FarhangYar فرهنگ‌یار
  • قرآن و عترت
    منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام حسین سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه حضرت زینب سلام الله علیها منظرگاه مدیریتی دیدگاه حضرت رقیه سلام الله علیها منظرگاه مدیریتی دیدگاه قرآن منظرگاه مدیریتی دیدگاه حضرت محمد سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه حضرت فاطمه سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام علی سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام حسن مجتبی سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام زین العابدین سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام محمد باقر سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام جعفر صادق سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام موسی کاظم سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام رضا سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام محمد جواد سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام هادی سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام حسن عسکری سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام مهدی سلام الله علیه
  • ولایت فقیه
    منظرگاه مدیریتی بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی رحمت الله علیه منظرگاه مدیریتی رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دامه حفاظاته اصول دین عدل اصول دین. معاد احکام دین. نماز احکام دین. روزه احکام دین. حج احکام دین. تولا و تبرّا اصول دین. توحید احکام دین. زکات احکام دین. جهاد احکام دین. امر به معروف و نهی از منکر رذائل اخلاقی فضائل اخلاقی اصول دین نبوت احکام دین خمس اصول دین امامت
  • مناسبتها
    ماه های شمسی ماههای قمری خانواده در اسلام احکام حلال و حرام و مستحبات و مکروهات فرهنگ مدیریت و کارکنان احکام و قوانین مختلف دین و شریعت اسلام منظرگاه مدیریتی تعلیم و تربیت فرهنگ اقتصاد عفاف و حجاب
  • پیوندها
    منظرگاه مدیریتی دیدگاه قرآن منظرگاه مدیریتی رفاه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خانواده منظرگاه مدیریتی دیدگاه حضرت محمد سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی امام حسن مجتبی سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی ادبیات عطر بهار میز نظریه پرداری فرهنگ یار جوانان نماد شور و نشاط نگاه پر نور پای میز اندیشه اخلاق تعلیم و تربیت شخصیت و کرامت انسانی اصول و مبانی نقد و تبلیغ راه یافتگان منظرگاه مدیریتی مهدی منتظران منظرگاه مدیریتی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها منظرگاه مدیریتی حضرت فاطمه سلام الله علیها منظرگاه مدیریتی حضرت زینب سلام الله علیها منظرگاه مدیریتی دیدگاه امام علی سلام الله علیه منظرگاه مدیریتی حضرت خدیجه سلام الله علیها
  • حوزه دین
    پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سید علی خامنه ای منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله سید علم الهدی منظرگاه مدیریتی ثقلین منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد سید ابراهیم رئیسی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد حائری شیرازی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله مصباح یزدی بنیاد فارس المومنین منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله مکارم شیرازی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد مسعود عالی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد شهاب مرادی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله سید علی سیستانی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد پناهیان منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد حسین انصاریان منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله هاشمی شاهرودی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله علی صافی گلپایگانی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله علوی گرگانی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله سید موسی شبیری زنجانی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله وحید خراسانی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد حاج شیخ علی فروغی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله عبدالنبی نمازی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله محمد جواد لنکرانی منظرگاه مدیریتی در راه حق منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله مبشر کاشانی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله شیخ حسین امامی نیای کاشانی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله مجتهد تهرانی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد سید رضی موسوی شکوری منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله بهجت منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد سید عباس موسوی مطلق منظرگاه حضرت آیت الله حاج شیخ محمد صالح کمیلی خراسانی کتابخانه مجلس شورای اسلامی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد محمد علی جاودان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد محمد محمدی مرکز تحقیقات اسلامی شورای اسلامی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد سید حسن خمینی منظرگاه مدیریتی حجةالاسلام و المسلمین حضرت استاد عبدالحسین بابائی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله شوشتری منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله سید حسن آملی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله سید محمد تقی مدرسی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله عباس محفوظی منظرگاه مدیریتی استاد حضرت آیت الله جعفر سبحانی منظرگاه مدیریتی حضرت آیت الله جعفر سبحانی منظرگاه مدیریتی حضرت آیت الله صافی گلپایگانی منظرگاه مدیریتی حضرت آیت الله مکارم شیرازی پایگاه اطلاع رسانی رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله امام خمینی رحمت الله علیه منظرگاه مدیریتی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سید علی خامنه ای پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دامة حفاظاته
  • رساله احکام دین
    رساله حضرت آیت الله سید علی خامنه ای رساله حضرت آیت الله فاضل لنکرانی رساله حضرت آیت الله بهجت رساله حضرت آیت الله سید حسینی سیستانی رساله احکام مراجع سایت انهار رساله حضرت آیت الله مظاهری رساله حضرت آیت الله جعفر سبحانی
  • کتابخانه
    کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران کتابخانه تخصصی فرهنگستان هنر کتابخانه تخصصی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام کتابخانه تخصصی وزارت امورخارجه کتابخانه تبیان کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران کتابخانه نور کتابخانه تخصصی دانشگاه ادیان و مذاهب کتابخانه تخصصی فقه واصول کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی امیرکبیر کتابخانه ادبیات پایگاه اطلاع رسانی کتابخانه های ایران کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شریف کتابخانه دانشگاه پیام نور سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران پایگاه اطلاع رسانی کتابخانه ملی کتابخانه احادیث شیعه پایگاه مجلات تخصصی نور بزرگترین پایگاه قرآنی جهان اسلام جامع الاحادیث نور


مجموعه اشعار ولادت امام مهدی حضرت قائم آل محمد سلام الله علیه (عج)


 

مجموعه اشعار ولادت امام مهدی(عج)-img
امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان سال 255 یا 256 هجری قمری در شهر سامرّا و در عصر خلافت معتمد عباسی چشم به جهان گشود. نام آن حضرت محمد و کنیه اش ابوالقاسم می باشد. در این روز شیعیان سراسر جهان به میمنت فرخنده روز نیمه شعبان تولد امام علیه السلام به جشن و شادی می پردازند. در اینجا گزیده ای از اشعار شب و روز نیمه شعبان از نظر می گذرد.

 

تعداد بازدید : 16686     تاریخ درج : 1401/01/21    

سر زد گل توحید از دامان نرگس

امشب شب فرخنده میلاد نور است
بی پرده نور غیب مطلق دَر ظهور است

 امشب عیان گردید آن سرّ نهانی
کو خواند بر موسی حَدیث لن ترانی

امشب به بزم قدس، شوری عاشقانه است
لاهوتیان را از طرب بر لب ترانه است

نخل مراد انبیاء امشب ثمر داد
شاخ امید اولیاء بالید و بر داد

 در کارگاه غیب، نقشی تازه بستند
امشب کتاب شرع را شیرازه بستند

بشکفت امشب سرّ حق در جان نرگس
سر زد گل توحید از دامان نرگس

سر زد ز بُرج غیب و از شرق حقیقت
مهر منیر حق سنا بَرقِ حقیقت

آن کو که موعود امم سرّ کتاب است
فرمانش نافذ، منطقش فصل الخطابست

آن مُنجی مستضعفان آن مصلح کل
آن آفتاب معدلت مهر تفضُّل

 آن رکن شرع و أصل دین و عین ایمان
آن وارث علم رسول و روح قرآن

آن دُرّ درج معرفت آن بحر احسان
کز وی رسد فیض خدا بر ملک امکان

آن طلعت حق مطلع انوار سرمد
 آن قُرّة العین علی، نفس محمّد

 مهدی که در ملک بقا صاحب زمانست
 یادَش چراغ سینه مستضعفانست

 بادا طلوع کوکب این گوهر پاک
فرخنده بر مستضعفان عرصه خاک

محمود شاهرخی (جذبه)

نیمه شعبان

سر کویت اگر قرار من است
خنده های تو نوبهار من است

به جنون آمده قلم امشب
کلمه واژه در حصار من است

دست های دلم پر از خالیست
عشق تو بین کوله بار است

پی تو در به در به هر سویم
آری این نیز روزگار من است

زنده ام بی تو خاک بر سر من
دفتر شعر سوگوار من است

هر کجایی همیشه قلبت شاد
هر کجایی سرت سلامت باد

حال و روز دلم زمستان است
ابر چشمم همیشه باران است

رو سیاهم ولی مرا دریاب
به خدا نوکرت پشیمان است

به مسیح دم تو محتاجم
چاره کن حال من پریشان است

نیمی از قصه نیمه رمضان
نیمه بعد نیمه شعبان است

دائما روز و شب خودت آقا
بر لبت ذکر یا حسن جان است

هر کجایی همیشه قلبت شاد
هر کجایی سرت سلامت باد

سایه ات هست بر سرم آقا
مثل تو نیست در کرم آقا

گر بمیرم به غیر خانه تو
عرض حاجت نمی برم آقا

از تو فرمان و از همه عالم
چشم آقا نوکرم آقا

بوده مهر تو از همان اول
در رگ و شیر مادرم آقا

میرسد روز خنده زهرا
ای پناه همه حرم آقا

هر کجایی همیشه قلبت شاد
هر کجایی سرت سلامت باد

تو حسینی و یا که تکرارش
جلوه ای از نگاه خَمّارش

بین سجاده ات دعایم کن
بیش از اینها شوم گرفتارش

دستِ من نیست بی قراری من
چه کنم؟دلبری شده کارش

تو خودت مستِ ساقی اش هستی
ای فدای تو و علمدارش

ماهمه گیر لطف اربابیم
همه درگیر لطف بسیارش

هر کجایی همیشه قلبت شاد
هر کجایی سرت سلامت باد

از فراقت عجیب می سوزم
وقت اَمّّن یُجیب می سوزم

آتش از تو وجود دل با من
امر کن عنقریب می سوزم

حرف آتش شده، به جان خودت
یاد شیب خضیب می سوزم

تا زمانی که جان به تن دارم
از غم بوی سیب می سوزم

خواب دیدم که در رکاب شما
من شبیه حبیب می سوزم

هر کجایی همیشه قلبت شاد
هر کجایی سرت سلامت باد

 آرمان صائمی

بهار آمده امشب

نام تو دوان کرده به پایت قدمم را
یاد تو روان کرده دوباره قلمم را

با چشم کرم کاش که بسیار ببینی
ناچیزی این عرض ارادات کمم را

هرچند که از برکت میلاد تو شادم
پنهان نتوانم کنم انگار غمم را

گفتند که یار آمده، بایست که امشب
پیدا کنم و سجده بر آرم صنمم را

با اینکه قسم خورده ام از باده ننوشم
واجب شده تا بشکنم امشب قسمم را

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

ای آمدنت مژده میلاد سحرها
خورشیدی و نور است پیامت به قمرها

ای جان جهان جان دو عالم به فدایت
باید که بیفتند به پاهای تو سرها

قنداقه ات از عرش زمین آمد و دیدند
انقدر ملک آمده بسته است گذرها

قرآن خدایی تو و در حال نزولی
پس شب شب قدر است به فتوای خبرها

دیگر گره کار کسی بسته نماند
باز است به شکرانه نامت همه درها

دنیای خزان دیده! بهار آمده امشب
عطر قدم حضرت یار آمده امشب

در حال و هوای شب بارانی هر سال
گرم است سر من به چراغانی هر سال

در کوچه خیابان دلم ریسه کشیدم
دعوت کنمت تا که به مهمانی هر سال

با شبنم اشکم سر راهت گل نرگس
گل کاشته ام من به گلستانی هر سال

پاداش غزل های من این است بیایی
یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال

هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم
حالا منم و بی سر و سامانی هر سال

می خندم و با دیده ای از عاطفه جاری
می خوانمت ای حضرت باران بهاری

آزاد کن این روح زبان بسته تن را
تا بال ببخشی غزل خسته من را

بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم
بگذار به وصف تو برانیم سخن را

بارانی و بر راه تو چشمان کویر است
زینت بده با سر و قد خویش چمن را

ای سامره دلتنگ مناجات شب تو
مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را

خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است
ای نصر من الله! تو دریاب یمن را

ای نصر من الله! که فتح تو قریب است
برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است

چندیست که قلب همگان بی ضربان است
با تو نفس باد صبا مشک فشان است

در حنجره ات داد علی اکبر لیلاست
برگرد موذن! که دگر وقت اذان است

بنگر به تمنای وصال تو یگانه
اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است

ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی
هرچند گدای تو فقط در پی نان است

زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت
گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
باز آ و نصیبم سفر کرب و بلا کن

در خانه نشستیم و به یادت ننشستیم
گاهی سر سجاده دعاگوی تو هستیم

از ترس بلا دست به دامان شماییم
در عافیت اما همه پیمانه به دستیم

تو بند زدی قلب ترک خوردهٔ ما را
ما قلب تو را در همهٔ عمر شکستیم

بر غیر تو خود را نسپردیم سپردیم
دل را به همه جز تو نبستیم که بستیم

با این همه ای داروی درد همه عالم
حالا به امیدی سر راه تو نشستیم

ای آنکه به هر درد دوایی و شفایی
دنیای بلاییم همه کاش بیایی

محمدعلی بیابانی

بهار محمدی

بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جای جای زمین نقشی از بهار زدند

فرا رسیدن نوروز و موکب گل را
به نغمه جارچیان بهار جار زدند

به هر کجای در آید نسیم، عطر افشان
مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند

به روی جامه سبزی که بر تنش کردند
هزار برگ به پیراهن چنار زدند

هزارها عَلَم سرخ و زرد و آبیِ گل
به این نوید به گلزار و کوهسار زدند

شکوه موکب میلاد حضرت مهدی ست
که بر زمین و زمان این همه نگار زدند

رسید مهدی موعود کز ولادت او
به فرق عشق و وفا تاج افتخار زدند

عصاره همه گل های احمدی مهدی ست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی ست

طلایه دار سحرگاه نور می آید
امیر قافله شوق و شور می آید

گشوده پنجره نور بر زمین و زمان
امام نور که در سال نور می آید

امام یازدهم را به شادی و تبریک
مَلَک ز هر طرفی در حضور می آید

به منزل دل ویران ما بُوَد نزدیک
طنین قافله کز راه دور می آید

ز شوق تابش این آفتاب آزادی
ز ذرّه ذرّه سرود سرور می آید

پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت
ز میهمانی ربِّ غفور می آید

ز غیب یافته اَلواح مهدویّت را
کَلیم عالَم رَجَعت ز طور می آید

بود کریم و همین بس کرامتش که مدام
از او عنایت و از ما قصور می آید

عصاره همه گل های احمدی مهدی ست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی ست

نظام بخش جهان و جهانِ جان مهدی ست
امام منتقم و صاحب الزمان مهدی ست

کسی که عدل علی را به معنی اعلی
برای نوع بشر آرَد ارمغان مهدی ست

کسی که با کلماتش به ظاهر و باطن
کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدی ست

کسی که رجعت والای صالحان زمین
برای یاری او می شود عیان مهدی ست

کسی که فیض نگاه ولایتش امروز
نگاهدار زمین است و آسمان مهدی ست

وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف
کمال لطف خدا بر جهانیان مهدی ست

کسی که زمزمه عاشقانه اش آرد
نزول بارش رحمت به انس و جان مهدی ست

عصاره همه گل های احمدی مهدی ست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی ست

سیدرضا مؤید

آسمان ها همه چراغان شد

مژده ای دل که جان جان آمد
لیله القدر عاشقان آمد

بی خود از خود شوید خسته دلان
ناجی قلب خستگان آمد

پدر.آخرین امت ها
با دل و جان مهربان آمد

چه بگویم ز گلشن احمد
حضرت صاحب الزمان آمد

آمده جلوه رسول اللّه
قاب عکس علی ولی الله

سامرا شد بهشت طاهایی
آمده مقتدای عیسایی

زنده شد با دمش عالم
هر دمش معجز مسیحایی

آمده سروری کند بر دل
هست در طینت ش چه آقایی

نور امید فاطمه آمد
هست این گل نگار زهرایی

آمده حضرت عدالت خواه
هر که بی او شود شود گمراه

یوسف آمد شود خریدارش
هر نبی آمده به دیدارش

بس که زیباست این گل نرگس
رونقی داده حق به بازارش

عاشقان صف کشیده اند یکسر
عالمی شد مگر گرفتارش

لطف حق شاملم شود آیا؟
که شوم عاشق و هوادارش

آسمان ها همه چراغان شد
حجه ابن الحسن نمایان شد

می رسد روزگاری آن مولا
تا که ناجی ما شود آقا

با قدومش به روز ظهور
می شود چون بهشت این دنیا

ای بقربان نغمه اش جانم
می کند دهر جنت الاعلا

بهر تعجیل او دعایی کن
شادمانی کند مگر زهرا

ما غلامان باب این شاهیم
نوکران بقیه الله هیم

محسن راحت حق

آفتاب تابان

بهارِ آمدنت می برد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را

به برف بی رمق روی کوه ها برسان
سلام گرم و خوش آفتاب تابان را

شبیه شاخه گل کرده روی دست بهار
پر از امید کن آغوش این درختان را

برای چشمه خشکیده نگاهم باز
بخوان شبیه گذشته دعای باران را

به شوق آمدن روزهای خوب هنوز
نشسته ام به تماشا غروب ایوان را

کجاست گمشده من در این هیاهو آه
سکوت می کنم اندوه هر خیابان را

چقدر بی تو از این راه ها گذر کردیم
چقدر بی تو همه نیمه های شعبان را

 فاطمه زاهد مقدم

نورٌ علی نور

برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است

دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است

بیا تا موج دریا را ببینیم
تماشا را تماشا را ببینیم

نگاهی کن به ما تا در نگاهت
شگفتی های دنیا را ببینیم

تو را حس کرده ایم ای نور مستور
که می تابد به ما گرمایت از دور

اگر در نیمه  شعبان بیایی
جهانم می شود نورٌ علی نور

دل ما شد پریشان در هوایت
هواخواه نسیم سامرایت

به پا خیز ای شکوه آفرینش
که برخیزد همه عالم به پایت

یقین دارم که باران خواهد آمد
به استقبال چشمت باید آمد

خوش آن روزی که از دیوار کعبه
ندا آید که مهدی آمد آمد

سیدحمیدرضا برقعی

روز تولد تو سپردم به دست باد

ای باد! راه خانه  موعودمان کجاست
ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست

ای کاش باد بود و غزل بود و جاده ها
می آمدیم سوی تو ما پا پیاده ها

می آمدیم و عرض ادب، عرض احترام
تبریک عید و گفتن لبیک یا امام

روز تولد تو زمین مهربان تر است
خورشید شاد تر شده گویا جوان تر است

کوچه به کوچه زمزمه طاق نصرت است
عید است و جمکران تو امشب قیامت است

دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست
بودن فقط منوط به شرط حضور نیست

مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است
بر حال ما همیشه نگهبان و ناظر است

دستش گره گشاست، نگاهش گره گشاست
یک خنده روی صورت ماهش گره گشاست

ای دل چرا شکسته و ساکت نشسته ای
چیزی بگو که ندبه و آهش گره گشاست

شعبان کرامت است و شفاعت علی الخصوص
ماه تمام نیمه  ماهش گره گشاست

شب پشت شب گره به گلوی غزل زده
حلقه به حلقه زلف سیاهش گره گشاست

حلقه به حلقه در زده تبریک گفته ام
نام تو را در این شب تاریک گفته ام

نام تو روشنایی صبح است و راز عشق
خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق

روز تولد است و سلام و ارادتی
دادم به دست باد به شوق زیارتی

نغمه مستشارنظامی

مژده به دلها موسمِ عنبر فشان

مژده به دلها دهید مژده که نور آمده
از دمِ جان پرورش عرش به شور آمده

صورتِ او از نبی سیرتِ او از علی(ع)
عنبرِ گلزارِ او شد هوسِ هر دلی

وز نفسِ جاری اش صبحِ سعادت دمید
جاءَ اَناالحقّ او بر همه دلها رسید

پرده بیفکن دمی از رخِ زیبای خود
مست نما دیده را، مستِ تماشای خود

نیمه شعبان بوَد موسمِ عنبر فشان
خوشتر از این عید نیست در نظرِ عاشقان

در شبِ میلادِ تو می وزد عطرِ برین
از نفسِ نازِ تو حجّتِ حق بر زمین

حکمِ قضا وُ قدَر تابعِ فرمانِ توست
منتظران را به جان نغمه قرآنِ توست

اَشرقَتِ الارضُ لِاَهل الزٌمَن
بِمَولِدالحُجٌَت نَجلِ الحسن

نورِ جاودانی

فرخنده باشد آن دم گل از چمن در آید
در قابِ چشمِ یاران سیمای دلبر آید

روشن بوَد جهانی زان نورِ جاودانی
از جلوه جمالش عالم به محشر آید

آن بختِ با سعادت آن فیضِ نور و رحمت
آن میوه نبوّت از باغِ کوثر آید

در صبح روشنایی زیبا پسر چو ماهی
دامان پاکِ نرگس آغوشِ عسکر آید

از قبلگاهِ عالم خورشیدِ مطلع الفجر
آن هادیِ خلایق منجی و رهبر آید

با نورِ عشق و ایمان روشن کند جهانی
از کعبه نیز بوی یاسِ معطّر آید

او پرچمِ عدالت بر دوشِ خود گرفته
تا پُر شود جهان از الله و اکبر آید

بر عاشقان مبارک آن عیدِ با سعادت
مهدیِ آلِ احمد نورِ پیمبر آید!

هستی محرابی

زاد روز خورشید

باز دل، چلّه نشین حرمِ راز شده ست
مرغ شب، با نفس صبح هم آواز شده ست

باز با دست سحر، پنجره ها باز شده ست
باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده ست

با نسیمی که به دل جویی من می آید
باز عطر گل نرگس ز چمن می آید

این گل لاله، که زیبایی بی حدّ دارد
در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد

نکهت فاطمه و عطر محمّد دارد
آفرینش به لبش، ذکر خوش آمد دارد

این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت
هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت

جلوه  «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد
رحمت واسعه بی حد و بی حصر آمد

فتح نزدیک شد و، زمزمه نصر آمد
کارفرمای دو عالم، ولیِ عصر آمد

گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست
زاد روز پسرش هست، ولی عیدی نیست

چه بگویم که مرا عقده عالم به گلوست
داستان من و غم، خاطره سنگ و سبوست

کی شود پرده به یک سو رود از چهره  دوست
«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست»

عید روزی ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم
مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم

عید روزی ست، که آفاق گلِ نور شود
از جهان، سایه بیدادگران دور شود

روز نابودی تزویر و زر و زور شود
یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود

عید روزی ست، که آفاق منوّر گردد
باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد

عید روزی ست، که دل ها شود از غصه جدا
روز آغاز ثمربخشی خون شهدا

برسد پرتو روشنگر مصباح هدی
تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا

بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش
دولت عدل شود، دولت عالم گیرش

عید روزی ست، که با عشق، هماهنگ شود
عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود

نرم، چون آب، دلِ سخت تر از سنگ شود
باغ سرسبز و نشاط آور و گل رنگ شود

عید روزی ست، که ایمان و امان تازه شود
یک چمن لاله پرپر شده، شیرازه شود

ای که جبریل امین، پیک پیام آور توست
ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست

سرمه چشم ملائک، همه خاک در توست
چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست

تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود
کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود

محمد جود غفورزاده

شب میلاد

گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم

غم، کم و بیش هست با همه، گفت
نه به قدرِ هلاکِ جان، گفتم

غم صفا می دهد به دل ها، گفت
دلِ من خون شد الامان، گفتم

عقدهٔ دل به گریه وا کن، گفت
بنگر این چشم خون فشان، گفتم

«اَلبَلا لِلوَلا» شنیدی؟ گفت
در بلا دادم امتحان، گفتم

صبر کن، تا ظفر درآید، گفت
که عیان را مکن بیان، گفتم

اجرِ صبرِ تو وصل باشد، گفت
برده هجر از کَفَم عنان، گفتم

در تبِ عشق، تاب باید، گفت
کو مرا طاقت و توان، گفتم

سَرِ سودای یار داری؟ گفت
سر چه باشد؟ بخواه جان، گفتم

کیست مولای و مقتدایت؟ گفت
«سیّدی صاحب الزّمان»، گفتم

چیست از حضرتش امیدت؟ گفت
خواهم از او خطِ امان، گفتم

شبِ میلاد اوست امشب، گفت
در مدیحش غزل بخوان، گفتم

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

بشنو از راویان روایت نور
که به وجد آیی از ترنّم و شور

روزی از روزها امام نقی
گفت با خادم سرا «مسرور»:

که برو «بُشرِ بِن سلیمان» را
به سراپرده ام بخوان به حضور

این بشارت به بُشر بَرده فروش
چون که ابلاغ شد، به شوق و به شور

به سر آمد، به پای بوسِ امام
هادی دین و معنی «والطّور»

چشم در چشم و لب پر از لبیک
تا چه فرماید آن سلالهٔ نور

گفت مولا: بدان به خاطر من
کرده اندیشه ای خطیر، خطور

بنشین در برم که ره یابی
به امید خدا بدان منظور

پس از آن، آن یگانه آیتِ نصر
که به کف داشت رایتِ منصور

نامه ای با خط فرنگ نوشت
ساخت آن را به مُهر خود ممهور

گفت: ای پیک! این تو این پیغام
گفت: ای دوست! این تو، این دستور

«بَدره ای زر» به او سپرد امام
گفت این زر، ضمیمهٔ منشور

راهِ بغداد پیش گیر و برو
با توکّل به ذات حیّ غفور

منتظر باش، بر لبِ ساحل
تا رسد کشتی مراد از دور

کشتی حامل اسیران است
از ایالات دور و خطّهٔ تور

همه را عرضه می کنند و تو هم
در همه حال باش سنگ صبور

تا کنیزی بدین صفات و کمال
کند از آن میان چو ماه ظهور

در حجابِ عفاف و عصمت و قدس
باشد آن گلبن ادب مستور

چون از این نامه مُهر برگیرد
دیده اش روشنی بیابد و نور

به خریداری اش قدم بگذار
بگذرم «اِنَّ سَعْیُکُم مَشکور»

او عروس من است، فرزندم
«عسکری» می پذیردش به حضور

آرزویم طلوع خورشیدی ست
روشنی بخش تر ز جلوهٔ طور

نه همین دارم انتظارش من
که جهان دارد انتظارِ ظهور

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

پرده تا از رخ پگاه افتاد
در فضا برق یک نگاه افتاد

بود این برقِ شادی، از دل «بُشر»
که نگاهش به دخت شاه افتاد

سجدهٔ شکر حق به جای آورد
از غم آسود و در رفاه افتاد

سوی «سامرّه» هم سفر با او
دخت قیصر «ملیکه» راه افتاد

گفت ای بُشر! در ولایت روم
به هوای گلی، گیاه افتاد

بزم عقد من و پسر عمّم
پا گرفت و طرب به راه افتاد

خطبهٔ عقد را نخوانده عجیب
اتفاقی به بزم شاه افتاد

تخت در هم شکست و غوغا شد
لرزه بر کاخ و بارگاه افتاد

دستِ افسوس زد به هم داماد
گویی از آسمان به چاه افتاد

بزم عیش از قضا، عزا گردید
اُسقُف از روی جایگاه افتاد

یا قیامت به پای شد، یا نه
«پاپ اعظم» به اشتباه افتاد

پس از آن حادثات، بر سَرِ من
سایهٔ رحمتِ اله افتاد

دل و جان در هوای حضرت دوست
سر و کارم به اشک و آه افتاد

تا شبی، در عوالم رؤیا
چشمِ مشتاقِ من، به ماه افتاد

دل من سر نهاد بر قدمش
اشک شوقم به خاک راه افتاد

شعلهٔ اشتیاق و آتش مهر
در نهادم به یک نگاه افتاد

در شگفتم! کنون که بر سرِ من
سایهٔ آن جهان پناه افتاد

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

«نرگس» آن عشق مانده در جانش
در دل و دیدهٔ گل افشانش

گل سرخ محمّدی، «مهدی»
تا شکوفا شود به دامانش

آوَرَد گلبنی همیشه بهار
چشم بد دور از گلستانش

ماهِ شعبان، دو نیمه شد وانگاه
عظمت یافت رتبه و شانش

زادروزِ «بقیة الله» است
آفرین خدای بر جانش

دفتر مدح اوست «جاءَ الحق»
«زَهَقَ الباطل» است عنوانش

سورهٔ «هَل اَتی عَلَی الاِنسان»
صورتی از کمال و احسانش

میهمان شد به جلوه گاهِ شهود
دست غیبِ خدا نگهبانش

خواند او را «خلیفة الرّحمان»
کردگار رحیم و رحمانش

بشریّت نداشت تاب ظهور
پردهٔ غیب کرد پنهانش

سیصد و سیزده خداجویند
جمع یاران و جان نثارانش

طالعِ سعد بین! که در همه حال
حافظِ جان اوست جانانش

به امیدی که صبح وصل رسد
دست کوتاه ما به دامانش

جانم ارزانیِ نگاهش باد
پدر و مادرم به قربانش

طوطی طبع من اگرچه شده ست
در پس آینه غزل خوانش

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

مانده ام از تو دور، می دانم
دور ماندم ز نور، می دانم

لذّت وصل توست شیرین تر
از شراب طهور، می دانم

می درخشد از آفتاب رُخت
نورِ «اللهُ نور»، می دانم

نور «لا شرقیٌ و لا غربی»
از تو یابد ظهور، می دانم

مُحرم کعبهٔ وصالم، لیک
از حریم تو دور، می دانم

آرزوی محال من این است:
درک فیض حضور می دانم

قصر آمال و آرزویم شد
پایمالِ قصور، می دانم

دل در هم شکسته ای ست مرا
مثل جام بلور، می دانم

اشک ما را به خاک پای شما
نیست برگ عبور، می دانم

آنچه کام مرا کند شیرین
چیست؟ این اشک شور، می دانم

می شود آب، از صبوری من
دل سنگِ صبور، می دانم

دیدن طلعت تو، می طلبد
|یک جهان شوق و شور، می دانم

من که بالاترین فضیلت را
انتظارِ ظهور می دانم

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

ای ولیِّ خدایِ عَزَّ وَ جَلّ
شأن تو از هر آفریده اجلّ

چترِ فیض تو بر سرِ آفاق
سایه گسترده، تا ابد ز ازل

در پناه تو، ای خلیل خدا!
نپذیرد بنای وحی، خلل

ای صلای تو، وحدت توحید
ای پیام تو اتّحاد ملل

خیز و از دامن حرم بزدای
نام «عُزّی» و ننگِ «لات و هُبل»

باز «اصحاب فیل» زنده شدند
دست در دست «وارثان جمل»

بنشین! بر سریر عدل و امان
بنشان! آتشِ جدال و جدل

پرده بردار «یا امین الله»!
از نفاق منافقان دغل

گر مقدّر شود، به آسانی
مشکل غیبت تو گردد حل

با تو تجدید عهد خواهم کرد
طوطی طبع من به قول و غزل

شب یلدای هجر می خوانم
از حدیثی مفصّل، این مجمل

دل به جان، جان به لب رسید بیا
«اِنَّ خیر الکلام قَلَّ و دَلّ»

من که همچون هلال، از غمِ هجر
زانوی غم گرفته ام به بغل

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

از تو گلزار وحی، خرّم شد
لبِ گل وا به خیر مقدم شد

به امید نجات «نوح نبی»
دست بر دامن تو در یم شد

از تو آتش صفای گلشن یافت
به «خلیل خدا» مسلّم شد

قطره ای از سحاب رحمت تو
در بیابان چکید و «زمزم» شد

نه همین از صفای «ابراهیم»
که ز سعی تو کعبه محکم شد

دست بر دامن تو زد «یعقوب»
که به «یوسف» رسید و بی غم شد

شد «کلیم» از تو «موسی عمران»
که به وادی قُدس، مَحرَم شد

تا گرفت از تو درسِ صبر «ایّوب»
به صبوری عَلَم به عالم شد

فیض عام تو در دل دریا
مونِس «یونس نبی» هم شد

باز کردی تو نطق «عیسی» را
که به عصمت، گواهِ «مریم» شد

ای مرام تو التفات و کرم
بی تو دل ها، صراحی غم شد

سر و سامان عشق، بر هم خورد
چهرهٔ روزگار درهم شد

هر کجا سروِ راست قامت بود
زیرِ بارِ مفارقت خم شد

در مقامی، که خیل مشتاقان
در فراق تو صبرشان کم شد

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

ای ز صبر تو صبر، مات، بیا
ای تو سرچشمهٔ حیات، بیا

«یابنَ وَ العادیات، یابن الطّور»
«یابن طاها و محکمات» بیا

«یابن آیات و بیّنات» اَلغَوث
«یابن یاسین و ذاریات»، بیا

فصلِ «آتَیتُمُ الزّکوة» رسید
اصلِ «قد قامتِ الصّلوة» بیا

جز تو «یابن الدَّلائل المشهود»
کیست مجلای نور ذات، بیا

جز تو «صدرُ الخلائق ذوالبِرّ»
کیست؟ ای احمدی صفات، بیا

جز تو سِرِّ «اَقِم بِهِ الحَق» کیست؟
تو به حق می دهی ثبات، بیا

جز تو «یاین المَعالِمِ المأثور»
که به ما می دهد برات؟ بیا

ای همه قدسیان به قربانت
ای سر و جان ما فدات، بیا

عطش کربلاست در دل من
تشنه ام، تشنهٔ فرات، بیا

غرق بحر غمم «بِنَفسی اَنْت»
آخر ای کشتی نجات، بیا

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

آخرین حجت خدایی تو
که ز خلق خدا، جدایی تو

خلف صالحی و منتَظَری
پسر مکّه و منایی تو

گل دامان نرگسی آری
زادهٔ سُرَّ مَن رءایی تو

نور چشم خدیجة الغَرّاء
قرة العین مصطفایی تو

ای حَسن خصلت، ای حسین صفات
وارث علم مرتضایی تو

گلبن سرخ زُهرة الزهرا
جلوهٔ سبز مجتبایی تو

یادگار هُداة مهدیّین
ناشرُ رایةَ الهدایی تو

تو نه تنها مُذِلِّ اعدایی
که مُعِزاً لِاولیایی تو

ای که در قابِ قوسِ اَوْ اَدنی
زینت عرش کبریایی تو

همه جا غرق عطر توست ولی
محو گلزار کربلایی تو

عقده از کار عالمی وا کن
که نسیم گره گشایی تو

اینکه می گویم «اَینَ وجهُ الله»؟
چون جمال خدانمایی تو

اینکه فریاد می زند مُضطر
چون یُجاب اذا دعایی تو

آخر ای مُحیی مَعالِمِ دین
در حجاب این قَدَر چرایی تو؟

ای وجود تو رمز یُحیِ الارض
ای امید بشر! کجایی تو؟

بی رضای خدا، ز پردهٔ غیب
گرچه دانم برون نیایی تو

وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»

 محمدجواد غفورزاده

چراغ عاریه

این جشن ها برای من آقا نمی شود
شب با چراغ عاریه فردا نمی شود!

من بیشتر برای خودم گریه می کنم
این جشن ها برای تو بر پا نمی شود!

خورشیدی و نگاه مرا می کنی سفید
می خواستم ببینمت؛ اما نمی شود

یوسف! به شهر بی هنران وجه خویش را
عرضه مکن، که هیچ تقاضا نمی شود

اینجا همه «من»اند، منِ بی خیالِ تو!
اینجا کسی برای شما «ما» نمی شود

باور مکن تو را به هوای تو خواستم
با این قدی که پیش شما تا نمی شود

می پرسم ازخودم غزلی گفته ای ولی
با این همه ردیف، چرا با«نمی شود»؟!

سیدرضا جعفری

هلال نیمه  شعبان

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

اگر زاد رهی دارم، همین اندوه و فریاد است
«نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب های من آهی»

غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

هلال نیمه  شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای «آل یاسین» خوانده ام با شعر کوتاهی

اگر عصری ست، یا صبحی، تو آن عصری، تو آن صبحی
اگر مهری ست، یا ماهی، تو آن مهری، تو آن ماهی

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی

علیرضا قزوه

جایت خالی ست

هر چند که شهر غرق در خوشحالی ست
دلتنگی من باز همان هر سالی ست

غمگینم از اینکه مثل هر سال، امسال
در جشن تولد تو جایت خالی ست

حسینی

خوش آمد مهدی

باز هم عرض ادب ذکر الفبای قلم
می دود شور محبت به سراپای قلم

ای خوشا حس من و وسعت رویای قلم
می نشیند غزلی تازه به لب های قلم

که جهان تشنه ی حق بود خوش آمد مهدی
نور حق شمس فلق بود خوش آمد مهدی

شاخه ی سبز ولایت به ثمر آمده است
به تماشای رُخَش قرص قمر آمده است

دوره ی زمزمه ی خوف به سر آمده است
چهره ی مهدوی از پرده به در آمده است

می تراود به فلک بوی گل از مجلس نور
صلوات آمد و شد نذر گل نرگس نور

عرش را یکسره آذین به صفا بست خدا
پر جبریل امین کرد جنون را زیبا

همه شادند که روشن ز جمالش همه جا
حسنِ عسکری آقای جهان شد بابا

بنویسید زمین باز تجلا دارد
کودک دست حسن جلوه ی طاها دارد

آمد آن گل که گلستان به جمالش مبهوت
آمد آن حق که دو دنیا ز جلالش مبهوت

آمد آن نور که ایمان به کمالش مبهوت
آمد آن عشق که چشم از خط و خالش مبهوت

مهدی فاطمه موعود خدا نور نجات
به جمالش به جلالش به کمالش صلوات

سامرا چشم تو روشن که پر از نور شدی
مهو نورانیت چشمه ی منظور شدی

غرق لبخند و سرور و غزل و شور شدی
به مبارک سحری عاشق و مسرور شدی

سامرا آمدن عید مبارک بادت
مهدی آمد که شود باز شب میلادت

بیرق شیعه بلند است که باران بارید
قطره قطره شرف از وسعت ایمان بارید

ابر بر خاطره ی دشت پریشان بارید
اشک بر جان هراسان بیابان بارید

اهل بیت آینه بندان و غزل خوان که ز نور
پسر نرجس و فرزند حسن کرد ظهور

ای سلام احدیت به تو یا مهدی جان
همه ی شوق نبوت به تو یا مهدی جان

رونق شعر ولایت به تو یا مهدی جان
شادی و مهر و محبت به تو یا مهدی جان

منتظر بود بشر تا هدف ابراز شود
دری از روضه ی جنت به رخش باز شود

ای خوش آن لطف که از جانب ایزد باشد
مست گرداند و بی وقفه و ممتد باشد

مهرورزی کند و سخت زبانزد باشد
مثل زهرا و علی مثل محمد باشد

جلوه کرد آن گل نرگس که جلایی دارد
پای تا سر به خدا رنگ خدایی دارد

شکر بی حد که خدا فاصله ها را برداشت
عرش را زمزمه ی غیبت کبرا برداشت

خاک را رایحه ی یوسف زهرا برداشت
آخرین میوه شد از باغ تجلا برداشت

دلبر و آیت و آیینه ی معبود آمد
حجت حضرت حق مهدی موعود آمد

عاشقان خوشه ی انگور به تاک افتاده
هر که سرمست نشد، سخت هلاک افتاده

چون در آیینه هوای رخ پاک افتاده
از نگاه تر ما اشک به خاک افتاده

دست ها غرق قنوت و به دعا محتاج است
به صفای سحر کرببلا محتاج است

سر سجاده شکستیم که تا کی غیبت
از همه خلق گسستیم که تا کی غیبت

با دل خسته نشستیم که تا کی غیبت
عهد خون با مژه بستیم که تا کی غیبت

مژده دادند که از راه، کسی می آید
عاقبت منجی فریادرسی می آید

می رسد حجت اثناعشر ان شا الله
ولی عصر و امام بشر ان شا الله

آخرین مرهم زخم جگر ان شا الله
رسد اندوه و غم دل به سر ان شا الله

ختم گردد به تولای وجودش برکات
با نثار با صلوات و صلوات و صلوات

مصطفی کارگر

آئینه دارِ پیمبر

منم اهلِ آبادیِ آب ها
منم خانه بر دوشِ گرداب ها

به چشمم ببین خانه ی خویش را
بنا کرده ام رویِ سیلاب ها

من از اهِل دریایم و می شوم
|بدونِ تو مانند مُرداب ها

خیالِ تماشای آبادی ات
ربوده زِ چشمانِ من خواب ها

نوای نِی اَم، آتشین تر شدم
که می سوزم از آهِ بیتاب ها

بیا تا که از طرحِ اَبروی تو
بسازیم تا کعبه محراب ها

کجایی که جامِ محبت زدیم
همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم

قدم زن، دلم جمکرانی شده
قنوتِ زمین آسمانی شده

و در مسجد کوفه یِ قلبِ من
دوباره به پا ندبه خوانی شده

بدون تو در کوچه های بهشت
تمامیِ گُل ها خزانی شده

نصیبِ دلی که به دنبالِ توست
فقط حسرتی جاودانی شده

نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست
نشانت چرا بی نشانی شده

در این جامِ خالی شرابی بریز
که هنگامه ی سر گِرانی شده

حسن لطفی

یا مهدی

حالا که من حس می کنم حالم خراب است
مستی، خماری، می گساری باب باب است

لیلای این ایلی و مجنون ها نوشتند
عمریست گیسوی تو کارش پیچ و تاب است

خورشید ور افتاده از هُرم نگاهت
شکر خدا چشم تو در زیر نقاب است

گفتند داری می رسی تب کردم از شوق
دارم به گِرد جام می می گردم از شوق

مِی، می خورم امشب به جای روزه خواری
یعنی ادا کردم قضای روزه خواری

دارد سرم را می دهد بر باد باده
دارد عجب حالی، هوای روزه خواری

بخشیده دارد می شود بعد اذان با
فتوای تو کفاره های روزه خواری

امشب شب عشق و شب شب زنده داری است
روزی که با تو سر نگردد روزِ خواری است

هر چند بی برگ و برم یک چوب پوکم
وقتی صدایم می زنی من کوک کوکم

من پیر هم باشم فقط خضرم شمایی
با دیدن تو صاف می گردد چروکم

کعبه نشد معراجم و با گریه رفتم
دور و بر چشم سیاه تو سلوکم

اشکی که بین آن دعا باشد چه بهتر
حجی که بعدش کربلا باشد چه بهتر

می ریختند افلاکیان باران الماس
خلعت برایت بافتند از طاقه یاس

تنها وضو می ساختند از حوض کوثر
از بس که مسّ دست هایت بود حساس

روز ازل دادند با دستان زهرا
تولیت ایوان چشمت را به عباس

قبله اگر شش گوشه ارباب باشد
سعی و صفا قطعاً صف سرداب باشد

گرچه نمی گنجد قد و بالات در عکس
ای کاش می آمد ز تو روزی خبر، عکس

آقا می آید آن زمانی که بگیرند
عشاق تان با سیصد و اندی نفر عکس

روز ظهورت می شود محشر یقیناً
یعنی که می گردد به اذنت قبله برعکس

قبله اگر شش گوشه ارباب باشد
سعی و صفا قطعاً صف سرداب باشد

دنیای ما دنیای خوبی نیست بی تو
این شعر ها ماوای خوبی نیست بی تو

گیرم بیفتم در بهشت آرزوها
حتی همانجا جای خوبی نیست بی تو

من پای حرفم تا قیامت ایستادم
روزجزا فردای خوبی نیست بی تو

آقا خرابم، خسته ام، خارم، خمارم
باید کجا بر خاک پایت سر گذارم

من ماندم و این روزهای بیقراری
آقا نگو که میل برگشتن نداری

وقتی که چشمان تو برگردند از من
یعنی بلا، یعنی مصیبت، بد بیاری

اشکی بده خواب و خوراکم را بگیرد
آقا بیا نگذار ما را در خماری

نان که را دوریتان آجر نکرده؟
این جشن ها جای شما را پُر نکرده

تسخیر کن قلب مرا تا جان بگیرم
انگشت حیرت از تو بر دندان بگیرم

امسال بهر ریسه های نیمه شعبان
آقا بیا تا از شما فرمان بگیرم

تا اول ماه خدا چیزی نمانده
کاری کن از دست رحیمت نان بگیرم

جان کسی که پشت در فرمود؛ برگرد
دست علی پشت و پناهت زود برگرد

رضا دین پرور

مستی عشق

همه پیشانی پُر پینه بیارید امشب
باغ را این طرف چینه بیارید امشب

سیصد و سیزده آیینه بیارید امشب
ثانیه ثانیه آدینه بیارید امشب

هر که از جام جنون باده و ساغر زد بُرد
مستی عشق، مرا سوی خدا خواهد بُرد

باده گفتند حرامست، حرامست که هست
درکمین محتسب شهر اگر هست که هست

گیرم از کار بیفتد لب من، دست که هست
اصلاً این مست، در این میکده پابست که هست

حلقه گوشی چو منِ بی سر و پا نیست که نیست
مستِ میخانه و ساقی و لبش کیست که نیست

مست این میکده ام پس چه نیازی است به دیر
گذرم داد لبِ مست تو عمریست به سِیر

ننگ و عار است به غیر لبت اصرار به غیر
چه کنم تا که شود عاقبت کار، به خیر

چه نیازی است که اصلاً بنشینم به کنشت
اصلاً آنجا که برم نام ترا هست بهشت

جلوه  طور کجا نورِ کم این فانوس
قطره  آب کجا، گستره اقیانوس

مادوتا عاشق هم در پی عشقی معکوس
روح قدّیس شدم با نفست یا قدوّس

ذکر مُهر من و تسبیح و وضو یا سُبّوح
صبح شد ای صنم مست بگو یا سُبوّح

زهر هجران تو را میل کنم مثل عسل
عاقبت میشود این غوره به انگور، بدل

سجده کردم به تمنای تو، بگذار محل
باز شد وقت اذان، حی علی خیر العمل

بوسه ای بین دو ابروی تو دندان گیر است
تا سپیده نزده روزی ما کن، دیر است

بُرد ایمان تو را خضر که شَک بردارد
از طلای قدمت، خرج محک بردارد

ترسم این است پس از اینکه نمک بردارد
هاله  ناز دو چشم تو ترک بردارد

نمک سفره  چشم تو نمکدانم کرد
اشهد ان علیِ تو مسلمانم کرد

کعبه دور سر تو گشته و دلخواه شده
دست تو مثل یدالله، یدالله شده

ماه از طلعت پیشانی تو ماه شده
یوسف از هجر شما معتکف چاه شده

روی زیبات حسابی که چم و خم دارد
چشم کنعانی تو جلوه در عالم دارد

به ابالفضل به ایمان اباصالحی ات
به لب و صورت و دندان اباصالحی ات

میرسد روزی چشمان اباصالحی ات
به گداهای تو با نان اباصالحی ات

رسمتان طایفه ای رسم گداپروری است
سفره دارید همه سفره  تان مادری است

گره دادند دلم را پر شالِ لبتان
رفته از دست من اندازه  سال لبتان

بُرده تا عرش، مرا چونکه خیالِ لبتان
وحدهُ وحدهِ من مانده و خالِ لبتان

در الفبای رسیدن به لبت، دال شدم
لاشریک له من ماند و دگر لال شدم

رضا دین پرور

گل یاسمن

دریچه های شعور مرا به هم زده اند
حقایقی که به روی دلم قدم زده اند

مرا مجادله  واژه ها ز پا انداخت
خُرافه های جدیدی که بر سرم زده اند

دم غروب، کنار شلوغی اشیا
گرفته بود سرم را هزار و یک آیا

گرفته بود خلیجِ دلِ مرا ماتم
نگاهِ مضطربم خیره بود بر دریا

دلم چو ساحل دریا پر از تلاطم بود
خطوط جاده در اندوه چشم من گُم بود

صدای خسته مردی مرا به خود می خواند
صدا ز سوی کسی بود یا تَوهّم بود!

صدا شبیه دعا بود در کرانه  شب
و دست مرد که میزد به روی شانه  شب

تمام اهل زمین را به سوی خود می خواند
چقدر ساکت و سردید در شبانه  شب

من از کدام طرف تا صدا قدم بزنم؟
اگر شروع شوم تا کجا قدم بزنم؟

شبیه خاک شوم تا به باد دل بدهم!
و یا که آب شوم سر به صخره ها بزنم؟

شبیه جهل، خودم را سیاه می کردم
دروغ از چه؟ که حسّ گناه می کردم

همان دقیقه که از ارتفاع حیرت خود
به موجهای گناهم نگاه می کردم

صدا شبیه به نوری شد و به من تابید
به روی شانه  قلبم زد و دلم لرزید

شبیه باد، وزیدن گرفت و همچو نسیم
به مهربانی گل های یاسمن پرسید:

چرا گرفته دلت؟ مثل اینکه تنهائی
اگرچه غرق گناهی ولیکن از مائی

دلت عجیب گرفته در این غروب غریب
به جشن روشنی سرنوشت می آئی؟

صدای قلب زمین هم به گوش می آمد
و ناگهان سرِ مستم به هوش می آمد

غروب بود و شعف تازه در دلم گُل کرد
ز شهر آینه ها گُل فروش می آمد

دلم رسید به نزدیکِ مرزِ کنده شدن
در اوج عشق، دوباره شروعِ بنده شدن

صدا گرفت دو دست دل مرا پَر داد
مرا رساند به رویای یک پرنده شدن

به آسمانِ جنون رفت ناله ام، دادم
صدا زدم گل نرگس به گریه افتادم

تو باشی و همه غافل زبودنت، هیهات!
چقدر گرم تباهی است زاده آدم

صدا زدم گل نرگس کجاست سمت ظهور؟
چقدر بی تو شود روح عشق، زنده به گور؟

چقدر بی بُرو برگرد بی تو هر جمعه
سمات و ندبه و عهد و فرج شوند مرور؟

چقدر از تنِ بی روحمان توان رفتن؟
چقدر پای پیاده به جمکران رفتن؟

چقدر کرببلا، مکه و مدینه و طوس
بدونِ درکِ تو یا صاحب الزمان رفتن؟

چگونه می شود از غربتت فغان نکنم؟
چگونه گوش به تکذیب این و آن نکنم؟

برای این غمِ موزون چکار باید کرد
کتاب هجر ورق میخورد؟ گمان نکنم

گشوده بال به بالا فرود یادت رفت
و از ظهور خودت هرچه بود یادت رفت

قرار ما و تو در قهقرای حادثه بود
قرار بود بیائی چه زود یادت رفت

سرود سبز مرا داس ها دِرُو کردند
سبوسِ گندم ما را عوض به جُو کردند

چقدر ریسه کشیدیم و برخی از مردم
ز بیقراری ما رد شدند و هُو کردند

الا مسافرِ شبگرد در بیابان ها
چقدر بی تو گذشتند مهر و آبان ها

برای آنکه ببینی به ما چه می گذرد
بیا تو سرزده یک روز در خیابان ها

نمی رسد به شما دردِ بی صدایی من
طنین ناله یابن الحسن کجایی من

چرا زتو گله دارم که این مصیبت ها
بلند می شود از گورِ بی وفایی من

اگرچه راکدم و نرخ کاهشی دارم
از این ردیف، غلطهای فاحشی دارم

من از مجاورت خلوت تو می آیم
ز دست های دعای تو خواهشی دارم؛

بیا شکستگی یاس را مرمت کن
بنای مسجد احساس را مرمت کن

بیا و تیغ به دستان انتقام بگیر
غرور حضرت عباس را مرمت کن

به نرمی قدم مرگ می رسی از پُشت
تویی که بود و نبودت تمام ما را کُشت

چه می شود گل نرگس به پای این اشعار
تبرکاً بزنی مُهر، با سرِ انگشت

رضا دین پرور

منجی عالم

جلوه گر گشته، نام پیغمبر
طاق کسری شکست بار دگر

از زمین می رسد به غیب خبر
که خدا دیده شد به چشم بشر

کن تماشا خدای را زصفات
که خدا دیدنی است در صلوات

کعبه امشب علی علی گوید
همچو یعقوب دیده می شوید

تا که پیراهن تو را بوید
کعبه هم نور دیده می جوید

تا به سر تو، سینه باز کند
رو به ابروی تو نماز کن

خیمه ات هر کجاست، غار حراست
نور سبحان ربی الاعلاست

بوی سیبش ز عالم بالاست
شب قدر است، پس شب زهراست

کوثر آورده است خیر کثیر
شب عید است بر یتیم و اسیر

آمد از حسن نیمه شعبان
عطر جانبخش نیمه رمضان

روی دست حسن بود قرآن
یا که قرآن بدست دارد جان

می وزد رحمت خدا ز نسیم
که کریم آمده است ابن کریم

حاکم صبح مشرقین آمد
وارث اشک و نور عین آمد

زاده خیبر و حنین آمد
زائر مرقد حسین آمد
قائم عرش، قبل میلادت
به ملائک، خدا نشان دادت

ماه محراب ساجدین هستی
ذکر ایاک نستعین هستی

زینت زین العابدین هستی
نور تسبیح اهل دین هستی

چه مقامی خدا تو را داده
که ملائک به سجده افتاده

با تو شرع نبی شود زنده
بی تو ایمان شود سر افکنده

درس توحید را تویی بنده
نطق تو علم را شکافنده

علم آن خالق قیوم تویی
بخدا باقرالعلوم تویی

فرش راه تو صبح صادق شد
خانه ات مکتب حقایق شد

با تو قرآن کتاب ناطق شد
از تو هر کس شنید، عاشق شد

یوسفا، درد نابرادری است
ظلم بر، شیعیان جعفری است

ای که موسای امتی آقا
سپر رنج و محنتی آقا

تا به زندان غیبتی آقا
در جهان نیست راحتی آقا

بشکن این، رب سنگ و چوب ما
ای تو کفاره ذنوب ما

گوهر اشک و ابر پائیزیم
تا که از انتظار لبریزیم

با رضای رضا در آمیزیم
نام قائم شنیده برخیزیم

دست بر سر نهیم، سر به فدات
بهر تعجیل در فرج صلوات

نفس بامداد یعنی تو
برکات زیاد یعنی تو

مجری عدل و داد یعنی تو
جود یعنی جواد یعنی تو

هر چه خوبی، شد از شما صادر
اصل تا فرع، اول و آخر

ای چراغ هدایت دنیا
محرم بارگاه او ادنی

هادی جامعه بگو با ما
جامعه، نافله، و عاشورا

که پیام شما سعادت ماست
ذکر نام شما عبادت ماست

آینه در غبار مانده بیا
حسن حق در حصار مانده بیا

جاده ها بی سوار مانده بیا
بی امان انتظار مانده بیا

سیصدو چند جمعه، جا ماندیم
ندبه یابن عسکری خواندیم

کعبه بی نشان ما لبیک
آفتاب جهان ما لبیک

آخرین آسمان ما لبیک
ای امام زمان ما لبیک

کن دعایی که رو سپید شویم
در سپاه شما شهید شویم

میثم مومنی نژاد

نیکو پسر فاطمه آمد

برخیز که مستان همه در جوش و خروشند
خوبان همگی در شعف و آینه پوشند

شیخان همگی دست به دامان پیاله
این جام به صد مسجد و منبر نفروشند

آواز جلی می رسد از کوه و در و دشت
عالم همه در حالت مستی و به گوشند

جایی که کند مرغ جلی نغمه و آواز
مرغان غزلخوان همگی لال و خموشند

از واقعه ای ژرف خبر داده منادی
اهل دو سرا جمله به گوشند و به هوشند

خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد
تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد

آن عید که گفنند بزرگ است همین است
شوری به دل جمله مخلوق زمین است

تنها نه زمین ولوله در عرش معلاست
عالم مثَلِ یک صدف اودرّ ثمین است

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
از بودِ همین بوده و تا هست چنین است

آن ساقی صاحب نظر میکده حسن
هر کس که نشان خواست بگویید همین است

شوریست به پا در دل جن و ملک و انس
این زمزمه در روی لب اهل یمین اسث

خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد
تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد

مجنون شده آواره  صحرا ز خیالش
لیلا شده مجنون و گرفتار جمالش

انجم همگی مات چنین نور الهی
چشمان قمر خیره به ابروی هلالش

فطرس به طواف رخ او بال گشوده
جبریل شدش سایه فکن با پر و بالش

حسنش همه جا شهره عام است ولیکن
چشمی نبرد ره به بلندای کمالش

این راه نجات است و جز این نیست، بگیرید
ای گمشدگان دست به کنج پر شالش

خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد
تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد

آمد به جهان نور دل حضرت زهرا
آمد که شود نوح همه عترت طاها

آمد که شود فخر همه عالم و آدم
آمد که شود نور دل مادر و بابا

آمد که زند تکیه به دیواره کعبه
آمد که سرور آورد از عرش معلا

آمد که بگیرد به کفش تیغ عدالت
با اذن و مدد از علی عالی اعلا

آمد به تسلای دل مادر سادات
بر کعبه زند پرچم شاه شهدا را

خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد
تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد

 داریوش جعفری

هوای جمکران دارم

در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت، ستاره بر زبان دارم

از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم

آماده دار چشم های توست
در پیکر خود اگر که جان دارم

عمری ست گدای خانه ات هستم
عمری ست از این تنور، نان دارم

می خواهم که تمام هستم را
می خواهم هر چه در توان دارم

بر پای نگاه دوست بگذارم
دریاب مرا که دوستت دارم

مجنونم و راه خانه می گیرم
از لیلی خود نشانه می گیرم

صیدم؛ که ز دست های صیادم
آزادم و آب و دانه می گیرم

چون اشک، روان گاه و بیگاهم
بارانم و بی بهانه می گیرم

هر بار که یاد یار می افتم
با آتش دل زبانه می گیرم

یک روز چنان غبار می آیم
بر دامنت آشیانه می گیرم

من گرد و غبار راه دلدارم
دریاب مرا که دوستت دارم

در عید رسیدن تو حیرانم
هم شادم و هم کمی پریشانم

از اینکه تو هستی و نمی بینم
از اینکه کجایی و نمی دانم

دلگرم به ریسه و چراغانی
سرگرم به کوچه و خیابانم

مشتاق، شبیه طاق نصرت ها
بی تاب، در انتظار مهمانم

این چند خطِ ارادت من هم
عرضی ست برای نیمه شعبانم

ای مقصد حرف های بسیارم
دریاب مرا که دوستت دارم

سرمست تو کِی شراب می خواهد؟
کِی تشنه عشقت آب می خواهد؟

ناخالصی وجود صد رنگم
یک نیم نگاه ناب می خواهد

در باغ، تمام میوه ها کالند
باغ دلم آفتاب می خواهد

تا آمدن تو زنده می مانم؟
این پرسش من جواب می خواهد

هر چند که دولت تو چون عیسی
رزمنده پارکاب می خواهد

با این همه من فدایی یارم
دریاب مرا که دوستت دارم

برگرد غریب سامرا برگرد
ای وعده آخر خدا برگرد

چیزی دگر از خدا نمی خواهیم
ای صاحب ما فقط بیا برگرد

ما این مذل الاعدا خواندیم
آقای معز الاولیا برگرد

ما جمعیت قلیل دنیاییم
دنیا شده بر علیه ما برگرد

ای منتقم حسین و عاشورا
با پرچم سرخ کربلا برگرد

از دوری کربلاست می بارم
دریاب مرا که دوستت دارم

محمدعلی بیابانی

برکت میلادت

نام تو دوان کرده به پایت قدمم را
یاد تو روان کرده دوباره قلمم را

با چشم کرم کاش که بسیار ببینی
ناچیزی این عرض ارادات کمم را

هرچند که از برکت میلاد تو شادم
پنهان نتوانم کنم انگار غمم را

گفتند که یار آمده، بایست که امشب
پیدا کنم و سجده بر آرم صنمم را

با اینکه قسم خورده ام از باده ننوشم
واجب شده تا بشکنم امشب قسمم را

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

ای آمدنت مژده میلاد سحرها
خورشیدی و نور است پیامت به قمرها

ای جان جهان جان دو عالم به فدایت
باید که بیفتند به پاهای تو سرها

قنداقه ات از عرش زمین آمد و دیدند
انقدر ملک آمده بسته است گذرها

قرآن خدایی تو و در حال نزولی
پس شب شب قدر است به فتوای خبرها

دیگر گره کار کسی بسته نماند
باز است به شکرانه نامت همه درها

دنیای خزان دیده! بهار آمده امشب
عطر قدم حضرت یار آمده امشب

در حال و هوای شب بارانی هر سال
گرم است سر من به چراغانی هر سال

در کوچه خیابان دلم ریسه کشیدم
دعوت کنمت تا که به مهمانی هر سال

با شبنم اشکم سر راهت گل نرگس
گل کاشته ام من به گلستانی هر سال

پاداش غزل های من این است بیایی
یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال

هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم
حالا منم و بی سر و سامانی هر سال

می خندم و با دیده ای از عاطفه جاری
می خوانمت ای حضرت باران بهاری

آزاد کن این روح زبان بسته تن را
تا بال ببخشی غزل خسته من را

بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم
بگذار به وصف تو برانیم سخن را

بارانی و بر راه تو چشمان کویر است
زینت بده با سرو قد خویش چمن را

ای سامره دلتنگ مناجات شب تو
مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را

خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است
ای نصر من الله! تو دریاب یمن را

ای نصر من الله! که فتح تو قریب است
برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است

چندیست که قلب همگان بی ضربان است
با تو نفس باد صبا مشک فشان است

در حنجره ات داد علی اکبر لیلاست
برگرد موذن! که دگر وقت اذان است

بنگر به تمنای وصال تو یگانه
اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است

ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی
هر چند گدای تو فقط در پی نان است

زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت
گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
باز آ و نصیبم سفر کرب و بلا کن

محمدعلی بیابانی

زَمامِ عالم امکان

خبر رسید به دریا خدا گوهر داده
به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده

به خانواده ی زهرا اگر پسر داده
دعای نیمه شب مادری ثمر داده

پیامی از طرف حق ز آسمان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

رسید و نقل محافل شد و چه زیبا شد
دمید و با نفسش عاشقش مسیحا شد

همینکه غنچه ی لعلِ لبش شکوفا شد
میان سینه ی عاشق هم عشق پیدا شد

ندا رسید که لیلای عاشقان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

زَمامِ عالم امکان هماره در دستش
دل هزار پیمبر یکی یکی مستش

وجودِ کون و مکان بود و هست، از هستش
ندیده گشته ام بی اختیار پابستش

چکیده ی وجنات پیمبران آمد
دهید مژده ره صاحب الزمان آمد

ندیده هیچ کسی این چنین دل آرایی
به این شگفتی و زیبایی و تماشایی

بهشت، مست، از این بوی یاس زهرایی
که هست این گل زهرا به این مصمایی

شکوفه های گل نرگس از جنان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

دخیل دامن این نازدانه جبرائیل
تکان دهنده ی این گاهواره میکائیل

اسیرِ خنده ی زیبای اوست اسرافیل
به دست اوست، اگر جان بگیرد عزرائیل

به روح مرده ی ما شاه انس و جان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

تمام ایل و تبارش یکی یکی لیلا
گرفته دست توسل به دامنش دریا

به اذن خالق مناّن ز عالم بالا
به پای بوسیَش عیسی رسیده با موسی

که نور مطلق یزدان به ارمغان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

شنید عالم لاهوت تا صدایش را
فرشته آمد و بوسید دست و پایش را

گرفت حاتم طائی نخِ عبایش را
خود انتخاب نمود از ازل گدایش را

سحر شد و ز سما ماه جمکران آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

تمامیِ سکناتس شبیه پیغمبر
نگاه نافذ او مثل ساقیِ کوثر

چه کوثری که خودِ اوست جلوه ی کوثر
و اولین سخنش بود ذکر یا حیدر

بشارت آمد و ماهی ز کهکشان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

نوشته نام علی را به روی بازویش
کشیده عرش برین را زمین، به ابرویش

عسل عسل چکد از کنج لعل دلجویش
به مصطفی و علی رفته خُلق نیکویش

به بی زبانیِ هر بی زبان، زبان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمان آمد

 رضا باقریان

میلاد یوسف زهرا

دور زمان به نیمه شعبان رسیده است
اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است

بر جسم مُرده همگان جان رسیده است
از آسمان، خلیفه رحمان رسیده است

تابیدن ستاره مجلس مبارک است
میلاد ماه پاره نرجس مبارک است

این صاحب کمال که از راه آمده ست
این وجه ذوالجلال که از راه آمده ست

این حُسنِ بی زوال که از راه آمده ست
این مُصصطفی خِصال که راه آمده ست

بُرهان قاطع همه دوستان ماست
نصّ حدیث گفته، علیّ زمان ماست

این نورسیده ماه شبستان نرجس است
این سوره تبارک قرآن نرجس است

این زینتی که برکت دامان نرجس است
روح امام یازدهم، جان نرجس است

فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض
جایی که هست جزو صِفتهاش ربّ أرض

از هیبتش بفهم که فرزند عسکری ست
لبخند او به خاطر لبخندِ عسکری ست

لبهای او عسل که نگو، قندِ عسکری ست
دلبند و دلپسند و خوشایندِ عسکری ست

این حرف جز به وصف تو انشا نمی شود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود

دل در هوای وصل تو بی تابِ سامراست
چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست

یادت کلیدِ اصلیِ ابوابِ سامراست
راه وصالت از دل سردابِ سامراست

احساس می کنیم که فردا از آن ماست
وقتی دعا برای تو ورد زبان ماست

شیعه به انتظار تو باید بأیستد
وقتی که اسم خاص تو آید بأیستد

پای کسی به جز تو نشاید بأیستد
تا پیش خصم رُخ بنماید بأیستد

با اینکه سیره ات چو مُحمّد، مُحبّت است
دلهای دشمنان تو مغلوبِ وحشت است

باید که ذوالفقار بگیری به دستِ خود
روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود

با جبر، اختیار بگیری به دستِ خود
از دشمنت قرار بگیری به دستِ خود

بینند چون که خلق، علمداریِ تو را
اقرار می کنند علی واریِ تو را

آقا بیا و بر سلَفی ها عِتاب کن
قدری پیِ هلاکتِ دشمن شتاب کن

با دست خویش آن دو نفر را عذاب کن
ما را شریک این همه فعل ثواب کن

از خون تمام معرکه را رنگ می کنی
وقتی به شیوه پدری جنگ می کنی

ای قتله گاهْ دیده ما زودتر بیا
ای پیر اشکِ کرب و بلا زودتر بیا

جان شهیدِ دستْ جدا زودتر بیا
یارا! به خاطر اُسرا زودتر بیا

جدّت صدات می زند از منبر سنان
عجّل علی ظهورکَ یا صاحب الزّمان

محمد قاسمی

یگانه منجی دنیا

سید وقت ولادت به نیمه شعبان
یگانه منجی دنیا بیا امام زمان

ظهور کن، رخ زیبای خود نشان بده
بگو چگونه بگیرم ز چهره تو نشان

هنوز در پی دیدار تو گرفتارم
نیامدی و دلم را شکستی آقاجان

خدا کند که ظهور تو را نظاره کنم
خدا کند که ببینم تورا به این چشمان

ببین که بر سر راهت نشستم ای آقا
منم به عشق تو مجنونم و تویی لیلا

برای دلبری ما تو آفریده شدی
 برای رهبری خلقبرگزیده شدی

تو یوسف سربازار هستی و با اشک
برای اینکه عزیزم شوی خریده شدی

به غیر تو دل من بود مثل شب تاریک
که سر زدی و برای دلم سپیده شدی

تو در کنار منی من تو را نمی بینم
چه شد؟ اگر چه که بارها به چشم دیده شدی

ز روی چشم من آقا حجاب را بردار
برای دیدن رویت دگر نمانده قرار

امید قلب پدر هستی ای گل نرگس
 به شام تار،قمر هستیای گل نرگس

پدر نهاد به روی تو نام احمد را
 تو مصطفای دگرهستی ایگل نرگس

در آسمان ولایت تو اختر دگری
 تو آخرین، گوهرهستی ای گل نرگس

جهان برای نبودت ستاره می ریزد
قرار دیده تر هستی ای گل نرگس

تمام هستی محسن تویی بیا دلبر
بزن تو تکیه به آن در بگو علی حیدر

سیدمحسن حبیب الله پور

بوی گل نرگس

امشب رسد از سامره بوی گل نرگس
گلها همه چشمند به سوی گل نرگس

بگرفته همه خوی به خوی گل نرگس
نرگس زده لبخند به روی گل نرگس

گمگشته در انوار الهی کره خاک
صوت صلوات است که سر برده زافلاک

تا دوست زند خنده وتا خصم شود کور
گردیده زمین بر سر گردون طبق نور

هم سامره سینا شده هم بیت ولا طور
ریزد عوض گل به زمین با ل و پر حور

خورشید رخ مهدی سر زد شب نیمه
بر چهره گل انداخته لبخند حکیمه

روید گل توحید زکوه و چمن امشب
یوسف شده از مصر مقیم وطن امشب

یعقوب شنیده است بوی پیرهن امشب
مهدی زده لبخند به روی حسن امشب

خیزید وبه بینید گلستان حسن را
در دست حسن لا له بستان حسن را

خیزید که از پاره دل گل بفشانید
وز کوثر نورآتش دل را بنشانید

بر منتظران این خبر خوش برسانید
کامشب شب قدر است همه قدر بدانید

با نور نوشتند به پیشانی خورشید
ماهی که جهان منتظرش بود درخشید

این سوره توحید ویا آیه نور است
این قامت طوباست و یا نخله طور است

داود نبی را به لب آیات زبور است
یا برلب مهدی سخن از روز ظهور است

گوش همه بر زمزمه یارب مهدی است
ای منتظران مژده که امشب شب مهدی است

ای منتظران یا فته غم خاتمه امشب
تبریک که روشن شده چشم همه امشب

بشکفت به شوق وشعف وزمزمه امشب
گل از گل لبخند بنی فاطمه امشب

مرغان بهشتی شده آواره مهدی
گردند به دور وبر گهواره مهدی

مهدی است که احیاگر قانون حسین است
مهدی است که شمشیرش مدیون حسین است

او وارث پیراهن گلگون حسین است
والله قسم منتقم خون حسین است

برپرچمش این نقش عیان با خط نور است
ای منتظران مژده که هنگام ظهور است

این یوسف زهراست که سوی وطن آید
این ماه دل آراست که در انجمن آید

این جان جهان است که اینک به تن آید
بر منتظران پاسخ یا بن الحسن آید

خیزید حضور پسر فاطمه امشب
لبیک بگوئید به مهدی همه امشب

بوی نفس حجت ثانی عشر آید
ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید

ای صبح بیا تا شب هجران به سر آید
خورشید بنی فاطمه از کعبه بر آید

عیسی زفلک بازآ ما صبر نداریم
تا پشت سر یار نمازی بگذاریم

ای احمد ثانی زحرا جلوه گری کن
ای وارث پیغمبر، پیغامبری کن

تنها پسر زهرا مارا پدری کن
این قافله گمشده را راهبری کن

در هجر شبان، اشک فشان این رمه تا کی؟
دوران فراق پسر فاطمه تا کی؟

ای غصّه اسلام هم آغوش تو، مهدی
ای ناله خاموشان در گوش تو، مهدی

ای پرچم ثارالله بر دوش تو، مهدی
ای خون دل واشک بصر نوش تو، مهدی

ای موسی عمران چه شود تا به مصافی
چون سینه دریا دل فرعون بشکافی

ای نام تو ذکر خوش شام و سحر ما
ای خاک رهت مادر ما و پدر ما

ای باغ تو را لاله زخون جگر ما
ما منتظر استیم و توئی منتظَر ما

باز آ که چراغ همه رخسار تو باشد
میثم صله شعرش دیدار تو باشد

حاج غلامرضا سازگار

با قدوم آن عزیز مصطفی

سرخوش آن عیدی که آن بانی نور
از کنار کعبه بنماید ظهور

قلب ها را مهر هم عهدی زند
از حرم بانگ انالمهدی زند

تا همه عالم صدایش بشنوند
انس و جن با هم صدایش بشنوند

هر صدایی در جهان گردد خموش
هیچ آوایی نمی آید به گوش

یاورانش گرد رخ گردند جمع
همچنان پروانه ها بر گرد شمع

ذوالفقار حیدری در مشت او
خاتم توحید در انگشت او

پرچم ثاراللهی گیرد به دوش
یا لثارات الحسینش دُر گوش

مکه مست عطرو مست بوی او
کعبه می گردد به دور کوی او

چاه زمزم را بود این زمزمه
مرحبا لبیک یابن الفاطمه

با قدوم آن عزیز مصطفی
هم صفا هم مروه می گردد صفا

گرچه در کوفه اقامت می کند
بر همه عالم امامت می کند

خاک ذلت، گور ظالم می شود
قسط و عدل و داد حاکم می شود

ای تمام آرزوی اهل بیت
وی ظهورت گفتگوی اهل بیت

ای امام عدل و داد و انتقام
آخرین شمشیر قرآن در نیام

ای ضمیر خلق در آیینه ات
وی همه فریادها در سینه ات

ای تو را بر کل خلقت رهبری
مهدی موعود یابن العسگری

چند ما را در فراقت سوختن
وز شرار دل چراغ افروختن

بی تو خون دل فشاندن تا به کی
صبح جمعه ندبه خواندن تا به کی

چند ذکر اولیا و انبیا
ناله مهدی بیا مهدی بیا

ای مسیح آدمیت خنده کن
آدمیت را دوباره زنده کن

نسل آدم خویش را از یاد برد
پرده حجب و حیا را باد برد

آفتاب ای آفتاب ای آفتاب
تیرگی ها کشت امت را، بتاب

شیعه را در بی کسی چون تو کس است
ای امید شیعه خون دل بس است

شیعه با تو داده از آغاز دست
می کشد بار بلا را هر چه هست

شیعه از روزی که حیدر شد امیر
با تو بیعت کرد در خم غدیر

شیعه نوری ازتجلای شماست
شیعه برقی از تولای شماست

شیعه راهش بوده راه فاطمه
هرگز از سیلی ندارد واهمه

شیعه پیمان بسته زوال با علی
نیست حرفی بر لبش جز یا علی

شیعه مثل شمع در تاب و تب است
شیعه فریاد حسین و زینب است

شیعه بین خارها یاس است و بس
شیعه راهش راه عباس است و بس

در پرتو میلاد

عید است ولی عید قیام بشریت
در پرتو میلاد امام بشریت

با دست کرم ذات خداوند تعالی
زد سکه اقبال به نام بشریت

از خم طهورا که خدا ساقی آن است
با دست خدا پر شده جام بشریت

امشب ببر ای باد صبا پیشتر از صبح
بر سامره پیوسته سلام بشریت

عالم همه جا وادی طور است ببینید!
در دست حسن مصحف نور است ببینید

خیزید همه سوره والشمس بخوانید
گل در قدم مهدی موعود فشانید

از جام شرابی که خدا ساقی آن است
پیوسته بنوشید و به یاران بچشانید

تنها نه فقط شب، شبِ مهدی ست، بگویید
میلاد ائمه است بدانید بدانید

خیزید و ببندید همه بار سفر را
محمل به سوی کعبه مقصود برانید

امشب خبری خوش به بنی فاطمه آمد
بوی گل نرگس به مشام همه آمد

عید ملک و جن و بشر باد مبارک
بر شانه خورشید قمر باد مبارک

طوبای امید همه خوبان جهان را
در نیمه این ماه ثمر باد مبارک

آوای خدا می شنوم از لب مهدی
این زمزمه بر مرغ سحر باد مبارک

پیغام خدا را برسانید به نرگس
کای مادر فرخنده! پسر باد مبارک

ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی
آیید و بگردید به دور سر مهدی

دیدید همه کعبه روح شهدا را
دیدید همه آینه غیب نما را

دیدید همه بر سر دست حسن امشب
هنگام سحر صورت مصباح هدی را

امشب همه بار سفر سامره بستیم
داریم به دل شوق تماشای خدا را

از مرغ سحر با گل لبخند بپرسید
کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را

یاران! شب عید آمده بیدار بمانید
باید همه از فاطمه عیدی بستانید

این جان جهان، جان جهان، جان جهان است
این روح روان، روح روان، روح روان است

این چارده آیینه جمال است به یک حسن
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

این ختم ائمه است بدانید بدانید
چونان که نبی خاتم پیغامبران است

گر کفر نباشد بگذارید بگویم
چشمان خدا بر مه رویش نگران است

هر لحظه پدر شیفته تاب و تب اوست
ناخورده لبن آیه قرآن به لب اوست

این است که دادند امامان خبرش را
داده است خدا مژده فتح و ظفرش را

تا آیه قرآن به لبش بود، ملایک
دیدند به لب خنده شوق پدرش را

ای کاش نبی بود که بوسد چو حسینش
تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را

جاءالحق بازوش که دیدید ببینید
نقش زهق الباطل دست دگرش را

این نور دل فاطمه فرزند حسین است
بر لعل لبانش گل لبخند حسین است

ای خلق جهان منتظر روز ظهورت!
پیوسته زمان منتظر روز ظهورت

هم در غم هجران تو پیران همه مردند
هم نسل جوان منتظر روز ظهورت

بلبل سر هر شاخه غزلخوان فراقت
گل های خزان منتظر روز ظهورت

تو یوسف گم گشته اسلام چو یعقوب
با قد کمان منتظر روز ظهورت

یعقوب به ما مژده دهد آمدنت را
از مصر شنیدیم بوی پیرهنت را

ای دست خدا! دست خدا یار تو باشد
بازآ که حرم عاشق دیدار تو باشد

بازآ که حسین بن علی چشم به راه است
بازآی که عباس علمدار تو باشد

تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری
سردرگم و جان بر کف بازار تو باشد

بازآی که هفتاد و دو سرباز حسینی
دلباخته مکتب ایثار تو باشد

تو پاسخ فریاد امام شهدایی
تو منتقم خون امام شهدایی

باز آی که آیین پیمبر به تو نازد
بازآ که علی، فاتح خیبر به تو نازد

روزی که بگیری به کفت تیغ علی را
آن روز ببینند که حیدر به تو نازد

روزی که ز قبر، آن دو نفر را تو در آری
حق است که صدیقه اطهر به تو نازد

آن روز ببینند همه با گل لبخند
بر شانه بابا علی اصغر به تو نازد

ای وسعت ملک ازلی محفل نورت
ما عید نداریم مگر روز ظهورت

از لاله زخم شهدا خنده برآید
کای منتظران! منتظران! منتَظَر آید

از چار طرف چشم گشایید به کعبه
تا سوی حرم حجت ثانی عشر آید

این یکه سواری که نهد روی به کعبه
مهدی ست که از بهر نجات بشر آید

چشم همه روشن که به فرمان الهی
از پیرهن یوسف زهرا خبر آید

میثم چه نکو گفت تو را دوست که شاید
این یار سفر کرده همین جمله بیاید

حاج غلامرضا سازگار

چراغ ماه

آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین
نیمه ماه محمد، ماه زهرا را ببین

برفراز دست مولانا امام عسگری
ماه نرگس، آفتاب عالم آرا را ببین

پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو
چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین

با همه سیّارگان دور زمین آور طواف
آفتابِ بامدادِ عرشِ اعلا را ببین

روح شو، بر بام شهر سامره پرواز کن
چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین

بر فراز مهد مهدی پرواز کن
لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین

همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو
در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین

ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی

ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی
با گلِ لبخندِ ماهِ نرگس از هم وا شدی

نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست
زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی

آسمانی لاله نرگس شکفتی در زمین
ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی

با طلوع صبح از مشرق برآید آفتاب
آفتاب فاطمه وقت سحر پیدا شدی

گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن
نور خود را بذل کردی ماه محفل ها شدی

آسمانی ها زمین بوس تو بودند از ازل
از چه ای جان جهان ها همنشین با ما شدی

در محافل حاضری، در دیده پیدا نیستی
از نظرها غایبی و انجمن آرا شدی

ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا
عید میلادت مبارک باد! یا مهدی بیا

در شب میلاد پیدا شد تجلّای ظهور
سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور

آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او
از ازل پیغمبران دیدند سیمای ظهور

نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر
از قیام مهدی و از صبح زیبای ظهور

ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند
در کنار کعبه پای رکن، آوای ظهور

ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید
بر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور

شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تا پای ظهور

ای شما آل محمد جان ما قربانتان!
از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور

می درخشد پرچم توحید بر بام فرج
منتظر باشید، نزدیک است ایام فرج

غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار
می رسد روزی به پایان روزهای انتظار

اشک و آه و گریه چشم انتظاران شاهد است
سخت تر از احتضار آمد بلای انتظار

یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت
پیر گردیدیم در حال و هوای انتظار

جمعه ها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»
لحظه هایم گشته یکسر لحظه های انتظار

بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»
کرده ام صحرای دل را کربلای انتظار

از طنین ذکر «اللهم عجّل للظُّهور»
بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار

یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو
تا بهار وصل آید در قفای انتظار

تو تمام آرزوی آل زهرایی بیا
ای امید شیعه می دانم که می آیی بیا

تو دل از من برده ای بسیار یابن العسکری
من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری

گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین
داشتم با حضرتت دیدار یابن العسکری

دیده ای کز دیدن روی تو نابینا بود
کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری

گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیا
پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری

دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست
شیعه غیر از تو ندارد یار، یابن العسکری

بی تو شادی جا ندارد بین ما، مولا بیا
کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری

برگ برگ لاله ها در باغ و بستان شاهدند
بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری

گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را

من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمت
صبحدم در روضه پاک پیمبر دیدمت

در کنارت ایستادم پشت دیوار بقیع
گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت

گرچه می گفتند پنهان است قبر فاطمه
من کنار تربت پنهان مادر دیدمت

بوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف
در کنار مرقد ساقی کوثر دیدمت

گاه دیدم ایستادی در کنار قتلگاه
گه کنار قبر آن تن های بی سر دیدمت

گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل
گاه در پائین پا، با قبر اکبر دیدمت

گر چه ای گمگشته زهرا ندانستم تویی
در کنار قبر عباس دلاور دیدمت

ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم

غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی
با منی اما نمی دانم کجایی؟ سیدی

ای بسا حج کرده ام، حجّم فقط دیدار توست
تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی

کاش جان عالمت بر رونما گردد فدا
تا دمی بر خلق عالم رو نمایی، سیدی

ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام
کی می آیی؟ کی می آیی؟ کی می آیی؟ سیدی

مشکل اسلام تنها غیبت کبرای توست
با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی

پرچم سرخ حسینی فاش می گوید که تو
وارث خون شهید کربلایی، سیدی

در طواف کعبه ای؟یا در مدینه؟یا نجف؟
سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی

ای تمام چارده معصوم! یا مهدی! بیا
ای جواب ناله مظلوم! یا مهدی! بیا

ای قرار قلبهای بی قرار اهل بیت
وی طلوع صبح، در شبهای تار اهل بیت

می دمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور
می رسد روزی به پایان انتظار اهل بیت

قرنها فریاد «اللهم عجّل لظهّور»
بوده در این غیبت کبری شعار اهل بیت

ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی می کنی
اشک چشم نازنینت را نثار اهل بیت؟

سیدی! دست یداللهی بر آر از آستین
تا به دست آید دوباره اقتدار اهل بیت

سیزده معصوم را کشتند از راه جفا
یوسف زهرا تویی دار و ندار اهل بیت

تا قیامت لشگر پاییز را نابود کن
با ظهورت می شود عالم بهار اهل بیت

قرنها در سینه ما شعله فریاد توست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست

جلوه کن تا زنگ غم از سینه ها زائل شود
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود

جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود

جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت
با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود

جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو
چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود

جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود

جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود

گرچه نبوَد دیده ما قابل دیدار تو
تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود

آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک میثم جلوه کن

حاج غلام رضا سازگار

ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت
یا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت

سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت
جبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت

کعبه پیغمبران یا طور سینا خوانمت
قبله امید فرزندان زهرا خوانمت

هر چه هستی طور دل سینای جان می دانمت
زادگاه مهدی صاحب زمان می دانمت

نو عروس فاطمه امشب محمّد زاده ای
دختر شاهنشه رومی و احمد زاده ای

اختر برج ولایی، ماه امجد زاده ای
هیکل توحید یا روح مجرّد زاده ای

عابدی معبود و یا عبدی مؤید زاده ای
پای تا سر مظهر دادار سرمد زاده ای

انبیا را اولیا را، جان جان است این پسر
مصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر

کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است
رهنمای آدم است و مقتدای عالم است

انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است
هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است
نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است

شیعه تنها مصلح کلّ بشر می داندش
عالم خلقت امام منتظر می داندش

نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش
صبحدم چشم انتظار وعده دیدار باش

دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باش
در رخ دلدار محو جلوه دادار باش

شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش
در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش

شب دعایت روح را غرق حلاوت می کند
صبح مهدی در برت قرآن تلاوت می کند

ای عروس فاطمه ام العلوم الکامله
ای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله

ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله
خیز از جا و بجا آور نماز نافله

نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله
کاروان دل به پا آمد امید قافله

حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده
یوسف گم گشته زهرا به بازار آمده

نرگس امشب موسِئی با نور طور آورده ای
یا مگر داور دیگر باز بور آورده ای

آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده ای
یا بدامن مظهر الله نور آورده ای

آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده ای
سید الاشهاد را بدر البدور آورده ای

از زمین یک آسمان توحید داری در بغل
ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل

قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این
ناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این

لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این
ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این

نامش از اهل زمین و آسمان دل می برد
چهره اش نادیده از خلق جهان دل می برد

والد خلق خدا در نقش مولود آمده
در جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده

آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمده
بحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده

با لوای حمد بشتابید محمود آمده
آی مظلومان بپا مهدی موعود آمده

روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید
از کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید

ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا
ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا

ای جواب ناله مظلومی قرآن بیا
ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا

ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا
ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا

زینب کبرا سر بازار می خواند تو را
فاطمه بین در و دیوار می خواند تو را

آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟
ماهتابا جلوه ای شبهای هجران تا بکی؟

باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟
یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟

احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟
مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟

از جگرها آه می جوشد که یا مهدی بیا
خون ثارالله می جوشد که یا مهدی بیا

گاه دور کعبه با اشک روان می جویمت
گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می جویمت

گه کنار خانه برگرد جهان می جویمت
در منی من در زمین و آسمان می جویمت

که به بزم دوستان با دوستان می جویمت
گه درون خویشتن مانند جان می جویمت

هرچه می گردم در این گلشن نمی بینم تو را
تو مرا می بینی امّا من نمی بینم تو را

دیده ها اختر شمار صبح دیدار تؤاند
اختران آئینه دار ماه رخسار تؤاند

گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند
شهریاران خاکسار پای زوّار توأند

سربداران پایدار دار ایثار توأند
دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند

یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی
از تو عالم می شود چون نظم میثم با صفا

حاج غلام رضا سازگار

گل امّید باغ فاطمه

مرغ جانم در قفس پرواز کرد
از خودیّت تا خدا پرواز کرد

خنده، زن، تقدیس کن، تکبیر گو
آشیان بگرفت در آغوش هو

در تجلّی از شرار طور شد
خویش را بر نار زد تا نور شد

تا شود هم صحبت دلدار خویش
نورها پاشید از منقار خویش

کرد بازی با دل و با جان من
دّر مضمون ریخت در دامان من

سلسله از بال فکرم باز کرد
تا دلم در سامره پرواز کرد

گفت کم کن های و هو، هوئی بکش
یاس نرگس باز شد، بوئی بکش

خود رها از قید قیل و قال کن
در کنار مهد مهدی حال کن

خویش را در خویش گم کن هو بجو
حسن هو را در جمال او بجو

امشب از بیت الحسن خورشید تافت
تیر نورش قلب ظلمت را شکافت

این که تابد در دل شب بی نقاب
آفتاب است آفتاب است آفتاب

دوستان هنگام بینائی شده
طلعت مهدی تماشایی شده

این امید هر نبی و هر ولی است
پای تا سر هم محمّد هم علیست

این به فلک آفرینش ناخداست
این خدا را عبد و عالم را خداست

این پسر چشم و چراغ فاطمه است
این گل امّید باغ فاطمه است

شمع جمع عالمین است این پسر
طالب خون حسین است این پسر

این چراغ بزم، در قلب شب است
این نوید انتقام زینب است

این امام عصر کلّ عصرهاست
صاحب نصر تمام نصرهاست

بردگان موسی به عالم آمده
مردگان! عیسای مریم آمده

شعله ها گل گشت و بت رفت از میان
آمد براهیم ابراهیمیان

کعبه! امشب، دور سامرا بگرد
گرد مهد مهدی زهرا بگرد

جام چشم یار، مستم می کند
یا جنون، مهدی پرستم می کند

خیزد از نای درون یا مهدیم
هر کجا رو آورم با مهدیم

دم به دم اعجاز نرگس می کنم
بوی گل از شعر خود حس می کنم

حبّذا روح القدس، پر باز کن
در بهشت ذوق من پرواز کن

وصف آن شیرین شور افکن بگو
هر چه می دانی بگو، با من بگو

گفتن از تو بازگو کردن زمن
ای به قربان لبت بگشا دهن

لب گشا تا من گل افشانی کنم
تو بِدَم تا من ثنا خوانی کنم

کیست مهدی؟ یار مظلومان دهر
کیست مهدی؟ نور مهر و نار قهر

کیست مهدی؟ کعبه جان همه
کیست مهدی؟ آرزوی فاطمه

کیست مهدی؟ زخم دل را التیام
کیست مهدی؟ آخرین مرد قیام

کیست مهدی؟ همدمی نشناخته
خلق نادیده به او دل باخته

کیست مهدی؟ نور انوار خدا
کیست مهدی؟ انبیا را مقتدا

کیست مهدی؟ آنکه ذات لم یزل
خوانده ختم الاوصیایش از ازل

کیست مهدی؟ یاور مظلوم ها
کیست مهدی؟ حامی محروم ها

کیست مهدی؟ پور عمران بنده اش
جان صد عیسی بن مریم زنده اش

کیست مهدی؟ حجّت ثانی عشر
کیست مهدی؟ منجی کلّ بشر

سینه ظالم نشان تیر او
تکیه مظلوم بر شمشیر او

عدل ها خاک سمند پیک او
پاسخ فریادها لبّیک او

پیش برق ذوالفقارش روز حرب
کار ناید از سلاح شرق و غرب

نور عزّت خیزد از تکبیر وی
نار ذلّت ریزد از شمشیر وی

گور هر فرعون، نیل خشم او
جان صد موسی اسیر چشم او

روح ها مشتاق و سرگردان او
نوح ها غرق یم احسان او

قبله آدم خدائی منظرش
عرض حاجت برده حواّ بر دوش

بتگران در عزّ توحیدش ذلیل
بی تبر آید از او کار خلیل

با نگه کار مسیحا می کند
بی عصا لعجاز موسی می کند

حاج غلامرضا سازگار

منتظران منتظر

عالم شده لبریز ز بوی گل نرگس
ای ماه بزن خنده به روی گل نرگس

جبریل زند بال به سوی گل نرگس
فردوس شده زائر کوی گل نرگس

ای منتظران شاخه نباتی بفرستید
نذر گل نرگس صلواتی بفرستید

در بزم سحر شمس به جای قمر آمد
و ز غار حرا باز رسول دگر آمد

طوبای امید نبوی را ثمر آمد
ای منتظران منتظران منتظر آمد

این یوسف زهراست شتابید حضورش
باشید همه منتظر روز ظهورش

دامان جهان باغ گل یاس شد امشب
صبحی که خبر داده اند آغاز شد امشب

با دست خداوند گره باز شد امشب
رازی که خدا گفته ابراز شد امشب

جان هدیه بیارید برای گل نرگس
ریزید گل و لاله به پای گل نرگس

در بزم خدا بوی خوش عود مبارک
بر بحر شرف گوهر مقصود مبارک

لطف و کرم حضرت معبود مبارک
دیدار رخ مهدی موعود مبارک

بشرا که امام شهدا عید گرفته
تبریک بگویید خدا عید گرفته

عید است ولی عید جهان بشریت
برگشته به تن روح و روان بشریت

جان داده خدا باز به جان بشریت
این بیت شده ورد زبان بشریت

ای مردم عالم ره توحید بگیرید
امشب شب مهدیست همه عید بگیرید

باشد همه جا از گل نرگس سخن امشب
نام خوش مهدی شده نقل دهن امشب

نرگس شده بر نرگس خود بوسه زن امشب
جان دو جهان است به دست حسن امشب

این یوسف زهراست که با شور و حلاوت
قرآن به سر دست پدر کرده تلاوت

این است که پیغامبرانند سپاهش
عیسی به دم احمدی اوست نگاهش

پیغمبر و زهرا و علی چشم به راهش
آیند همه مردم عالم به پناهش

از بس که جهان غرق شده در یم نورش
انگار خبر می رسد از صبح ظهورش

یا رب چه شود زآن گل نرگس خبر آید
آن یار سفر کرده ما از سفر آید

شام سیه غیبت کبری به سر آید
امید همه منتظران منتظر آید

از مکه رسد مژده که هنگام سرور است
پایان فراق آمده هنگام ظهور است

بر بیت خداوند دهد تکیه و یک دم
فریاد رسایش برسد بر همه عالم

لبیک بگویند شهیدان همه با هم
بر یاریش اید ز فلک عیسی مریم

از کعبه بود رو به سوی کرب و بلایش
بر شانه عباس علمدار لوایش

نور ولادت

امشب بهشت را به تماشا گذاشتند
امشب نمک به سفره دنیا گذاشتند

امشب به روی دامن نرجس از آسمان
ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند

امشب به خانه حسن عسگری برو
چون راه را برای همه واگذاشتند

از بس که آمدند پی دستبوسی اش
از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند!

یوسف ببین که آخر صف ایستاده است
او را برای نوبت فردا گذاشتند

لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند
از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند

امشب پدر به خال پسر بوسه می زند
کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند

از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است
از یک طرف شبیه علی با عطوفت است

از یک طرف چو مادر سادات غرق نور
از یک طرف شبیه حسن با صلابت است

با این همه صفات جمال و جلالی اش
درسی که از حسین گرفته شجاعت است

چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و
ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است

مثل علی اکبر ارباب قد رشید
مانند عمه زینب خود با ابهت است

دست توسل همه انبیا به اوست
از بس که کار دست کریمش کرامت است

طاووس جنت آمده زیباتر از همه
آقای آسمانی و آقاتر از همه

او می رسد که عدل علی را به پا کند
درد طبیب های جهان را دوا کند

او می رسد که تربت مادر عیان شود
بعد از مدینه روی به کرببلا کند

دارم به روز آمدنش فکر می کنم
وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند

عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان
تا این که در نماز به او اقتدا کند

بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است
با صوت حیدری همه مان را صدا کند

ای کاش روز آمدنش بین آن همه
ما را خودش برای سپاهش سوا کند

چون صاحب صفات جلالی حیدر است
او لایق عماعه سبز پیمبر است

آقای من تمامی جان ها به دست توست
رمز عروج عالم بالا به دست توست

ای وارث تمام ذوات مقدسه
باران و رود و چشمه و دریا به دست توست

ما غصه بهشت خدا را نمی خوریم
وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست

پرونده قبولی ما را رقم بزن
مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست

هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسگری
روز ظهور پرچم سقا به دست توست

تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست
چون انتقام حضرت زهرا به دست توست

تو می رسی و ارض و سما می شود بلند
در زیر پات عرش خدا می شود بلند

مهدی نظری

نیمه شعبان

مژده که میلاد منجی بشر آمد
فُلک هدی را دلیل و راهبر آمد

مژده که آمد خدیو عالم امکان
حجّت برحق امام منتظر آمد

مژده که خورشید تابناک ولایت
بر فلک عدل و داد، جلوه گر آمد

نیمه شعبان رسید و منتظران را
شام غم افزای انتظار سر آمد

 مایه ی اعزاز رهروان شریعت
مُحیی احکام و فخر بوالبشر آمد

نخل ولایت بر این شکوفه ی عصمت
بار دگر سرفراز و بارور آمد

دیده ی نرجس بر آن جمال دل آرا
گویی بر قرص مه نظاره گر آمد

حجّت ثانی عشر، سلاله طه
مظهر ذات و صفات دادگر آمد

مژده که از کوی دوست دلشدگان را
پیک صبا در طلیعه ی سحر آمد

فیض عمیمی که از طفیل وجودش
عالمیان را عطای بی شُمر آمد

ملک عدالت دگر فنا نپذیرد
دولت مسعود و معدلت اثر آمد

مژده «براتی» که روزگار وصال ست
ماه دلارای من ز پرده در آمد

محمدتقی براتی

گلشن آل علی

آید آن صبح درخشانی که من می خواستم
روشنی بخش دل و جانی که من می خواستم

از نسیم جانفزای گلشن آل رسول
بشکفد گلهای بستانی که من می خواستم

از بهارستان باغ و گلشن آل علی
آمد آن سرو خرامانی که من می خواستم

سالها در خلوت دل اشک حسرت ریختم
تا بیامد ماه کنعانی که من می خواستم

 دیده یعقوب جان من از آن شد پر فروغ
کآمد آن خورشید رخشانی که من می خواستم

در بهاران چون هزاران شکوه ها کردم به دل
تا به بار آمد گلستانی که من می خواستم

سر به زانوی ندامت می زنم در پای دوست
تا رسد دستم به دامانی که من می خواستم

چون «امینی» همّت از پیر مغان کردم طلب
یافتم آن گوهر جانی که من می خواستم

امینی کاشانی

کوکب رحمت

سحر از دامن نرگس بر آمد نوگلی زیبا
گلی کز بوی دلجویش جهان پیر شد برنا

چه صبح آمد ز دریای کرم برخاست امواجی
که عالم غرق رحمت شد از آن امواج روح افزا

 خدا را ز آستین آمد برون دست درخشانی
که خط نسخ اعجازش کشیده بر کف موسی

سحر در نیمه شعبان تجلّی کرد خورشیدی
که از نور جبینش شد منوّر دیده زهرا

 قدم در عرصه عالم نهاد آن پاک فرزندی
که چشم آفرینش شد ز نورش روشن و بینا

چه مولودی که همتایش ندیده دیده گردون
 چه فرزندی که مانندش نزاده مادر دنیا

 بصورت شبه پیغمبر بصولت تالی حیدر
به سیرت حجّت داور ولی والی والا

رخ او لاله رضوان خط او سبزه رحمت
لب او چشمه کوثر قد او شاخه طوبی

شهنشاه قَدَر قدرت که فرمان همایونش
چو منشور قضا گردد به هر کون و مکان اجرا

به ختم انبیا ماند چو خواند خطبه در منبر
به شاه اولیاء ماند چو تازد بر صف اعدا

لب لعل روانبخشش چو آید در سخن روزی
پی بوسیدنش آید فرود از آسمان عیسی

جهان پیر چون یعقوب شد سرگشته و حیران
که شد آن یوسف ثانی به چاه غیب ناپیدا

 بیا ای خسرو خوبان حمایت کن تو از قرآن
 که شد پا مال دین حق ز شرّ و فتنه اعدا

شها چشم انتظاران را ز هجران جان به لب آمد
بتاب ای کوکب رحمت چو خورشید جهان آرا

ز حد بگذشت مهجوری ز مشتاقان مکن دوری
رخ ماه ای نکو منظر مپوش از عاشق شیدا

 شبی در کلبه احزان قدم بگذار تا گردد
شب تاریک ما روشن لب خاموش ما گویا

تو گر لشکر بر انگیزی سپاه کفر بگریزد
تو گر از جای برخیزی نشیند فتنه و غوغا

بیا ای کشتی رحمت که دنیا گشته طوفانی
چو کشتیبان توئی ما را رهان از جنبش دریا

توئی فرمانده مطلق امام و حجّت بر حق
توئی بر شیعیان سرور توئی بر بندگان مولا

«رسا» در مقدمت امروز اشک شوق افشاند
به امّیدی کز آن خرمن بچینند خوشه ای فردا

قاسم رسا

 

کلمات کلیدی
امام مهدی (عج)  |  شعر آئینی  |  شعر ولادت  | 
لینک کوتاه :  
موارد مرتبط با کلیدواژه
یاران جوان امام مهدی علیه السلام حدیث

ياران حضرت مهدى علیه السلام جوان هستند و ميان سالى در بین آنان نيست....

بررسی تحلیلی جایگاه اعراب در قیام امام مهدی علیه السلام مقالات

بر اساس روایات دو رویکرد متفاوت پیرامون نقش اعراب در قیام حضرت مهدی وجود دارد. در حالی که دسته ای از...

بررسی تطبیقی ارتباط آخرالزمان و موعود در قرآن و عهدین مقالات

آخرالزمان به پایان این جهان اطلاق می شود. مباحث متعددی درباره این دوره مطرح شده است؛ مباحثی مانند مو...

چارچوب آینده نگارانه ترویج مفهوم انتظار مقالات

با بررسی مفهوم انتظار در آموزه های دین مبین اسلام به ویژه در مکتب تشیع، می توان گفت که انتظار یک واک...

بررسی موارد نوآوری در ادبیات مهدویت، ویژهٴ کودک و نوجوان مقالات

امید به ظهور موعود و منجی، جاده ای است در مسیر معنویت و کمال؛ در این راستا، «کودکی» و پس از آن، «نوج...

https://hawzah.net/fa/goharenab/View/79666/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%22%D8%B9%D8%AC%22


چهارشنبه، 24 بهمن 1403 - 18:31 نظر بدهید

ارسال نظر آزاد است.
نظر بدهید ...


پنل مدیریت
  نسخه بتا 1.1.0