از شیخ یوسف شامی در کتاب «درّ العظیم» نقل است که حضرت زهرا (ع) این اشعار را در مرثیه پدرشان سرودهاند:
قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَی ان کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا
به آنکه در زیر تودههای خاک پنهان شده بگو اگر فریاد و صدای مرا میشنیدی
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّها صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
بر من مصائبی فرو ریخت که اگر آنها بر روزها فرو ریخته بود، شب میشدند
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًی بِظِلِّ مُحَمَّدٍ لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا
همانا من در سایه محمد حمایتی داشتم که از ستم نمیترسیدم و او جورکش من بود
فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا.
اما امروز برای شخص پست تواضع کنم و از ستم بر خود میپرهیزم و ستمگرم را با جامهام دفع کنم
فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ فِیلَیْلِها شَجَنا عَلَی غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا
اگر قمری به شبانگاهش گریه کند من در روز از غصه بر شاخساری بگریم
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا
اندوه را پس از تو مونسم قرار میدهم و دانههای اشک را در هجر تو گردنبندم
https://www.bartarinha.ir/