اصول دین امامت
اهل بيت(ع)، معلمان ملائكه
«اَىّ شَىْءٍ كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ كُنّا اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِكَةِ التّسْبِيحَ وَ التّهْلِيلَ وَ التّحْمِيدَ».
از امام حسين (ع) پرسيده شد: «قبل از اينكه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق كند، شما چه چيزى بوديد؟ فرمود: ما شبحهايى از نور بوديم كه بر گرد عرش خدا مىچرخيديم و به ملائكه درس تسبيح و توحيد و ستايش خدا را مىآموختيم».
(بحار الانوار، ج 57 ص 311 ح1 )
دوستى اهل بيت سبب ريزش گناهان
«إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ».
امام حسين (ع) فرمود: «محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنانكه باد، برگ درختان را مىريزد».
(حياة الامام الحسين، ج 1 ص156 )
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله:
مَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ بِمَعرِفَةِ أهلِ بَيتي و وَلايَتِهِم فَقَد جَمَعَ اللّهُ لَهُ الخَيرَ كُلَّهُ؛
هر كه خداوند با شناخت اهل بيت من و ولايت ايشان بر او منّت نهاده باشد خداوند همه خير را براى او گرد آورده است.
أمالي الصدوق: ص ۳۸۳، ح۹
قـالَ النّبِيّ صلي الله عليه و آله: مَنْ ماتَ وَ لَيْسَ لَهُ اِمامٌ يَسْمَعُ لَهُ وَ يُطيعُ، مـاتَ مِيـتَةً جـاهِـلِيَّةً. [الاختصاص، ص 269]
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس از دنيا برود، در حالى كه او را امام و پيشوايى نباشد كه مطيع و گوش به فرمان او باشد، به مرگ جاهليّت مرده است
قـالَ النّبِيّ صلي الله عليه و آله: اِسْمَعُوا وَ اَطيعُوا لِمَنْ وَلاّهُ اللّه ُ الأَمْرَ، فَـاِنَّـهُ نِظـامُ الأسـلامِ. [امالى مفيد، ص 14]
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: از كسى كه خداوند به او «ولايت امر» داده است، حـرف شـنوى و اطاعـت داشـته باشـيد، چرا كه اين اطاعت، نظام بخِش اسلام است.
باشگاه خبرنگاران | فرهنگی و هنری | پنجشنبه، 22 تیر 1402 - 12:46
یک کارشناس مذهبی درمورد نقش مهمی که اهل بیت(ع) در روز مباهله برای ترویج دین مبین اسلام داشتند، توضیحاتی داد.
خلاصه خبر
حجت الاسلام غلامی مطرح کرد: مباهله به این معناست که اگر جمعی در گفت وگو و استدلال به نتیجه نرسیدند در یک روز مشخصی با یکدیگر قرار میگذارند و در آن موعد، از خداوند متعال میخواهند که دروغگو را رسوا کنند و پیامبر اکرم (ص) و نمایندگان قبیله نجران بر اساس یک تاریخ مشخص که همان روز مباهله است را مشخص کردند تا در این روز، دور هم جمع شوند و از درگاه خداوند سبحان بخواهند دروغگو را رسوا کنند و این روز به مباهله نامگذاری شد.
حجت الاسلام والمسلمین غلامی اظهار کرد: از جمله ویژگیهای بارز و شاخص مباهله در سنت پیامبر اکرم (ص)، آوردن پنج تن آل عبا (ع) برای مباهله است که حضرت (ص) خاندان و خانواده شان را به عنوان حجت الهی با خود همراه کردند تا حجت را بر همگان تمام کنند چرا که حضرت محمد (ص) معتقد بودند اگر قرار است پیروزی شود با تمام توان خود و به همراه اهل بیت (ع) در مباهله حضور پیدا میکنند و به حدی بر عقیده و باور و ایمان خود استوار بودند که خانواده خود را به میدان آوردند و اساساً این الگو در سنت و سیره همه معصومین (ع) بوده است؛ به طوری که در واقعه کربلا نیز، وقتی قرار بود که دین خدا یاری شود حضرت اباعبدالله الحسین (ع) با همه اهل بیت (ع) خود وارد معرکه شدند و از دین و آیین الهی پاسداری کردند.
حجت الاسلام والمسلمین غلامی افزود: وقتی ابوحارث، مصمم بودن و جدیت پیامبر اکرم (ص) را در مباهله دید به وحشت افتاد و همین اتفاق برای نمایندگان نجران هم افتاد و ابوحارث در جمع آنها گفت اگر حضرت محمد (ص) بر حق نبودند این قدر بر مباهله جدیت نمیورزیدند.
مـدعيان دروغين امامت
راوى درباره آيه«وَ يَوْمَ القِيامَةِ تَرَى الَّذينَ كَذَبُوا عَلَى اللّه ِ وُجُوهُهُمْ مُسوَدَّةٌ»
از امام باقر عليه السلام پرسيد (يعنى روز قيامت، تكذيب كنندگان بر خداوند را سيه رو مى بينى). حضرت فرمود
مَنْ قالَ إنِّيإمامٌ وَ لَيْسَ بِإمامٍ. قُلتُ: وَ اِنْ كانَ عَلَوِيّاً؟ قالَ عليه السلام:
وَ اِنْ عَلَوِيّاً. قُلتُ: وَ اِنْ كانْ مِنْ وُلدِ عَلِيِ بنِ أبى طالِبٍ؟ قالَ عليه السلام: وَ اِنْ كان
حضرت امام محمدباقر می فرماید: هركس امام نباشد و مدعى امامت شود، مشمول آيه است. گفتم: گر چه عـلوى باشد؟ حضرت فرمود:
اگر چه عـلوى باشد. گفتم: اگر چه از فرزندان على بن أبى طالب باشد؟ حضرت فرمود: اگر چه از آنان باشد.
الكافى، ج 1، ص 307
مهر | دین و اندیشه | دوشنبه، 19 تیر 1402 - 13:56
نشست بررسی بیعت در غدیر در پرتو سنتهای اجتماعی عصر نبوی به همت پژوهشکده امامت و با همکاری کمیته مرکزی کرسیهای آزاداندیشی حوزههای علمیه برگزار میشود.
خلاصه خبر
استادیار دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام در جایگاه ناقد مطالب ارائه شده را به نقد و بررسی خواهد گذاشت.
معاون پژوهش پژوهشکده امامت است.
محل برگزاری نشست در قم، بلوار بسیج، نبش کوچه ۳۹، بنیاد بینالمللی امامت است و علاقمندان میتوانند به صورت مجازی از طریق اینجا اقدام کنند.
نشـانه هاى شـيعه
يكى از ياران امام باقر عليه السلام به آن حضرت گفت: شيعيان در منطقه ما زيادند. حضرت فرمود:
هَلْ يَعْطِفُ الغَنِىُّ عَلى الفَقيرَ، وَ يَتَجاوَزُ المُحْسِنُ عَنْ المُسى ء وَ يَتَواسُونَ؟ قُلْتُ: لا، قالَ عليه السلام : لَيْسَ هؤُلاءِ الشّيعَةَ، الشَّيعَةُ مَنْ يَفْعَلُ هذا
حضرت امام محمدباقر می فرماید: آيـا توانـگر آنان بر فقير مهر مى ورزد؟ و نيكوكار از بدكار مى گذرد؟ و مواسات و بذل و بخشش مالى دارند؟
گفت: خير. حضرت فرمود: اينان شيعه نيستند. شيعه كسى است كه چنين باشد.
قضاء حقوق المؤمنين، الشيخ ابو على الصورى، ص 21، ح 22
مهر | دین و اندیشه | جمعه، 16 تیر 1402 - 13:28
فرهنگ شیعه این است که همانطور که باید در بالاترین درجه، از خدا اطاعت کنیم؛ دلمان با خدا باشد؛ خدا را دوست بداریم، بعد از آن باید نسبت به پیغمبر و ائمه معصوم چنین حالتی را داشته باشیم.
خلاصه خبر
کلمه ولیّ در قرآن گاهی درباره خدا به کار رفته است.
در مقابل، کافران هم ولیّ دارند، اما ولیّ آنها خدا نیست؛ ولیّهای آنها طاغوت است.
وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛ درباره خدا فقط میگوید ولیّ، اما درباره کافران میگوید اولیا.
بههرحال یکی از موارد ولایت، ولایت خدا بر مؤمنان است.
میگوئیم خدا آقای مؤمنان است.
سرور مؤمنان است، اما کافران آقا ندارند.
؛ برخی از آیات، مؤمنان را ولیّ خدا معرفی میکنند.
یادتان باشد آیات پیشین خدا را ولیّ مؤمنان معرفی میکرد.
«أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ اولیای خدا که همان مؤمنان خالص هستند هیچ ترس و بیمی ندارند» ۳؛ کلمهی اولیاءالله را بسیار استفاده میکنیم در قرآن هم مکرر ذکر شده است.
پس از یک سو خدا ولیّ مؤمنان است، و از دیگر سو مؤمنان ولیّ خدا هستند.
تعبیر دیگری هم داریم که مؤمنان ولیّ همدیگرند: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ…؛ مؤمنان بعضی با بعضی دیگر ولایت دارند.»۴؛ این ولیّ اوست، او هم ولی این است.
پس کلمهی ولیّ و مفهوم ولایت به گونهای است که بر خدا نسبت به بندگان، بر بندگان نسبت به خدا، و بر مؤمنان نسبت به یکدیگر اطلاق میشود.
اگر کسی آنقدر به خدا نزدیک بود که بین او و خدا، بیگانهای وجود نداشت، هم او به خدا نزدیک است و هم خدا به او نزدیک است؛ بنابراین هم خدا ولیّ اوست و هم او ولیّ خدا.
پس هم خدا ولیّ مؤمنان است و هم مؤمنان ولیّ خدا.
خود مؤمنان هم با یکدیگر همین حالت را دارند.
در همین آیهالکرسی گفتیم: وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛ ولیّ مؤمنان خداست، اما ولیّ کافران طاغوت است.
خداوند درباره شیطان میفرماید شیطان بر کسی تسلط ندارد مگر کسی که خودش را ولیّ شیطان کند.
خداوند با همه مخلوقاتش رابطهای تکوینی و وجودی دارد.
اگر انسانی خودش را در اختیار خدا قرار دهد، خداوند رابطهی دیگری با او برقرار میکند، ربطهای که در آن خداوند میخواهد به او خیر برساند؛ او را سرپرستی میکند؛ بلاها را از او دور میسازد و محافظتاش میکند.
این ولایت، تنها وقتی است که انسانی به اختیار، خودش را در اختیار خدا قرار میدهد.
این مالکیت را نمیتوان از خدا سلب کرد.
خدا این ولایت را میتواند سلب کند.
اختیاردار مردم پس از خدا
خداوند کسانی را معین کرده است که بتوانیم با آنها رابطه داشته باشیم.
در این رابطه؛ به اذن خدا خودمان را در اختیار آنها قرار میدهیم؛ «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِم ْ» ۶؛ این ولایت را خدا برای پیغمبر قرار داده است.
گاهی در جلسات خصوصیشان مؤمنان را مسخره میکردند، حتی بر ضد پیغمبر توطئه میکردند.
ولیّ مؤمنان پس از پیامبر
یعنی خدا برای پیغمبر اختیاری قرار داده است که بیش از خود انسان بر آنها حق تصرف دارد.
چرا پیامبر این را فرمود؟
برای اینکه بگوید همان مقامی که خدا به من داده است به اذن و امر خدا برای علی علیهالسلام تعیین میکنم؛ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ آن مقدمه؛ را فرمود تا بگوید این مولا که میگویم همان اولی من انفسهم؛ است که اول از شما اقرار گرفتم: «الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ آیا من نیستم که طبق این آیه اختیار شما را بیش از خودتان دارم؟»؛ گفتند: بله.
فرمود: اکنون خداوند این ولایت را برای علی علیهالسلام قرار داده است.
ولایت خدا کدام بود؟
اگر انسان خودش را در اختیار خدا قرار بدهد، ولیّ خدا میشود.
اهلسنت به ولایت خدا و پیغمبر اعتقاد دارند، اما بعد از آن، ولایت حضرات معصومین را قبول ندارند.
اما فرهنگ شیعه این است که همانطور که باید در بالاترین درجه، از خدا اطاعت کنیم؛ دلمان با خدا باشد؛ خدا را دوست بداریم، بعد از آن باید نسبت به پیغمبر و ائمه معصوم چنین حالتی را داشته باشیم؛ از اسمشان خوشمان بیاید؛ در دلمان محبتشان را داشته باشیم؛ احترامشان کنیم؛ در عمل نیز نشان بدهیم و به دستوراتشان عمل کنیم.
گفتیم اسلام یعنی با اختیار خودمان، خودمان را تسلیم خدا کنیم.
غربیها اسم این را به یک مفهوم، آزادی میگذارند و میگویند: حتی خدا حق ندارد به ما دستور بدهد!
ما بر خدا حق داریم!
خدا بر ما حقی ندارد، و این اوج اومانیسم یعنی انسانمداری است!
عصر انسان است، خدا باید به انسان خدمت کند، اگر جایی کم گذاشته، باید بروم مطالبه کنم.
ما میگوئیم تمام وجودمان را باید در اختیار خدا و هر کس که از طرف او تعیین شده، قرار بدهیم.
آن فرهنگ میگوید که باید خدا را به استخدام خودت درآوری!
البته ته دلشان به وجود خدا معتقد نیستند.
خدا که استخدامکردنی نیست، ولی در تعبیراتشان میگویند: ما باید حقمان را از خدا هم بگیریم؛ هیچ کس حق ندارد ارادهاش را بر انسان تحمیل کند؛ انسان آزاد مطلق است.
خدا هم حق ندارد دستور بدهد.
اسلام میگوید شما بنده خدایید، وجودتان سرتاپا برای خداست.
ولایت خدا یا ولایت شیطان
قابل پذیرش نیست که کسی به بندگی خدا یا دیگری دستور بدهد.
اگر در عمق دل ما این است که ما بندهی خدا نیستیم و خدا هم حق ندارد به ما دستور بدهد دیگر نوبت به ولایتفقیه نمیرسد.
نمیشود هم مسلمان بود و هم احکام خدا را قبول نداشت.
میگوید خدا هم حق ندارد به من دستور دهد، قانون هر چیزی است که من بخواهم.
از خدا؟
اینها حاضر نیستند آنچه را خدا گفته، عمل کنند.
یا بندگی خدا یا بندگی نفس.
قرآن میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ» ۱۱؛ میگوید این پیمانی است که خدا با بندگانش بسته است.
یا بندگی خدا یا بندگی شیطان.
یا باید ولایت خدا را پذیرفت یا ولایت طاغوت را.
بیولایت نمیشود؛ یا بندگی شیطان یا بندگی خدا.
اگر بندگی خدا را نکردیم خیال نکنیم آزادیم؛ هزار خدا برای خودمان درست کردهایم.
اما خدا میگوید اینها را رها کن؛ فقط خدا؛ «…قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ…؛ خدا را بگیر و همه را رها کن.»۱۳؛ حالا که بناست بنده باشیم و بندگی کنیم، کسی را بندگی کنیم که مالک ماست و همه چیز ما از اوست.
خب بندهی خدا!
اگر قرار است بندگی کنی، بندهی خدا باش.
من باید بندهی خدا باشم یا بندهی شیطان؟
اما بندگی خدا یک راه است.
بنده خدا که نشدی، زیر پای این دشمن و آن دشمن و این احمق و آن احمق میافتی و کارت به کجا برسد، خدا عاقبتت را به خیر کند، اما این طرف یک راه بیشتر نیست؛ «أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»؛ راه راست؛ صراط مستقیم، بندگی خداست.
از اول بنا را بگذاریم که فقط بندگی خدا بکنیم.
ولایت خدا، پیغمبر، امام معصوم، جانشین امام معصوم.
۴؛ توبه، ۷۱.