واقعه کربلا
![]() |
سوگواری محرم |
رویدادها |
---|
واقعه عاشورا • اسیران کربلا • روزشمار واقعه عاشورا • روز عاشورا • نامه های کوفیان به امام حسین(ع) • واقعه عاشورا (از نگاه آمار) |
افراد |
علی اکبر • علی اصغر • عباس بن علی • زینب کبری • سکینه بنت حسین • فاطمه دختر امام حسین • مسلم بن عقیل • شهیدان کربلا • اسیران کربلا |
جایها |
حرم امام حسین (ع) • تل زینبیه • حرم عباس بن علی • گودال قتلگاه • بینالحرمین • نهر علقمه |
مناسبتها |
تاسوعا • عاشورا • اربعین |
مراسم |
مرثیهخوانی • نوحه • تعزیه • روضه • زنجیرزنی • سینهزنی • سقاخانه • سنج و دمام • دسته عزاداری • شام غریبان • تشتگذاری • نخلگردانی • قمهزنی • راهپیمایی اربعین • تابوتگردانی • مراسم تابوت |
واقعه کربلا یا واقعه عاشورا، نبرد امام حسین(ع) و یارانش در کربلا با سپاه کوفه که برای یزید بن معاویه دومین حاکم اموی میجنگیدند. این واقعه که در دهم محرم سال ۶۱ قمری و به دنبال بیعتنکردن امام حسین(ع) با یزید رخ داد، به شهادت آن امام و یارانش و نیز اسارت اهل بیتش انجامید. این واقعه دلخراشترین واقعه در تاریخ اسلام دانسته شده است و از اینرو شیعیان بزرگترین مراسم عزاداری خود را در سالروز آن برگزار میکنند و به سوگواری میپردازند.
واقعه کربلا با مرگ معاویة بن ابیسفیان در ۱۵ رجب سال ۶۰ قمری و شروع حاکمیت فرزندش یزید آغاز شد و با بازگرداندن اسیران کربلا به مدینه پایان یافت. حاکم مدینه تلاش کرد از امام حسین برای یزید بیعت بگیرد از اینرو حسین بن علی برای گریز از بیعت، شبانه از مدینه خارج شد و به طرف مکه حرکت کرد. در این سفر، خانواده امام حسین، شماری از بنیهاشم و برخی از شیعیان او را همراهی میکردند.
امام حسین(ع) حدود چهار ماه در مکه ماند. در این مدت نامههایی از اهالی کوفه به دست او میرسید که از او خواسته بودند به کوفه برود. با توجه به احتمال ترور امام حسین در مکه به دست عاملان یزید و نیز دعوت کوفیان، او در ۸ ذیالحجه راهی کوفه شد و پیش از رسیدن به کوفه، از پیمانشکنی کوفیان باخبر شد و پس از آنکه حر بن یزید راه را بر کاروانش بست، به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکری روبهرو شد که عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را به فرماندهی آن منصوب کرده بود.
دو سپاه در ۱۰ محرم معروف به روز عاشورا با هم جنگیدند. پس از آن که امام حسین و یارانش شهید شدند، لشکریان عمر بن سعد، با اسب بر بدن آنان تاختند. همچنین در عصر روز عاشورا سپاه یزید به خیمههای امام حسین حمله کرد و آنها را آتش زد و سپس بازماندگان را به اسارت برد. امام سجاد(ع) که به علت بیماری درگیر جنگ نشده بود و حضرت زینب(س) در میان اسیران بودند. سپاهیان عمر بن سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.
محتویات
- ۱ خودداری امام حسین (ع) از بیعت با یزید
- ۲ حرکت از مدینه به مکه
- ۳ امام در مکه
- ۴ حرکت از مکه به سمت کوفه
- ۵ تغییر مسیر به سمت کربلا
- ۶ امام در کربلا
- ۶.۱ ورود امام به کربلا
- ۶.۲ ورود عمر بن سعد به کربلا
- ۶.۳ آغاز گفتگوهای امام حسین(ع) و عمر بن سعد
- ۶.۴ تلاش ابن زیاد برای فرستادن سپاه به کربلا
- ۶.۵ تلاش حبیب بن مظاهر برای گردآوری نیرو
- ۶.۶ هفتم محرم و بسته شدن آب
- ۶.۷ آخرین گفتگوهای امام حسین(ع) با عمر بن سعد
- ۶.۸ روز تاسوعا
- ۶.۹ وقایع شب عاشورا
- ۶.۱۰ وقایع روز عاشورا
- ۶.۱۱ شهادت امام حسین
- ۷ وقایع پس از شهادت امام
- ۸ جستارهای وابسته
- ۹ پانویس
- ۱۰ منابع
خودداری امام حسین (ع) از بیعت با یزید
با تلاش معاویه[۱] و پس از مرگش (۱۵ رجب ۶۰ق)، برای یزید از مردم بیعت گرفته شد.[۲] در حالی که در قرارداد صلح امام حسن(ع) با معاویه آمده بود معاویه حق ندارد برای بعد از خود جانشین تعیین کند.[۳] یزید تصمیم گرفت از چند تن از بزرگان مسلمانان که دعوت معاویه را برای بیعت با یزید نپذیرفته بودند، بیعت بگیرد؛[۴] به همین دلیل به حاکم وقت مدینه -ولید بن عتبه- نامهای نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و در نامه بسیار کوتاه دیگری خطاب به ولید نوشت: «از حسین بن علی و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیر و هر کس نپذیرفت گردنش را بزن.»[۵] پس از آن، نامه دیگری نیز از طرف یزید آمد که در آن تأکید کرده بود:نام موافقان و مخالفان را برای من بنویس و سر حسین بن علی را نیز با جواب نامه به سوی من بفرست».[۶] ولید با مروان بن حکم مشورت کرد[۷] و سپس عبدالله بن عمرو را به دنبال امام حسین(ع)، ابن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابیبکر فرستاد.[۸]
حسین(ع) به همراه سی نفر[۹] از نزدیکان خود به دارالاماره مدینه رفت.[۱۰] ولید خبر مرگ معاویه را به امام حسین(ع) داد و سپس نامه یزید را برای او قرائت کرد که در آن از ولید خواسته شده بود از حسین بن علی(ع) برایش بیعت بگیرد. حسین(ع) به ولید فرمود: «آیا تو راضی میشوی که من در پنهانی با یزید بیعت کنم؛ به گمانم هدف تو این است که بیعت من در حضور مردم باشد.» ولید جواب داد: «نظر من نیز همین است.»[۱۱] حضرت(ع) فرمود: «پس تا فردا به من فرصت بده تا نظر خود را اعلام کنم.»[۱۲]
حاکم مدینه عصر روز بعد از ملاقات امام حسین(ع)، مأموران خود را به خانه حضرت(ع) فرستاد تا جواب ایشان را دریافت کند.[۱۳] حسین(ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت ولید همراه بود.[۱۴] بعد از این مهلتخواهی حضرت(ع) تصمیم گرفت مدینه را ترک کند.[۱۵]
حرکت از مدینه به مکه
امام حسین(ع) شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلی دیگر ۳ شعبان سال ۶۰ قمری[۱۶] به همراه ۸۴ نفر از اهل بیت و یارانش، مدینه را به قصد مکه ترک کرد.[۱۷] بنابر برخی منابع، ایشان شبهنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.[۱۸] در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کرد.[۱۹]
در این سفر به جز محمد بن حنفیه[۲۰] بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزادههای آن حضرت(ع)، ایشان را همراهی میکردند.[۲۱] علاوه بر بنی هاشم، بیست و یک نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شدند.[۲۲]
محمد بن حنفیه برادر امام حسین(ع) پس از اطلاع از سفر قریبالوقوع امام، برای خداحافظی نزد ایشان آمد. حسین(ع) وصیتنامهای برای او نوشت که در آن آمده است:
إنّی لَم اَخْرج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً وَ إنّما خرجْتُ لِطلب الإصلاح فی اُمّة جدّی اُریدُ أنْ آمُرَ بالمعروف و أنْهی عن المنکر و اسیرَ بِسیرة جدّی و سیرةِ أبی علی بن أبی طالب
من از روی ناسپاسی و زیاده خواهی و برای فساد و ستمگری، حرکت نکردم؛ بلکه اصلاح امّت جدّم را میجویم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدّم و پدرم علی بن ابی طالب(ع) رفتار کنم....[۲۳]
امام حسین(ع) با همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت.[۲۴] در میان راه مکه، امام حسین(ع) با عبدالله بن مطیع برخورد کرد. او از مقصد امام پرسید. امام فرمود: «اکنون آهنگ مکه دارم. چون آنجا برسم، از خداوند متعال برای پس از آن، طلب خیر خواهم کرد». عبدالله امام را از مردم کوفه برحذر داشت و از ایشان خواست در مکه باقی بماند.[۲۵]
امام حسین(ع) بعد از پنج روز، در ۳ شعبان سال ۶۰ قمری به مکه رسید[۲۶] و با استقبال گرم مردم مکه و حاجیان بیت الله الحرام روبرو شد.[۲۷] مسیر حرکت حسین(ع) از مدینه تا مکه شامل این منازل است: ذوالحلیفه، ملل، سیاله، عرق ظبیه، زوحاء، انایه، عرج، لحر جمل، سقیا، ابواء، گردنه هَرشا،[۲۸] رابغ، جحفه، قدید، خلیص، عسفان و مر الظهران.
امام در مکه
امام حسین(ع) بیش از چهار ماه از ۳ شعبان تا ۸ ذیالحجه در مکه ماند. ساکنان مکه با شنیدن خبر حضور حسین(ع) خوشحال شدند و صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت وآمد بودند و گفتهاند که این بر عبدالله بن زبیر سخت گران آمد؛ چرا که امید داشت مردم مکه با وی بیعت کنند. وی میدانست که تا امام حسین(ع) در مکه است، کسی با او بیعت نمیکند.[۲۹]
نامه کوفیان و دعوت از امام برای قیام
نامه سلیمان بن صُرَد به امام حسین(ع)
|
...سپاس خدای را که دشمن جبّار تو را شکست؛ کسی که بر این امّت شورید؛ اموال آن را غصب کرد و بدون رضایت بر آن حاکم شد؛ پس از آن، بهترینها را کشت و بدترینها را برجای گذاشت و مال خدا را میان ثروتمندان بگرداند؛ دور باد همانگونه که ثمود؛ اما اکنون امامی نداریم، بیا، شاید خداوند همه ما را زیر سایه رهبری تو بر راه حق، وحدت بخشد...
|
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۱. |
مدت چندانی از ورود حسین(ع) به مکه نگذشته بود که شیعیان عراق خبر مرگ معاویه را دریافت کردند و از بیعت نکردن امام حسین(ع) و ابن زبیر با یزید باخبر شدند. از این رو در منزل سلیمان بن صُرَد خُزاعی گرد آمدند و اقدام به نوشتن نامهای به امام و دعوت از ایشان به کوفه نمودند.[۳۰] دو روز پس از ارسال این نامه، کوفیان ۱۵۰ نامه (که هر نامه شامل امضای یک تا چهار نفر بود) به سوی حسین(ع) فرستادند.[۳۱] دو روز بعد نیز نامههایی نزد حسین(ع) فرستاده شد.[۳۲] محتوای همه این نامهها درخواست از حضرت برای آمدن به کوفه بود.
حسین(ع) از پاسخ دادن به نامهها خودداری میکرد تا اینکه حجم نامهها بسیار زیاد شد، آن گاه حسین(ع) نامهای نوشت.[۳۳] در این نامه آمده است که:
...من، برادرم، عموزادهام و فرد مورد اعتماد از اهل بیتم را میفرستم. به او گفتهام تا از حال و کار و عقیده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آرای شما همان است که در نامههایتان آمده، نزد شما خواهم آمد... امام، فقط کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا نماید، به دین حق باور داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.[۳۴]
سفیر حسین(ع) در کوفه
امام حسین(ع) نامهای به مردم کوفه نوشت[۳۵] و آن را به پسر عمویش مسلم بن عقیل داد تا عازم عراق شود و اوضاع و احوال آنجا را بررسی کند و به ایشان گزارش دهد.[۳۶] مسلم پس از رسیدن به کوفه در خانه مختار بن ابی عبید ثقفی،[۳۷] و بنابر برخی روایات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد.[۳۸] شیعیان به محل اقامت مسلم رفت و آمد میکردند و او نامه امام را برای آنان میخواند.[۳۹] مسلم آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین(ع) کرد.[۴۰]در کوفه ۱۲۰۰۰[۴۱] یا ۱۸۰۰۰[۴۲] و یا بیش از ۳۰۰۰۰ نفر[۴۳] با امام حسین(ع) بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی کردند. مسلم نامهای به امام نوشت و پرشماری بیعتکنندگان را تأیید کرد و امام را به کوفه فراخواند.[۴۴]
یزید هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم و نرمش نعمان بن بشیر (حاکم آن زمان کوفه) با آنان را شنید، ابنزیاد را (که آن هنگام حاکم بصره بود) به حکومت کوفه نیز منصوب کرد.[۴۵] ابن زیاد پس از ورود به کوفه به جستجوی بیعت کنندگان پرداخت و سران قبایل را تهدید کرد.[۴۶]
روایات تاریخی از ترس مردم بر اثر تبلیغات همراهان عبیدالله و پراکنده شدن سریع آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شبهنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خفتن نداشت[۴۷] و در نهایت پس از درگیری، با اماننامه محمد بن اشعث تسلیم[۴۸] به قصر آورده شد؛ ولی ابن زیاد، امان پسر اشعث را بیجا خواند و دستور داد سر مسلم را از بدن جدا کنند.[۴۹]
بنابر برخی گزارشهای تاریخی، مسلم که نگران امام حسین(ع) بود، به عمر بن سعد که قریشی بود وصیت کرد. نخستین وصیت مسلم این بود که عمر کسی را نزد امام بفرستد و آن حضرت را از آمدن به کوفه منع کند.[۵۰] در منطقه زباله پیام مسلم که هنگام شهادت به عمر بن سعد گفته بود، به دست امام رسید.
حرکت از مکه به سمت کوفه
امام حسین(ع) پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه، در سهشنبه، ۸ ذیالحجه[۵۱] (همان روزی که مسلم در کوفه قیام کرد) به همراه ۸۲ نفر[۵۲] (که ۶۰ نفر آنان از شیعیان کوفه بودند)[۵۳]، مکه را به سوی کوفه ترک کرد.
برخی از مورخان و محدثان از جمله شیخ مفید نوشتهاند امام حسین(ع) برای خارج شدن از مکه، نیت خود را از حج به عمره مفرده برگرداند و از احرام خارج شد؛[۵۴] اما برخی با تکیه بر شواهد تاریخی و روایی گفتهاند امام حسین از ابتدا نیت عمره مفرده کرده بود و پس از انجام اعمال آن، از مکه خارج شد.[۵۵](رجوع کنید به: حج ناتمام)
در یک ماه آخر اقامت امام حسین(ع) در مکه که احتمال سفر آن حضرت به کوفه میرفت، برخی از جمله عبدالله بن عبّاس نزد حضرت آمدند تا ایشان را از سفر به کوفه منصرف کنند؛ ولی توفیقی نیافتند.
پس از خروج امام حسین(ع) و یارانش از مکه، یحیی بن سعید فرمانده پاسبانان عمرو بن سعید بن عاص -فرماندار مکه - با گروهی از یارانش، راه را بر حسین(ع) بستند؛ ولی حضرت اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد.[۵۶]
مسیر مکه به کوفه
منزلگاههای کاروان امام حسین(ع) از مکه به سمت کوفه به این ترتیب است: ۱. بستان بنی عامر، ۲. تنعیم (تصرف کاروانی که بحیر بن ریسان حمیری کارگزار یزید در یمن از صفایا –غنایم برگزیده- به شام میفرستاد)، ۳. صفاح (ملاقات حضرت با فرزدق شاعر)، ۴. ذات عرق (ملاقات حسین(ع) با بشر بن غالب و نیز با عون بن عبدالله بن جعفر...)، ۵. وادی عقیق، ۶. غمره، ۷. ام خرمان، ۸. سلح، ۹. افیعیه، ۱۰. معدن فزان، ۱۱. عمق، ۱۲. سلیلیه، ۱۳. مغیثه ماوان، ۱۴.نقره، ۱۵. حاجر (فرستادن قیس بن مسهر به کوفه)، ۱۶. سمیراء، ۱۷. توز، ۱۸. اجفر (برخورد حسین(ع) با عبدالله بن مطیع عدوی و نصیحت او به حسین(ع) برای بازگشت)، ۱۹. خزیمیه، ۲۰. زرود (پیوستن زهیر بن قین به کاروان حسین(ع) و دیدار با فرزندان مسلم و اطلاع از شهادت مسلم و هانی)، ۲۱. ثعلبیه، ۲۲. بطان، ۲۳. شقوق، ۲۴. زباله (اطلاع از شهادت قیس و پیوستن گروهی به حسین(ع) از جمله نافع بن هلال)، ۲۵. بطن عقبه (ملاقات حسین(ع) با عمرو بن لوزان و نصیحت او به حسین(ع) برای بازگشت)، ۲۶. عمیه، ۲۷. واقصه، ۲۸. شراف، ۲۹. برکه ابومسک، ۳۰. جبل ذی حسم (برخورد حسین(ع) با سپاه حر بن یزید ریاحی)، ۳۱. بیضه (خطبه معروف حسین(ع) برای یاران خود و حر)، ۳۲. مسیجد، ۳۳. حمام، ۳۴. مغیثه، ۳۵. ام قرون، ۳۶. عذیب (مسیر کوفه از عذیب به قادسیه و حیره بود، اما حسین(ع) راه را عوض کرده و در کربلا فرود آمد)، ۳۷. قصر بنی مقاتل (ملاقات حسین(ع) با عبیدالله بن حر جعفی و ردکردن دعوت حسین(ع) برای یاری)، ۳۸. قطقطانه، ۳۹. کربلا -وادی طف- (روز دوم محرم سال ۶۱ هجری ورود امام به کربلا).[۵۷]
امام در هر منزل برای جذب افراد یا روشنکردن ذهنها تلاش میکرد؛ از جمله در ذات عرق، شخصی با نام بشر بن غالب اسدی به امام رسید و اوضاع کوفه را آشفته توصیف کرد. حضرت سخن او را تأیید کرد. آن شخص از امام حسین(ع) درباره آیه «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم»[۵۸] پرسید. حضرت فرمود:
امامان دو دستهاند: دستهای که مردم را به هدایت میخوانند و گروهی که به ضلالت دعوت میکنند. کسی که امام هدایت را پیروی کند به بهشت میرود و کسی که امام ضلالت را پیروی کند، وارد جهنم میشود.[۵۹]
بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ ولی بعدها او را دیدند که سر قبر امام حسین(ع) گریه میکند و از یارینکردن حضرت، اظهار پشیمانی میکند.[۶۰]
در منطقه ثعلبیه نیز فردی به نام ابوهرّه ازدی به امام رسید و علت سفر را جویا شد. حضرت فرمود:
امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، گریختم.ای ابوهره! بدان که من به دست فرقهای باغی(سرکش) کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیری بُرنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسی که آنان را ذلیل سازد.[۶۱]
فرستادن قیس بن مُسهر به کوفه
نقل شده چون امام حسین(ع) به منطقه بطنُ الرُّمّه رسید، برای کوفیان نامهای نوشت و از حرکت خود به سمت کوفه خبر داد.[۶۲] امام نامه را به قیس بن مسهر صیداوی سپرد. او وقتی به قادسیه رسید، گروهی از ماموران ابن زیاد راه را بر او گرفتند تا از او بازجویی کنند. قیس به ناچار نامه امام را پاره نمود تا دشمنان از مضمون آن آگاه نشوند. وقتی قیس را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد آوردند، ابن زیاد به او گفت: «به خدا سوگند تو را هرگز رها نمیکنم؛ مگر آنکه نام افرادی که حسین(ع) برای آنها نامه فرستاده است بگویی، و یا اینکه بر منبر بروی و حسین(ع) و پدر و برادرش را ناسزا بگویی! در این صورت تو را رها میکنم وگرنه تو را خواهم کشت!» قیس قبول کرد و برفراز منبر رفت ولی به جای سب حسین(ع) گفت:
«من فرستاده حسین بن علی(ع) به سوی شما هستم، نزد شما آمدهام تا پیام او را برسانم. به ندای او لبیک گوئید.»
ابن زیاد دستور داد او را به بالای قصر دارالاماره بردند و به پایین افکنند.[۶۳]
فرستادن عبدالله بن یقطر به کوفه
روایت شده که «امام حسین(ع) قبل از اطلاع از شهادت مسلم، برادر رضاعی (برادر شیری) خود –عبدالله بن یقطر-[۶۴] را به سوی مسلم فرستاد، که به دست حصین بن تمیم گرفتار و به نزد عبیدالله بن زیاد برده شد. عبیدالله دستور داد عبدالله بن یقطر را به بالای قصر دارالاماره برده تا در برابر مردم کوفه، امام حسین(ع) و پدر بزرگوارش را لعن کند! هنگامی که فرزند یقطر، بالای قصر رفت خطاب به مردم گفت:
«ای مردم! من فرستاده حسین(ع) فرزند دختر پیامبر(ص) شمایم؛ به یاری او بشتابید و بر پسر مرجانه بشورید.».[۶۵]
عبیدالله چون چنین دید فرمان داد تا او را از بالای قصر به زیر انداختند. او در حال جاندادن بود که مردی آمد و او را به قتل رساند.[۶۶] خبر شهادت عبدالله بن یقطر به همراه خبر شهادت مسلم و هانی در منزلگاه زباله به امام رسید.[۶۷]
سفیر حسین(ع) در بصره
روزشمار واقعه عاشورا | |
سال ۶۰ قمری | |
۱۵ رجب | مرگ معاویه |
۲۸ رجب | خروج امام حسین (ع) از مدینه. |
۳ شعبان | ورود امام(ع) به مکه. |
۱۰ رمضان | رسیدن نخستین نامههای کوفیان به امام(ع). |
۱۲ رمضان | رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسط قیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی. |
۱۴رمضان | وصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی. |
۱۵ رمضان | خروج مسلم از مکه به سوی کوفه. |
۵ شوال | ورود مسلم بن عقیل به کوفه. |
۱۱ ذیالقعده | نامه مسلمبن عقیل به امام حسین و دعوت از ایشان برای آمدن به کوفه |
۸ ذیحجه | خروج امام حسین(ع) از مکه. |
۸ ذیحجه | قیام مسلم بن عقیل در کوفه. |
۹ ذیحجه | شهادت مسلم بن عقیل در کوفه. |
سال ۶۱ قمری | |
۱ محرم | یاری خواستن امام از عبیدالله بن حر جعفی و عمرو بن قیس در قصر بنیمقاتل |
۲ محرم | ورود کاروان امام(ع) به کربلا |
۳ محرم | ورود عمر بن سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری. |
۶ محرم | یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین(ع) و ناکامی او در این مأموریت |
۷ محرم | بستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش. |
۷ محرم | پیوستن مسلم بن عوسجه به امام حسین(ع) و یارانش. |
۹ محرم | ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا. |
۹ محرم | اماننامه شمر به فرزندان امالبنین. |
۹ محرم | اعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام(ع) و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد. |
۱۰ محرم | واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، اهل بیت(ع) و یارانش. |
۱۱ محرم | حرکت اسرا به سوی کوفه |
۱۱ محرم | دفن شهدا توسط بنی اسد (از اهل غاضریه) |
۱۲ محرم | دفن شهدا بنابر نقلی دیگر |
۱۲ محرم | ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه. |
۱۹ محرم | حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام. |
۱ صفر | ورود اهل بیت(ع) و سر مطهّر امام حسین(ع) به شام. |
۲۰ صفر | اربعین حسینی |
۲۰ صفر | ورود اهل بیت امام(ع) به کربلا |
۲۰ صفر | بازگشت اهل بیت امام(ع) از شام به مدینه بنا بر برخی اقوال. |
امام حسین(ع) نامهای نوشت و آن را به وسیله یکی از موالیان خود به نام سلیمان بن رزین، برای سران پنج قبیله بصره (یعنی قبایل: عالیه، بکر بن وائل، تمیم، عبد القیس و اَزْد) فرستاد.[۶۸] سلیمان به هر یک از سران بصره به نامهای مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هَیثَم و عمرو بن عبیداللّه بن مَعمَر نسخهای از نامه امام را رساند.[۶۹] مضمون این نامهها که با متنی واحد نگارش یافته بود، چنین بود:
«...شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا(ص) فرا میخوانم. به راستی که سنّت، از میان رفته است و بدعتها زنده شدهاند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروی کنید، شما را به راه درست، هدایت میکنم.»[۷۰]
هر یک از بزرگان بصره که نسخهای از نامه حسین(ع) را دریافت کردند آن را مخفی نگه داشتند به جز مُنذِر بن جارود که گمان بُرد این امر از نیرنگهای عبیداللّه بن زیاد است.[۷۱] از این رو در شبی که فردای آن روز ابن زیاد قصد عزیمت به کوفه را داشت، موضوع را به وی گزارش داد.[۷۲] عبیداللّه نیز فرستاده حسین(ع) را به حضور طلبیده او را گردن زد.[۷۳]
تغییر مسیر به سمت کربلا
امام پس از رسیدن به منزلگاه عذیب الهجانات مجبور شد به سمت کربلا تغییر مسیر دهد.
برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحی
ابن زیاد چون از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم -رئیس شرطۀ خود- را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «قادسیه» اعزام کرد تا حد فاصل بین قادسیه تا «خفّان» و «قُطقُطانیه» تا «لَعلَع» را دقیقاً زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور کسانی که در این مناطق در تردد بودند مطلع گردند.[۷۴] حر بن یزید ریاحی و هزار سرباز تحت امر او نیز بخشی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی حصین بن تمیم برای جلوگیری از حرکت کاروان امام حسین به منطقه اعزام شده بودند.[۷۵]
ابومخنف از دو مرد اسدی که امام را در این سفر همراهی میکردند، نقل کرده است که: «چون کاروان امام حسین(ع) از منزلگاه شراف حرکت کرد در میانه روز به طلایهداران لشکر دشمن رسید. پس حسین(ع) به طرف ذو حُسَم روان شد.»[۷۶]
حر بن یزید و سپاهیانش به هنگام ظهر، در برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند. حسین(ع) به یاران خود دستور دادند که سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند!
هنگام نماز ظهر فرا رسید، امام به مؤذن خود -حَجّاج بن مسروق جعفی- دستور داد تا اذان بگوید. چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسین(ع) پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«ای مردم! این، عذری است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم مگر پس از آنکه نامههای شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام نداریم، باشد که به وسیله من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما میآیم و اگر آمدنم را ناخوش میدارید، باز گردم.»
حر و سپاهیانش سکوت اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام حسین به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. نماز جماعت برپا شد و حر و سپاهیانش نیز به امام اقتدا کردند.[۷۷] عصر همان روز امام حسین(ع) به یارانش فرمود تا برای حرکت، آماده شوند. سپس از خیمه بیرون آمد و به مؤذن خویش دستور فرمودند تا اعلان نماز عصر نماید. پس از اقامه نماز عصر حسین(ع) رو به مردم کردند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:
«ای مردم! اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیت آن را دارند بشناسید، مایه خشنودی خداوند را فراهم میسازید. ما اهل بیت نسبت به مدّعیانی که ادعای حقّی را میکنند که مربوط به آنها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حقّ شما جفا روا میدارند، سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم. اگر شما برای ما چنین حقّی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامههای شما با گفتارتان و آراءتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.»
حر بن یزید گفت: من از این نامههایی که شما گفتید، اطلاعی ندارم! ما جزو نویسندگان این نامهها نبودیم. ما مأموریت داریم به محض روبهرو شدن با شما، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم.[۷۸]
حسین(ع) به همراهانش فرمود: «باز گردید!» چون خواستند بازگردند حر و همراهانش مانع شدند. حر گفت: «شما را باید نزد عبیدالله بن زیاد ببرم!»
حسین(ع) فرمود: «به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.»
حر گفت: «من مأمور به جنگ با شما نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداری میکنید راهی را در پیش گیرید که شما را نه به کوفه برساند و نه به مدینه؛ تا من نامهای برای عبیدالله بنویسم؛ شما هم در صورت تمایل نامهای به یزید بنویسید تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این کار بهتر است از آنکه به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.»[۷۹]
امام حسین(ع) از ناحیه چپ راه «عذیب» و «قادسیه» حرکت کردند؛ در حالی که فاصله آنها تا «عذیب» سی و هشت میل بود، و حر هم با آن حضرت(ع) حرکت میکرد.[۸۰]
رسیدن پیک عبیدالله
پس از دمیده شدن سپیده صبح، حسین(ع) در منزلگاه «بیضه»[۸۱] توقف کرد و نماز صبح به جای آورد و سپس با یاران خود حرکت کرد؛ تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند.[۸۲] پیک عبیدالله بن زیاد نامهای برای حر آورد که در آن خطاب به حر نوشته بود: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بیحصار و بدون آب. به فرستادهام دستور دادهام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.»[۸۳]
حر نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، حسین(ع) به او فرمود: «بگذار در نینوا و یا غاضریه[۸۴] فرود آییم.»[۸۵] حر گفت: «ممکن نیست، زیرا عبیدالله آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!».
زهیر بن قین گفت: «به خدا سوگند چنان میبینم که پس از این، کار بر ما سختتر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه[حر و یارانش] برای ما آسانتر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه میآیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی میآیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست.» حسین(ع) فرمود: «درست میگوییای زهیر؛ ولی من آغازکننده جنگ نخواهم بود.»[۸۶]
سپس حرکت کردند تا به کربلا رسیدند. حُر و یارانش، جلوی کاروان امام حسین(ع) ایستادند و آنان را از ادامه مسیر، باز داشتند.[۸۷]
امام در کربلا
ورود امام به کربلا
بیشتر منابع، در گزارشهای خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال شصت و یک هجری، به عنوان روز ورود امام حسین(ع) و یارانش به کربلا یاد کردهاند.[۸۸] با این وجود گزارش دینوری را نیز که روز ورود امام به کربلا را روز چهارشنبه اول محرم عنوان کرده است،[۸۹] نباید از نظر دور داشت.
وقتی که حُر به حسین(ع) گفت: «همین جا فرود آی که فرات، نزدیک است.» حسین(ع) فرمود: «نام اینجا چیست؟»
گفتند: کربلا
فرمود: اینجا، جایگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صفین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکبهایشان، و اینجا، جایگاه ریخته شدن خونهایشان است.» موضوع را پرسیدند. فرمود: «کاروانی از خاندان محمد(ص)، اینجا فرود میآیند.»[۹۰]
امام حسین فرمود: «اینجا، جایگاه مَرکبها و خیمهگاه ما و قتلگاه مردان ما و جای ریخته شدن خونهایمان است.»[۹۱] آنگاه فرمان داد که بارهایش را در آنجا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم[۹۲] و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال شصت و یک هجری بود.[۹۳]
نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست؛ سپس فرمود: «خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان[رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.»
پس رو به اصحاب کرده فرمود:
اَلنَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ
(ترجمه: مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم میشوند.)
سپس امام زمین کربلا را که چهار میل در چهار میل وسعت داشت از ساکنان نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خرید و با آنان شرط کرد که مردم را به سوی قبرش راهنمایی کنند و از زائرانش سه روز پذیرایی کنند.[۹۴]
پس از فرود آمدن امام حسین(ع) و یارانش در کربلا در دوم محرم سال شصت و یک هجری،[۹۵] حر بن یزید ریاحی نامهای به عبیداللّه بن زیاد نوشت و او را از فرود آمدن حسین(ع) در این سرزمین با خبر ساخت.[۹۶] در پی این نامه، عبیداللّه نامهای خطاب به حسین(ع) نوشت:
«امّا بعد،ای حسین از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ امیرمؤمنان -یزید بن معاویه- به من فرمان داده که لحظهای چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سیر نسازم تا آن که تو را به خدای دانای لطیف ملحق ساخته یا تو را به پذیرش حکم خود و حکم یزید بن معاویه وادار نمایم. والسّلام»
نقل شده حسین(ع) پس از خواندن این نامه، آن را به کناری پرتاب کرد و فرمود:
«قومی که رضایت خود را بر رضایت آفریدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.»
پیک ابن زیاد به حضرت(ع) عرض کرد: یا ابا عبدالله پاسخ نامه را نمیدهی؟ امام حسین(ع) فرمود: «پاسخش عذاب دردناک الهی است که به زودی او را فرا میگیرد.»
پیک نزد ابن زیاد بازگشت و سخن حضرت را به او بازگفت. عبیدالله نیز دستور تجهیز سپاه برای جنگ با حسین(ع) را داد.[۹۷]
ورود عمر بن سعد به کربلا
عمر بن سعد روز سوم محرم، به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد.[۹۸] در چگونگی آمدن عمر بن سعد به کربلا گفته شده: عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را فرمانده چهار هزار تن از کوفیان کرده و به او دستور داده بود تا آنان را به ری و دَستَبی[۹۹] برده با دیلمیانی که بر این منطقه چیره شده بودند، مبارزه کند. عبیداللَّه همچنین فرمان حکومت ری را نیز به نام عمر نوشته بود و او را به سمت فرمانداری این شهر برگزیده بود. پسر سعد به همراه یاران خود از کوفه بیرون رفت و در منطقهای در بیرون کوفه به نام حمام اعین اردو زد. او برای رفتن به ری آماده میشد که موضوع قیام امام حسین(ع) پیش آمد و چون امام به سوی کوفه حرکت کرد ابن زیاد، عمر بن سعد را پیش خواند و به او دستور داد نخست به جنگ امام حسین(ع) برود و چون از آن فارغ شد، به سوی محل حکومت خود حرکت کند. ابن سعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمیداشت از این رو از عبیدالله خواست تا او را از این کار معاف بدارد؛ اما ابن زیاد معافیت او را منوط به پس دادن فرمان حکومت ری کرد.[۱۰۰]
عمر بن سعد چون اصرار عبیدالله بن زیاد را دید گفت: [به کربلا] میروم.[۱۰۱] پس با چهار هزار نفر سپاهی حرکت کرد و فردای روزی که امام حسین(ع) در نینوا فرود آمده بود به آن جا رسید.[۱۰۲]
آغاز گفتگوهای امام حسین(ع) و عمر بن سعد
عمر بن سعد پس از آمدن به کربلا خواست پیکی سوی امام بفرستد تا از او بپرسد «...برای چه به این سرزمین آمده است و چه میخواهد؟» و این کار را به عزره بن قیس احمسی و دیگر بزرگانی که نامه دعوت به آن حضرت(ع) نوشته بودند، پیشنهاد کرد؛ اما آنان از انجام این کار خودداری کردند.[۱۰۳] اما کثیر بن عبدالله شعیبه پذیرفت و به سوی اردوگاه امام حسین(ع) حرکت کرد. اما چون ابوثمامه صائدی نگذاشت کثیر همراه با سلاح خود نزد حسین(ع) برود، بینتیجه پیش عمر بن سعد بازگشت.[۱۰۴]
پس از بازگشت کثیر بن عبداللَّه، عمر سعد از قرة بن قیس حنظلی[۱۰۵] خواست تا نزد امام حسین(ع) برود و او پذیرفت. امام حسین(ع) در جواب پیام عمر سعد به قره فرمود: «مردم شهرتان به من نامه نوشتند که بدین جا بیایم. اکنون اگر مرا نمیخواهند باز میگردم.» عمر سعد از این پاسخ شاد شد.[۱۰۶] پس نامهای به ابن زیاد نوشت و او را از سخن حسین(ع) آگاه کرد.[۱۰۷] عبیداللَّه بن زیاد در جواب نامه عمر سعد، بیعت حسین(ع) و یارانش با یزید را خواست.[۱۰۸] بین امام حسین(ع) و عمرسعد گفتگوهای دیگری هم انجام شد (به ادامه مقاله رجوع شود).
تلاش ابن زیاد برای فرستادن سپاه به کربلا
پس از آمدن امام حسین(ع) به کربلا، عبیداللّه بن زیاد، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و عطایای یزید- تا چهار هزار دینار و دویست هزار درهم- را در میان بزرگانشان تقسیم کرد و آنان را به یاری عمر بن سعد در جنگ با امام حسین(ع) فرا خواند. [۱۰۹]
عبیدالله بن زیاد عَمرو بن حُرَیث را به کارگزاری کوفه گماشت و خود نیز با یارانش از کوفه بیرون آمد و در نُخَیله اردو زد و مردم را وادار به حرکت به نخیله کرد.[۱۱۰] و [جهت جلوگیری از پیوستن کوفیان به سپاه امام حسین(ع)] پل کوفه را در اختیار گرفت و اجازه نداد کسی از آن عبور کند.[۱۱۱]
به دستور عبیدالله بن زیاد، حصین بن تمیم و چهار هزار سپاهی تحت امر او از قادسیه به نخیله فرا خوانده شدند.[۱۱۲] محمد بن اشعث بن قیس کندی و کثیر بن شهاب و قعقاع بن سوید نیز از سوی ابن زیاد مأموریت یافتند تا مردم را آماده نبرد با اباعبدالله الحسین(ع) کنند.[۱۱۳] ابن زیاد همچنین سوید بن عبدالرحمن منقری را به همراه چند سوار به کوفه فرستاد و به او دستور داد تا در کوفه جستجو کند و هر کس را که از رفتن به جنگ اباعبدالله(ع) خودداری کرده است، پیش او بیاورد. سوید در کوفه به جستجو پرداخت پس مردی از شامیان را که برای مطالبه میراث خود به کوفه آمده بود، بازداشت کرده، نزد ابن زیاد فرستاد. ابن زیاد نیز [جهت ترساندن مردم کوفه] دستور قتل او را صادر کرد. مردم که چنین دیدند همگی حرکت کردند و به نخیله رفتند.[۱۱۴]
با گردآمدن مردم در نخیله، عبیدالله به حُصَین بن نُمَیر و حَجّار بن اَبجَر و شَبَث بن رِبعی و شمر بن ذیالجوشن دستور داد تا جهت یاری ابن سعد به لشکرگاه او بپیوندند.[۱۱۵] شمر اولین نفری بود که فرمان او را اجرا کرد و آماده حرکت شد[۱۱۶] پس از شمر، زید (یزید) بن رَکاب کلْبی با دو هزار نفر، حُصَین بن نُمَیر سَکونی با چهار هزار نفر، مصاب ماری (مُضایر بن رهینه مازِنی) با سه هزار تن[۱۱۷] و حصین بن تمیم طهوی با دو هزار سپاهی[۱۱۸] و نصر بن حَربه (حَرَشه) با دو هزار تن از کوفیان حرکت کردند و به سپاه عمر بن سعد پیوستند.[۱۱۹] آنگاه ابن زیاد، مردی را به سوی شَبَث بن رِبعی ریاحی فرستاد و از او خواست که به سوی عمر بن سعد حرکت کند. شبث نیز با هزار سوار، به عمر بن سعد پیوست.[۱۲۰] پس از شبث، حجّار بن اَبجَر با هزار سوار[۱۲۱] و پس از او محمد بن اشعث بن قیس کندی با هزار سوار[۱۲۲] و حارث بن یزید بن رویم نیز از پی حجار بن ابجر روانه کربلا شدند.[۱۲۳] عبیدالله بن زیاد هر روز صبح و ظهر، گروهی از نظامیان کوفی را در دستههای بیست، سی، پنجاه تا صد نفری، به کربلا میفرستاد[۱۲۴] تا این که در ششم محرم تعداد نفرات سپاه عمربن سعد به بیش از بیست هزار تن رسید.[۱۲۵] عبیداللّه، عمربن سعد را فرمانده همه آنان نمود.
تلاش حبیب بن مظاهر برای گردآوری نیرو
پس از گرد آمدن سپاهیان دشمن در کربلا، حبیب بن مظاهر اسدی با دیدن یاران اندک حسین(ع) با اجازه امام خود را به طور ناشناس به طایفهای از قبیله بنی اسد رساند و درخواست یاری فرزند دختر پیامبر خدا(ص) را خواستار شد.
بنی اسد، همراه حبیب بن مظاهر اسدی شبانه به سوی لشکرگاه امام حسین(ع) در حرکت بودند که چهار صد یا پانصد سوار از سپاه عمر بن سعد به سردستگی ازرق بن حرب صیداوی در کناره فرات راه را بر آنان بستند. کار به درگیری کشیده شده و بنی اسد به خانههایشان بازگشتند و حبیب به تنهایی نزد حسین(ع) بازگشت.
هفتم محرم و بسته شدن آب
در ۷ محرم، عبیدالله بن زیاد در نامهای از عمر بن سعد خواست که میان آب و حسین(ع) و یارانش جدایی افکند تا یک قطره از آن ننوشند. چون این نامه به دست عمر بن سعد رسید به عمرو بن حجاج زبیدی فرمان داد تا با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع دسترسی امام حسین(ع) و یارانش به آب شوند.[۱۲۶]
در برخی منابع نقل شده است «پس از بستهشدن آب و شدتگرفتن تشنگی، امام حسین(ع) برادر خود، عباس را به حضور طلبید و او را با سی سوار و بیست پیاده به همراه بیست مشک به طلب آب فرستاد. آنان شبانه در حالی که نافع بن هلال جملی با پرچم در پیشاپیش گروه در حرکت بود، به راه افتادند و خود را به نهر فُرات رساندند. عمرو بن حجاج که مأمور حراست از فرات بود، به مقابله با یاران امام حسین(ع) برخاست. گروهی از یاران حسین(ع) مشکهای آب را پر کردند و گروهی دیگر از جمله قمر بنی هاشم(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شدند و از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت میکردند تا بتوانند آب را به سلامت به خیمهها برسانند. یاران حسین(ع) موفق شدند آب را به خیمههای حسین(ع) برسانند».[۱۲۷]
آخرین گفتگوهای امام حسین(ع) با عمر بن سعد
با فرود آمدن پی در پی لشکرها در اردوگاه عمر بن سعد، امام حسین(ع) عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و به او پیغام داد که میخواهم امشب تو را در میان دو اردوگاه ملاقات کنم. شب هنگام، حسین(ع) و ابن سعد هر یک با همراهی بیست سوار به محل ملاقات آمدند؛ حضرت(ع) به جز برادرش -ابوالفضل العباس(ع)- و فرزندش -علی اکبر(ع)-، از سایر یاران خود خواست تا فاصله بگیرند ابن سعد نیز فرزندش –حفص- و غلامش را نگاه داشت و به دیگران دستور داد تا عقب بروند. به نقل برخی منابع در این دیدار حسین(ع) به او فرمود:...از این خیال و اندیشه ناصواب در گذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو در آن است، اختیار کن...[۱۲۸] عمر قبول نکرد و حسین(ع) چون چنین دید فرمود: «خداوند تو را هلاک سازد و در روز قیامت نیامرزد؛ امید دارم که به فضل خدا از گندم ری نخوری» سپس بازگشت.[۱۲۹]
گفتگوهای مکرر حسین(ع) و ابن سعد، سه یا چهار بار تکرار شد.[۱۳۰] به گفته برخی منابع، در پایان یکی از این گفتگوها، عمر بن سعد طی نامهای خطاب به عبیداللَّه بن زیاد چنین نوشت:
«... حسین بن علی(ع) با من پیمان بست که از همان جا که آمده به همان جا بازگردد یا به یکی از سرحدات بلاد مسلمین برود و در حقوق و تکالیف همانند دیگر مسلمانان بوده در سود و زیان مسلمانان شریک باشد، یا به نزد یزید برود تا هر چه یزید حکم دهد درباره او اجرا کنند و این مایه رضای شماست و صلاح امت است.[۱۳۱]
چون عبیداللَّه نامه را خواند گفت: «به درستی که این نامه مردی است کهاندرزگوی امیر خویش و مشفق قوم خویش است!» [و در صدد بود این پیشنهاد را بپذیرد] شمر بن ذی الجوشن که در مجلس بود برخاست و مانع شد. آنگاه عبیداللَّه بن زیاد شمربن ذی الجوشن را پیش خواند و گفت: «این نامه را پیش عمربن سعد ببر تا به حسین(ع) و یارانش بگوید به حکم من تسلیم شوند. اگر پذیرفتند آنها را به سلامت پیش من بفرستد و اگر نپذیرفتند با آنان بجنگد. اگر عمربن سعد جنگید شنوا و مطیع او باش و اگر از جنگیدن خودداری ورزید تو با حسین(ع) بجنگ که سالار قوم تویی؛ سپس گردن پسر سعد را بزن و سرش را پیش من بفرست.»[۱۳۲] آنگاه عبیداللَّه نامهای به عمر بن سعد نوشت:
«...من تو را به نزد حسین(ع) نفرستادهام که با او با مسامحه رفتار کنی و برای او آرزوی سلامت داشته باشی و شفیع او پیش من باشی. بنگر اگر حسین(ع) و همراهانش به حکم من گردن نهادند [و با یزید بیعت کردند] ایشان را به سلامت نزد من بفرست و اگر نپذیرفتند بر آنان هجوم آور و خونشان را بریز و بدنهایشان را مُثله کن چرا که مستحق چنین کاری هستند. چون حسین(ع) کشته شد اسب بر سینه و پشت وی بتاز که او سرکش است و ستمکار و من گمان ندارم که این کار پس از مرگ زیانی رساند ولی با خود عهد کردهام که اگر او را کشتم با وی چنین کنم. پس اگر تو به این دستور عمل کردی پاداش مردی فرمانبردار و مطیع را به تو میدهیم و اگر آن را نپذیری دست از کار ما و لشکر ما بکش و لشکر را به شمربن ذی الجوشن واگذار زیرا ما او را امیر بر کار خود کردیم. و السلام.»[۱۳۳]
روز تاسوعا
شمر بن ذی الجوشن بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم سال شصت و یکم هجری پس از نماز عصر به همراه فرمانی که عبیدالله بن زیاد به او داده بود، نزد عمر بن سعد رسید و فرمان را به او داد.[۱۳۴] عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهدهدار این کار خواهم بود.[۱۳۵]
شمر (که از طایفه ام البنین بود) و نیز به نقلی عبدالله بن ابی المحل -برادرزادهام البنین- پیشتر از ابن زیاد برای فرزندانام البنین امان نامه گرفته بودند.[۱۳۶] عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود -کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد. او پس از ورود به کربلا متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد؛ اما آنها مخالفت کردند.[۱۳۷] در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان نامه را گرفت و به کربلا آورد و به نزد عباس(ع) و برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان برد.[۱۳۸] اما عباس(ع) و برادرانش همگی امان نامه را رد کردند.[۱۳۹] چنانکه شیخ مفید مینویسد گفتگوی آنها چنین بود که شمر گفت: شما ای خواهرزادگان من در امانید. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان میدهی و فرزند رسول خدا بیامان است؟![۱۴۰]
پس از عصر عمر بن سعد ندا داد:ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت دهید. پس لشکریان سوار شدند و به سوی اردوگاه امام حرکت کردند.[۱۴۱]
وقتی حسین(ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس فرمود:
اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست میدارم.[۱۴۲]
عباس نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست حسین(ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین(ع) و یارانش موافقت نمود.[۱۴۳] در این روز خیمههای امام حسین(ع) و اهل بیت و یارانش محاصره گردید.
وقایع شب عاشورا
سخن حسین(ع) در شب عاشورا درباره یارانش:
أما بعد فإنّی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی
(ترجمه: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خودم سراغ ندارم.)
تجدید پیمان یاران امام حسین
امام حسین(ع) در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت:
به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید.
در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تأکید کردند. منابع تاریخی و مقاتل برخی از این سخنان را ضبط کردهاند.[۱۴۴]
نگرانی حضرت زینب(س)
پس از آن گفتگو حسین(ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان زینب(س) شدند. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر حسین(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به حسین(ع) عرض کرد:
«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
حسین(ع) در پاسخ فرمود:
«به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به حسین(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.[۱۴۵]
حبیب بن مظاهر یاران حسین(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی هاشم گفت: به خیمههای خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین(ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رسیده و گفت: «ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزههای پسران شماست، سوگند یاد کردهاند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافتهاند فرو برند.»[۱۴۶]
وقایع روز عاشورا
امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح،[۱۴۷] صفوف نیروهای خود (۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده)[۱۴۸] را منظم کرد. حسین(ع) برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یاران به سوی لشکر دشمن پیش رفت و آنان را موعظه نمود.[۱۴۹] پس از سخنان حسین(ع)، زهیر بن قین آغاز به سخن کرد و از فضایل حسین(ع) گفت و به موعظه پرداخت.[۱۵۰]
یکی از وقایع صبح عاشورا کناره گیری حر بن یزید ریاحی از لشکر عمر بن سعد و پیوستن به اردوگاه حسین(ع) است.[۱۵۱]
در ابتدای جنگ، حملات به صورت گروهی انجام شد. طبق بعضی روایات تاریخی، تا ۵۰ تن از یاران امام، در اولین حمله به شهادت رسیدند. پس از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه رفتند. اصحاب اجازه نمیدادند کسی از سپاه دشمن به حسین(ع) نزدیک شود.[۱۵۲] پس از شهادت اصحاب غیر هاشمی امام حسین(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، یاران بنیهاشمی حسین(ع) برای نبرد پیش آمدند. اولین کسی که از بنی هاشم از حسین(ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید، علی اکبر بود.[۱۵۳] پس از او دیگر خاندان امام نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. ابوالفضل العباس(ع)، پرچمدار سپاه و محافظ خیمهها نیز در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید.[۱۵۴]
پس از شهادت بنیهاشم، امام حسین(ع) عازم نبرد شد، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمینهاد. در میانه نبرد، علیرغم تنهایی حسین(ع) و زخمهای سنگینی که بر سر و بدن او وارد شده بود، حسین(ع) بیمهابا شمشیر میزد.[۱۵۵]
شهادت امام حسین
پیادگان تحت امر شمر بن ذی الجوشن، حسین(ع) را احاطه کردند ولی همچنان پیش نمیآمدند و شمر آنها را به حمله تشویق میکرد.[۱۵۶] شمر به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام پر از تیر شده بود.[۱۵۷] حسین(ع)، عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند.[۱۵۸] جراحات وارده و خستگی ناشی از جنگ، حسین(ع) را به شدت کم توان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانیاش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که امام خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند تیر سه شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست.[۱۵۹] مالک بن نُسَیر، با شمشیر، چنان ضربتی بر سرِ حسین(ع) زد که بند کلاهخود امام، پاره شد.[۱۶۰] و مردی به نام زرعة بن شریک تمیمی نیز ضربتی سخت به شانه چپ امام زد. سنان بن انس هم تیری به گلوی او زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه بر پهلوی حسین(ع) زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.[۱۶۱]
شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد از جمله سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی، به سوی حسین(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسین(ع) تشویق کرد[۱۶۲] اما کسی نمیپذیرفت. او به خولی بن یزید دستور داد تا سر حسین(ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر[۱۶۳] و به نقلی سنان بن انس[۱۶۴] از اسب پیاده شد و سر حسین(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[۱۶۵]
وقایع پس از شهادت امام
پس از آنکه سنان سر امام را به خولی داد. سپاهیان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قیس بن اشعث و بحر بن کعب، (لباس)[۱۶۶]، اسود بن خالد اودی (نعلین)، جمیع بن خلق اودی (شمشیر)، اخنس بن مرثد (عمامه)، بجدل بن سلیم (انگشتر) و عمر بن سعد، (زره)[۱۶۷] آن حضرت را ربودند.
غارت خیمهها
سپس، سپاه دشمن به خیمهها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت میرفتند.[۱۶۸] شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع)همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمهگاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این امر اعتراض کردند.[۱۶۹] عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.[۱۷۰]
تاختن اسب بر بدن امام
به دستور عمر بن سعد و در اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبانشان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند و استخوانهای سینه و پشت آن حضرت را در هم شکستند.[۱۷۱]
با اسب بر بدن امام تاختند.
فرستادن سرهای شهدا به کوفه
عمر بن سعد در همان روز سر حسین(ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قیس روانه کوفه کرد.[۱۷۵]
اسارت اهل بیت امام
به دستور عمر بن سعد اجساد لشکریان کوفه دفن شدند اما پیکرهای حسین(ع) و یارانش بر زمین ماند.[۱۷۶] امام سجاد(ع) که بیمار بود، به همراه حضرت زینب(س) و بقیه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زیاد و سپس به شام دربار یزید فرستاده شدند.[۱۷۷]
دفن شهدا
۱۱ محرم[۱۷۸] یا ۱۳ محرم[۱۷۹] را زمان دفن شهدای کربلا بیان کردهاند. بنابر برخی اقوال، پس از بازگشت عمر بن سعد و یارانش، جماعتی از بنیاسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند به صحنه کربلا وارد شدند و در موقعی از شب که ایمن از دشمن بودند، بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.[۱۸۰] بنابر نقلی بدن امام حسین(ع) با حضور امام سجاد(ع) به خاک سپرده شد.[۱۸۱]
جستارهای وابسته
پانویس
- ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۳۳۴.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۴۲؛ بَلاذُری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۲.
- ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۹۱.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۳۸.
- ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، مطبعة العلمیه، ص۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۳۸؛ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، صص۹-۱۰؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۱۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۱۴.
- شیخ صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۱۵۲؛ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۸. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۱۸۵.
- ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، مطبعة العلمیه، ص۳-۴؛ دینوری، الامامه و السیاسه، ۱۹۹۰م، ص۲۲۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، صص۳۳۸-۳۳۹؛ نک: ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۰؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۱۸۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۱۴.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۳۸-۳۳۹؛ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۰-۱۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۱۸۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۱۴؛ دینوری، الامامه و السیاسه، ۱۹۹۰م، ص۲۲۷.
- ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۸؛ سید بن طاوس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۷.
- خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ص۱۸۳؛ دینوری، الامامه والسیاسه، ۱۹۹۰م، ص۲۲۷؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ص۸۸
- دینوری، الامامه والسیاسه، ۱۹۹۰م، ص۲۲۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۲؛ ابنجوزی، المنتظم، ۱۹۹۲م، ج۵، ص۳۲۳.
- ابومخنف، مقتلالحسین، مطبعة العلمیه، ص۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۳.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۴.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۴.
- ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۱۸۷.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، صص۲۱-۲۲؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۱۸۹.
- بَلاذُری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۴.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، صص۱۹-۲۰؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۱۸۷.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، صص۱۸-۱۹.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۲۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶.
- ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۲۸؛ صدوق، امالی، صص۱۵۲-۱۵۳.
- صدوق، امالی، ص۱۵۲.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۱؛ خوارزمی، مقتلالحسین، صص۱۸۸-۱۸۹.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۲؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۱۸۹.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۳.
- بلاذری؛ انسابالاشراف، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۸۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۵.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۵۶؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶.
- «هرشی» مانند کسری تلفظ میشود یعنی «ها» در آن مفتوح و پایان آن الف مقصوره است (سمهودی، خلاصة الوفا باخبار دار الصطفی، ج۲، ص۷۵۴).
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۵۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۰؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۱۹۰.
- بلاذری؛ انسابالاشراف، ج۳، صص۱۵۷-۱۵۸؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، صص۲۷-۲۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰.
- بلاذری؛ انساب الاشراف، ص۱۵۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۲؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۹؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۸.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۵۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۳؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۹؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۸.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۳؛ یعقوبی، تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۸.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۳؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۳؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۷؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۹؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۲، ۷۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۵.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۴۷؛ مسعودی، مروجالذهب، ج۳، ص۵۴.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۱.
- مقرم، الشهید مسلم بن عقیل، ص۱۰۴.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۸.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۵.
- ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۸.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۴۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۵.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۱.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۹.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۱.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۰-۳۷۴.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۵۳-۶۳.
- جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص۱۶۸.
- بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۸۱؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۱.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۶۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۲۰؛ إربلی، کشفالغمه، ج۲، ص۴۳.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۵۱؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۶۹
- رجوع کنید به: مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۶۶؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، نشر رضی، ص۱۷۷؛ طبرسی، اعلام الوری، مؤسسه آل البیت، ج۱، ص۴۴۵؛ عسکری، معالم المدرستین، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۹۹.
- ابراهیمی، «نقد و تحلیل رویکردهای حج امام حسین(ع)»، پایگاه مجلات تخصصی نور
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۴۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۶۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۸۵.
- جعفریان، اطلس شیعه، ص۶۶.
- اسرا، ۷۱
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۰.
- ابن عدیم، ترجمة الامام الحسین، ص۸۸.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۳
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۴۵؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۶۷.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۶۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۵؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ج۲، ص۶۰.
- سماوی، ابصارالعین، ص۹۳.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۶۸-۱۶۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۳.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۷؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۷.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۷؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۷؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۱۹۹.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۷؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۷-۱۵۸.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۷؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۷؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۱۹۹.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۸.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۸؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۷.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۶۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۰۱؛ ابن مسکویه، تجاربالامم، ج۲، ص۶۲؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۱.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۱؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ج۲، ص۶۲.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۰؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ج۲، ص۶۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۷۷-۷۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۶.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ص۴۰۱-۴۰۲؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۷۸-۷۹؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۶؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۶۲؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۲؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۲۳۲؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۶۲-۶۳؛ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۲-۴۰۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۱؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۶۴؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۱؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۴.
- حموی، معجمالبلدان، ج۱، ص۵۳۲؛ بغدادی، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج۱، ص۲۴۳.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۳.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۸؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۶۷؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۱.
- حموی، معجمالبلدان، ج۴، ص۱۸۳.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۴؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۶۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۶۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲.
- مقرم، مقتلالحسین(ع)، ص۱۹۲.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ج۲، ص۶۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲؛ ابنشهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۹۶.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۵۳.
- مقرم، مقتلالحسین(ع)، ص۱۹۲.
- سید بن طاوس، اللهوف، ص۸۰؛ إربلی، کشفالغمه، ج۲، ص۴۷؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۹۷.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۳؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ج۱، ص۱۸۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۶۸؛ ابنشهر آشوب، مناقب، ص۹۶.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۵۳.
- طریحی، مجمعالبحرین، ج۵، ص۴۶۲-۴۶۲؛ نوری، مستدرکالوسائل، ج۱۰، ص۳۲۱.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹؛ الکوفی، ابناعثم؛ الفتوح، ج۵، ص۸۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۴.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۴؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۲۳۹.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۵؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج۱، ص۲۳۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۹۸.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۳؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲.
- حموی، معجمالبلدان، ج۲، ص۴۵۴.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۳؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۰؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۶؛ خوارزمی، مقتلالحسین، صص۲۳۹-۲۴۰.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۳؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۰؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، صص۸۴-۸۵.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۰؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، صص۸۶-۸۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۵؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۰.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۳.
- دینوری، اخبارالطوال، صص۲۵۳-۲۵۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۵-۸۶.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۶؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۱.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۶.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۸؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۲۴۲.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۴۶۶؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۸.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۴۶۶.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۸.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۹.
- دینوری، اخبارالطوال، صص۲۵۴-۲۵۵؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۹.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۴؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۸.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۴؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۲.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۲؛ ابنشهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۹۸.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۴۶۶.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۲.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۴؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۸؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۲.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۸؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۲.
- صدوق،الامالی، ص۱۵۵.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۴؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۹.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۹.
- ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۰؛ خوارزمی، مقتلالحسین، صص۲۴۲-۲۴۳؛ ابن نما؛ مثیرالاحزان، ص۵۰.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۵؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۸۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۱۲؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۶.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۸۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، صص۴۱۲-۴۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، صص۱۱۷-۱۱۸؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۲۴۴.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۳؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، صص۹۲-۹۳؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ج۲، صص۷۰-۷۱؛خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۵.
- خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۵ و با اختلاف در ابن مسکویه، تجاربالامم، صص۷۱-۷۲.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۴؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۷۱.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۴؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۷؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۷۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۵.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۸۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵،ص۴۱۴؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، صص۷۱-۷۲؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۵.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۸۳؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۵؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۸.
- ابنسعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۶؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۴؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۹۸.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۸۳؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ص۷۳؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۵؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۵؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، صص۹۳-۹۴؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.
- ابنعنبه، عمدة الطالب، ص۳۲۷؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ص۲۴۶.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۱۸۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، صص۲۴۹-۲۵۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۱۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۷.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۱۷؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۷.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱-۹۴؛ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۲۳۹
- الدمعة الساکبة ج۴، ص۲۷۳-۲۷۴.
- مقرم، مقتلالحسین، ص۲۱۹.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۲۳
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۳۹۵؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۲۲؛ دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۶؛ ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۹.
- خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۲۵۲؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۳۹۶-۳۹۸.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، صص۴۲۴-۴۲۷
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۲۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۲، ص۹.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۲۹-۴۳۰
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۳۶۱-۳۶۲؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص۸۰؛ دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۴۶؛ جعفر ابن نما، مثیرالاحزان، ص۶۸.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۴۶-۴۴۹؛ ابنشهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۱۰۸.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۲؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ج۲، ص۸۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۷.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۸
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۲، ص۳۵؛ ابنشهرآشوب، مناقب، ص۱۱۱.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.
- خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۳۴.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۲۰۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۰.
- دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۸؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۷؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۷.
- مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۲، ص۳۶؛ طبرسی، اعلامالوری، ج۱، ص۴۶۹.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۰-۴۵۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۴۴۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۱۱۸؛ مسعودی، مروجالذهب، ج۳، ص۲۵۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲.
- ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۴۴۱، ج۳، ص۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۱۱۸؛ مسعودی، مروجالذهب، ج۳، ص۲۵۸
- ابناثیر، الکامل، ج۴، ص۷۸؛ طبری، ج۵، ص۵۴۳.
- سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۳۰.
- قمی، نفس المهموم، ص۴۷۹
- قمی، نفس المهموم، ص۴۷۹-۴۸۰.
- قمی، نفس المهموم، ص۴۸۲؛ نک: طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۵۴-۴۵۳
- الإرشاد، المفید،ج۲،ص۱۱۳، بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۲۰۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروجالذهب، ج۳، ص۲۵۹
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۲۰۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵؛ ابن طاوس، لهوف، ص۱۳۵.
- ابن طاوس، لهوف، ص۱۳۵.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۶؛ مسعودی، مروجالذهب، ج۳، ص۲۵۹.
- بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروجالذهب، ج۳، ص۲۵۹
- طبری، تاریخالأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۶.
- طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۶۳.
- موسوی المقرم، مقتلالحسین(ع)، ص۳۱۹.
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخالأمم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروجالذهب، ج۳، ص۲۵۹.
- مقرم، مقتل الحسین، ۱۴۲۶ق، ص۳۳۵-۳۳۶.
منابع
- ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.
- ابناعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضواء، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م.
- ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج۳و۵، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف: مکتبة الصدیق، ۱۹۹۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.
- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴ و ۳، قم: علامه، ۱۳۷۹ق.
- ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، بیروت: دارالفکر، ۱۹۸۶.
- ابن مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران: سروش، ۱۳۷۹ش.
- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، تبریز: مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق.
- ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم: مطبعة العلمیه، بیتا.
- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.
- بغدادی، صفی الدین عبدالمؤمن، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج۱، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالمعرفه، ۱۹۵۴.
- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، تحقیق احسان عباس، بیروت: جمیعة المتشرقین الامانیه، ۱۹۷۹؛ انساب الاشراف، ج۳ و ۱، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت: دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.
- جعفریان، رسول، گزیده حیات سیاسی و فکری امامان شیعه، ۱۳۹۱.
- حلی، ابن نما، مثیرالاحزان، قم: مدرسه امام مهدی (عج)، ۱۴۰۶.
- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم: مکتبة المفید، بیتا.
- دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضواء، ۱۹۹۰.
- دینوری، احمد بن داوود، الاخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم: منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.
- سماوی، محمد، ابصارالعین فی انصار الحسین(ع)، تحقیق: محمد جعفرالطبسی، مرکز الدراسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه.
- سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، جهان، تهران، ۱۳۴۸ش.
- شیخ طوسی، شیخ محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، بیروت، دارالصعب ـ دارالتعارف، ۱۴۰۱ق.
- صدوق، الأمالی، قم: تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة – ۱۴۱۷.
- شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۹ق.
- طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، تهران: اسلامیه، ۱۳۹۰ق.
- طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت، [بیتا].
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۹۶۷م.
- طریحی، فخرالدین، مجمعالبحرین، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسه نعمان، ۱۴۰۱ق.
- فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، قم: نشر رضی، بیتا.
- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، قم: هجرت، ۱۴۰۹.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه وفاء، ۱۴۰۳ق.
- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجره، ۱۴۰۹.
- موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین(ع)، بیروت: دارالکتاب الاسلامیه.
- نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق و تصحیح: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام، بیروت، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۸ق.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، بیروت:دار صادر، بیتا.
- کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
http://fa.wikishia.net/view