؛ رخدادی که بازتاب گستردهای در رسانههای داخلی و بینالمللی داشت و توجه افکار عمومی را به شخصیت علمی و مسیر زندگی این استاد دانشگاه جلب کرد.
شهریاری تحصیلات خود را تا مقطع دکتری ادامه داد و پس از آن بهعنوان عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به کار شد.
تربیت نسل جدید پژوهشگران
او علاوه بر تدریس در مقاطع تحصیلات تکمیلی، نقش مؤثری در راهاندازی و توسعه برخی آزمایشگاهها و گروههای پژوهشی دانشگاه داشت و شاگردان بسیاری را در حوزههای تخصصی آموزش داد.
برخورد صمیمانه و رفتار آرام او در محیطهای کاری و خانوادگی، چهرهای متفاوت از یک استاد دانشگاه و یک متخصص برجسته را نشان میداد.
بهجت قاسمی لحظه شهادت همسرش را اینگونه روایت میکند: «روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسهای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل میشود.
بیهوش نشدم، حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردم.
آن روزی که درها را به روی ملت ایران خواستند ببندند که محصول این رادیوداروها به دست مردم نرسد و جمهوری اسلامی دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید شهریاری - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطلاع دادند که ما لوله سوخت و صفحه سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیر] ماند.
همین فعالیتها موجب شد نام او در فضای عمومی بیشتر شنیده شود و بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران نسبت به روشهای کاری او علاقهمند شوند.
پاسداری از اندیشهها و پژوهشهای یک استاد
همچنین، پژوهشگران شاگرد او پروژههایی را که استادشان در آن نقش داشته ادامه دادند و تلاش کردند مسیر علمی او متوقف نشود.
رویکرد او در کلاس درس نیز همین ویژگی را منعکس میکرد؛ شهریاری از دانشجویان میخواست مسائل را با تحلیل دقیق و محاسبات قوی دنبال کنند و به جای حفظ فرمولها، به درک ساختار مسائل توجه کنند.
با گذشت سالها از شهادت او، نام شهریاری همچنان در کنار نام دانشمندان برجسته هستهای ایران ذکر میشود و بسیاری از پژوهشها و پروژهها که در ادامه مسیر علمی او تعریف شدهاند، تأکیدی بر نقش اثرگذار این استاد در توسعه فناوریهای بومی است.
پیامدهای این حادثه در سالهای بعد، سبب شد موضوع حفاظت از دانشمندان و پژوهشگران در دستور کار جدیتری قرار گیرد و برنامههای امنیتی و حفاظتی در مراکز علمی تقویت شود.
کارنامه او نشان میدهد که رشد علمی تنها حاصل تلاش فردی نیست، بلکه نیازمند حمایت و امنیت پایدار برای پژوهشگران است.
استمرار فعالیتهای علمی او توسط شاگردان و همکارانش، و نیز حضور نام او در مراکز دانشگاهی، نشانهای از این است که مسیر علمی یک دانشمند با ترور متوقف نمیشود.
استاد تمام/ فاطمه شایان پویا/ انتشارات شهید کاظمی
مهر | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 03 آذر 1404 - 08:52
کارگردان مستند «رخ مادر» بیان کرد که این مجموعه روایتی تاریخی از ناگفتههای خانوادههای شهدا دارد.
خلاصه خبر
حدود ۹۰ درصد ساختار مستند پیش از اجرا طراحی میشود، اما محتوای گفتگوها کاملاً واقعی و برگرفته از روایت مادران است و هیچگاه برای ایجاد درام، واقعیت را دستکاری نکردیم.
اکاتی سپس درباره تمرکز مستند روی مادران شهدا عنوان کرد: در خانوادهها نقش تربیتی مادران پررنگتر است و یادبود شهدا اغلب با محوریت مادران صورت میگیرد.
اکاتی در پایان بیان کرد: حضور این اسناد در کنار گفتگوهای صمیمی مادران، «رخ مادر» را از یک برنامه گفتگومحور فراتر برده و آن را تبدیل به روایتی زنده از تاریخ ناگفته خانوادهها کرده است.
فصل تازه این مستند، آغاز راهی است برای پرداختن به روایتهایی که هنوز شنیده نشدهاند؛ روایتهایی که بخش مهمی از حافظه جمعی دوران دفاع مقدس را در سینه دارند و ثبت آنها برای تاریخ معاصر ایران حیاتی است.
مهر | فرهنگی و هنری | جمعه، 09 آبان 1404 - 11:06
فیلم سینمایی «مجنون» به کارگردانی مهدی شامحمدی با برشی از زندگی و رشادتهای شهید مهدی زینالدین در حال اکران است.
خلاصه خبر
«مجنون» برشی از زندگی و رشادتهای شهید مهدی زینالدین، فرمانده جوان لشکر ۱۷ علیبنابیطالب (ع) قم و برادرش شهید مجید زینالدین را روایت میکند.
فیلم با تمرکز بر نبرد در جزیره مجنون در خلال عملیات خیبر، بخشی از ایستادگی و فداکاری رزمندگان این لشکر را در یکی از سختترین صحنههای جنگ تحمیلی به تصویر میکشد.
شهید مهدی زینالدین که در ۲۵ سالگی به شهادت رسید، از چهرههای موثر و فرماندهان دوران دفاع مقدس به شمار میرود.
شهید مهدی زینالدین که سجاد بابایی در این فیلم نقش او را ایفا میکند، فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب در دوران دفاع مقدس و از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در طول جنگ تحمیلی بود که در سال ۶۳ در منطقه سردشت در پی درگیری مستقیم با نیروهای مسلح دشمن در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید.
مهر | فرهنگی و هنری | جمعه، 09 آبان 1404 - 15:30
پیکر مطهر شهید عینالله مصطفایی، پس از شش سال مفقودیت در میدانهای نبرد سوریه، شناسایی و به وطن بازگشت. بازگشت این شهید مدافع حرم، خانواده و مردم کرج را در ماه محرم با شور و اندوه فرا گرفت.
خلاصه خبر
روایتهای موجود از لحظات پایانی زندگی این شهید والامقام، نشان میدهد که او در جریان مأموریتی حساس در محاصره گروه تروریستی داعش قرار گرفت و پس از آن برای مدتی مفقودالاثر شد؛ تنها نشانی از او صدایی بود که از پشت بیسیم شنیده میشد.
بازگشت او از این مأموریت به دلیل مفقودالاثر شدن، شش سال طول کشید.
با این حال، بازگشت پیکر شهید در ماه محرم، حال و هوای خانواده و شهر کرج را دگرگون کرد و آرامش و شادی را به خانواده بازگرداند.
پیکر مطهر شهید عینالله مصطفایی با حضور گسترده مردم در آستان مقدس امامزاده حسن(ع) شهر کرج تشییع و به خاک سپرده شد.
نیروهایی که عقبتر بودند، پس از مشاهده حجم آتش، به عقب بازگشتند و مصطفایی و تعدادی از همراهانش در منطقه ماندند.
عینالله مصطفایی بارها میگفت که آرزوی او این است که برود و بازنگردد؛ او معتقد بود شهدا باید جان و جسم خود را به طور کامل در راه خدا تقدیم کنند.
همسر او میگوید که سالها انتظار کشیدیم، اما بازگشت پیکر شهید، تسکیندهنده زخمهای خانواده بود و آرامشی عمیق به همراه آورد.
او در نهم آبان ۱۳۹۴ در روستای قواصی در جنوب حلب، در جریان مقابله با نیروهای داعش مظلومانه به شهادت رسید.
پس از گذشت شش سال، پیکر مطهر او شناسایی و به وطن بازگشت.
این بازگشت نه تنها پایان فصل انتظار خانواده بود، بلکه یادآور فداکاری و جانفشانی شهدای مدافع حرم برای جامعه و نسلهای آینده شد.
بازگشت پیکر مطهر او پس از سالها، همزمان با ماه محرم، یادآور اهمیت فداکاری و شهادت برای جامعه و خانوادههاست و نقش ویژه او را در تاریخ دفاع از انسانیت و ارزشهای دینی تثبیت میکند.
مهر | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 28 مهر 1404 - 13:58
فراخوان کنگره سراسری شعر دفاع مقدس و مقاومت با هدف ترویج ارزشهای والای دفاع مقدس و تقویت شعر مقاومت در میان نسلهای مختلف منتشر شد.
خلاصه خبر
به گزارش خبرگزاری مهر، محمدمهدی عبداللهی دبیر بیستوهفتمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس و مقاومت استان تهران گفت: فراخوان کنگره سراسری شعر دفاع مقدس و مقاومت از سوی موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس منتشر شده است.
عبداللهی گفت: محورهای این کنگره شامل میراثهای ماندگار دفاع مقدس شامل شهدا، رزمندگان، آزادگان و جانبازان، دفاع مقدس و شعر مقاومت اسلامی و امنیت ملی داخلی و خارجی با بخش ویژه جنگ ۱۲ روزه تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه ایران، شعر دفاع مقدس با بهرهگیری از مضامین عاشورایی، شعر دفاع مقدس، ولایتمحوری و جهاد تبیین با موضوعاتی چون پرچم، ایمان و امید، ایران قوی، هویت ملی، محرومیتزدایی و حرکتهای جهادی، تجلی مردم در شعر دفاع مقدس شامل نقش زنان، روحانیون، دانشجویان، دانشآموزان، کارگران و دیگر اقشار جامعه، شعر دفاع مقدس در قالبهای کودک و نوجوان، طنز، سرود، ترانه، غزل، سپید است.
مهر | فرهنگی و هنری | شنبه، 26 مهر 1404 - 08:58
سردار شهید نورعلی شوشتری، از فرماندهان برجسته سپاه پاسداران که نقش مؤثری در شکلگیری وحدت اقوام و مذاهب در سیستان و بلوچستان داشت و در جریان همایش وحدت اقوام و مذاهب به شهادت رسید.
خلاصه خبر
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، او نیز به عضویت این نهاد درآمد و مسیر تازهای از خدمت و جهاد را آغاز کرد.
در سالهای ابتدایی فعالیت سپاه، شوشتری بهعنوان یکی از نیروهای فعال در سازماندهی یگانها و آموزش نیروهای مردمی شناخته شد.
سردار شوشتری در طول دفاع مقدس، مسئولیتهای مختلفی را بر عهده داشت؛ از فرماندهی گردان گرفته تا فرماندهی لشکر ۵ قرارگاه نجف و قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع).
در سرمای سلیمانیه عراق، ستون رزمندگان گیلانی را دیدیم که با پوتینهای گلآلود و حتی پابرهنه در سرما سرود میخواندند.
یکی از مقاطع مهم زندگی نظامی سردار شوشتری، حضور او در عملیات مرصاد بود.
در این نبرد، شجاعت و فرماندهی مؤثر شوشتری موجب شد نیروهای سپاه پاسداران با همکاری ارتش جمهوری اسلامی ایران بتوانند تهاجم منافقین را در غرب کشور بهطور کامل دفع کنند.
او سالها فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا و مسئولیتهایی در نیروی زمینی سپاه برعهده داشت.
سرانجام از ابتدای سال ۱۳۸۸، با حفظ سمت جانشینی فرمانده نیروی زمینی، فرمانده قرارگاه قدس جنوب شرق کشور شد.
فعالیت گروههای افراطی و تفرقهافکن، امنیت منطقه را تهدید میکرد و وحدت اقوام و مذاهب را هدف گرفته بود.
شهادت در مسیر همدلی
در این حادثه، سردار نورعلی شوشتری به همراه تعدادی از فرماندهان سپاه ازجمله سردار محمدزاده، علی علویان، حسین اسدی و حسین مرادی به شهادت رسیدند.
دستاوردهای سردار شوشتری در مدت کوتاه حضورش در استان سیستان و بلوچستان فراتر از فعالیتهای نظامی بود.
لقب «شهید وحدت» تنها یک عنوان تبلیغاتی نبود؛ بلکه بازتابی از رویکرد عملی و فکری سردار شوشتری در مأموریتهایش بود.
برای او، مرز میان قومیتها و مذاهب، نه دیوار جدایی، بلکه پلی برای تفاهم بود.
بازتاب شهادت و جایگاه در حافظه جمعی
شهادت سردار شوشتری بازتاب گستردهای در سطح ملی داشت.
در پیامهای رسمی پس از شهادت، از جمله پیام فرمانده کل قوا، بر نقش او در برقراری امنیت پایدار در مناطق مرزی و تلاش برای همبستگی اقوام ایرانی تأکید شد.
هدیه داستان - ادبیات
هدیه
بوی بهار نارنج فضا را پُر کرده بود. مردم کمک می کردند تا تدارکات بسیجیها را سوار کامیونها کنند. حمید در کنار پیاده رو به ستون مسجد تکیه داده بود. با شنیدن صدای مارش حمله، ضربان قلبش شدیدتر می شد، آهسته زمزمه می کرد" چند روز دیگر که پانزده سالم تمام شود، می روم جبهه." بغض گلویش را گرفته بود، پنجه کفشش را به کنار پیاده رو می کوبید و با خود می گفت: "یعنی می شود مادرم اجازه بدهد؟"
هر روز صبح حمید پوتینهایی که یادگاری پسر عموی شهیدش بود تمیز می کرد و می پوشید و با آن رژه می رفت، تا یک روز که بند از سوراخهای پوتینش رد می کرد جرقه ای ذهنش را به خود مشغول کرد، کفشهایش را رها کرد با سرعت به اتاقش رفت، قُلَکش را شکست و پولهای قُلَک را در در جیبهایش مچاله کرد و با سرعت به مغازه سر کوچه رفت، نفس زنان روسری ترکمنی و یک کاغذ کادو خرید، کوچه را سر و ته کرد رسید به خانه، در حالی که خریدش را از مادر ش مخفی می کرد شروع کرد به نوشتن نامه، توی نامه بزرگترین آرزویش را برای مادرش نوشت، نامه را لای روسری تا شده گذاشت، روسری را کادو کرد و با دعا به درگاه خدا از خدا خواست تا نقشه اش نتیجۀ خوبی داشته باشد. مادرش را مشغول ظرف شستن دید سرش را انداخت پائین و در حالی که مِن مِن می کرد، آخر طاقت نیاورد. کادو را روی کابینت جلوی چشم مادرش گذاشت و رفت، کمی دورتر که رفت داد زد: مامان جان روزت مبارک.
کیف مدرسه اش را برداشت و راهی مدرسه شد. تو راه خدا خدا می کرد که این دفعه مادرش با جبهه رفتنش موافقت کند، سر کلاس همه حواسش به نتیجه نامه اش بود. وقتی که به خانه بر می گشت با خودش می گفت: "یعنی مادرم اجازه می دهد که به جبهه بروم؟ اگر اجازه نداد چه کار کنم؟"
تمام راه مدرسه تا خانه را با عجله طی کرد تا به درِ خانه رسید. دستش را روی زنگ فشار داد، فکر کرد فاطمه خانم خواهرش در را باز می کند. در گشوده شد، مادرش را روبروی خود در چارچوب در دید. به مادر سلام کرد، مادر جوابش داد و او را در آغوش گرفت و گفت پسر عزیزم حمید جان، اشک از چشمهای هر دو جاری شد، حالا مادر دیگر می دانست توی دل پسرش چه می گذرد و این یک سال چه تلاشی برای رفتن به جبهه داشته است، چهارده روز بعد تاریخ اعزام بسیجیها از مسجد محل بود. حمید دل تو دلش نمانده بود، مادرش حمید را از زیر قرآن رد کرد و فرزندش را به خدای مهربان سپرد. روزها می گذشت و مادر حمید در انجام کارهای پشت جبهه کمک می داد تا سختی روزهایِ فراغ ، کمتر حس شود. پنجۀ صبح، اشعه های طلائی خورشید زمین را روشن می کرد، در این مدّت دل مادر حمید مثل سیر و سرکه می جوشید، بخصوص روزهائی که مارش حمله از رادیو پخش می شد یا صدای آمبولانس های حامل مجروحین از خیابان شنیده می شد، تا اینکه یک روز پدر حمید از سر کار زودتر آمد و گفت خانم یک چیزی می خواهم بگویم ناراحت نشو، اگر طاقت داری تا بگویم، مادر گفت خیر باشد چی شده؟ اتفاقی افتاده؟ بگو طاقت دارم، پدر حمید گفت: "تلفن شده که حمید در بیمارستان بستری است". مادر با شنیدن این کلمات رنگ از رویش پرید و در حالی که اشک از چشمهایش جاری شده بود ، گفت: "خدایا سلامتی و صبر پسرم را از تو می خواهم."
دو ساعت می گذشت که آفتاب کمر خم کرده بود، صف مُلاقات کننده ها در حیاط بیمارستان خاتم الانبیاء چشم انتظار گشودن در بودند. پدر حمید به خانمش گفت: "خانم گریه نکن، مگر خون بچّۀ ما از خون بقیه رنگین تر است. این همه جوان در جبهه خون می دهند تا از دین و سرزمینشان دفاع کنند ."
مادر دستهایش را بلند کرد و گفت" خدایا تو به پسرم صبر بده" و با دستمال اشکهایش را پاک کرد. لحظه ای که اجازه ملاقات دادند مثل این بود که حمید را دوباره به خانواده اش داده باشند. مادر حمید بدون توجه به اطرافیان به تخت پسرش که رسید با تمام وجود او را در آغوش گرفت و گفت " پسرم حلالم کن، مادرت را ببخش." ناگهان احساس کرد که جای دست راستش خالیست، از پسرش جدا شد، بُهت زده به او نگاه کرد، به جای خالی دست پسرش اشاره کرد و گفت:" چه، چه چرا؟"
حمید با تبسمی که همراه با خجالت بود سرش را پایین انداخت و گفت:" حضرت ابوالفضل فقط دستش را نداد اما من فقط..." مادر در حالی که اشک شوق صورتش را پوشانده بود، حرف پسرش را قطع کرد و گفت: " تو خیلی خیلی بزرگ شده ای پسر عزیزم حمید جان" و دستانش را رو به آسمان کرد و گفت:" خدا جان هدیه حمید عزیزم را، جانبازی فرزندم را از ما بپذیر."
گل افشان گل محمدی