گل راز، نورانیت دلت را عبادت می کنم
تو را به زیر چتر خاطرات عیادت می کنم
روزهای انوار طلائیت را روئیت می کنم
در سایه های مهربانیت استراحت می کنم
چرا بر نیلوفر ِ محبِ آفتاب نظر نمی کنی؟
به نسیمی از باغِ گلِ اطلسی گذر نمی کنی؟
احساس بی قراری را از سر باز نمی کنی؟
چرا از یاسِ غزلِ بر باد رفته یاد نمی کنی؟
رازها با تو چراغان می شوند، انتظارم
زندگیم با تو شادمان می شود، مهربانم
به زیارتت آئیم ای گل نرگس انوارم
به گفتگوی نگاهت آیم زیر چتر افکارم
بیا که عشقِ خدا با شما معنا می شود
به صحت حکُمِ شما، عدل اجرا می شود
بیا که منتظر ظهور هست احکام قضاوت
به اعجاز لطف قیام شما دین احیاء می شود
عاشقان سبزه گره می زنند به درگاهِ عنایاتِ شما
عاصیان در استغاثه اند به امید احسانِ آیات شما
گر حاجت روا شوند شفاعت خواهان مالک یوم الدین
می شوند دستمال گردانان شوق از الطافِ توجهاتِ شما
گل افشان گل محمدی