اصول دین نبوت
آیه خاتمیت (سوره احزاب: آیه ۴۰) تنها آیهای است که به صراحت حضرت محمد(ص) را آخرین پیامبر معرفی میکند. به پایان رسیدن نبوت با پیامبری حضرت محمد(ص) از ضروریات دین اسلام و مورد اتفاق مسلمانان است.
در ابتدای آیه، وجود فرزند نسبی پسر برای پیامبر(ص)، انکار شده و در ادامه به خاتمیت او اشاره میشود. برخی از مفسران در مورد ارتباط صدر و ذیل آیه معتقدند که خداوند پس از قطع ارتباط نسبی پیامبر(ص) با دیگران به ارتباط معنوی او با همه مؤمنان در قالب رسالت و خاتمیت اشاره میکند و از مخاطبان میخواهد تا پیامبر را به خاطر جایگاه رسالت و رهبری او اطاعت کنند.
برخی با تکیه بر تفاوت معنایی نبی و رسول گفتهاند در این آیه تنها به ختم نبوت اشاره شده نه ختم رسالت. پس امکان دارد که بعد از حضرت محمد(ص) رسول دیگری بیاید. مفسران در پاسخ به این ابهام، گفتهاند مفهوم نبی شامل رسول هم میشود؛ یعنی هر رسولی نبی هم است. بنابراین با ختم نبوت، رسالت نیز ختم خواهد شد.
خاتمیت پیامبر اسلام(ص)
قطعه خوشنویسی از آیه خاتمیت، به خط نستعلیق اثر حافظ نجم محمود[۱]
آیه چهلم سوره احزاب، آیه خاتمیت نبوت یا آیه خاتم نامیده شده است.[۲] این آیه روشنترین دلیل بر خاتمیت پیامبر اسلام(ص) دانسته شده[۳] و به یکی از فضایل اختصاصی حضرت محمد(ص) که همان ختم نبوت و رسالت بهوسیله ایشان است، اشاره دارد.[۴] خاتمیت نبوت پیامبر اسلام مورد اتفاق مسلمانان بوده[۵] و آن را از ضروریات دین اسلام میدانند.[۶]
این آیه تنها آیهای دانسته شده که هم نام (محمد) و هم لقب پیامبر (خاتم النبیین) را در خود جای داده است.[۷]
﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ٤٠﴾ [احزاب:40]
﴿محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزی داناست ٤٠﴾
سوره احزاب: آیه ۴۰
شأن نزول
در باب شأن نزول این آیه چنین گفتهاند که پس از ازدواج پیامبر اسلام(ص) با زینب بنت جَحْش، همسر مطلقه زید بن حارثه (پسرخوانده پیامبر)، منافقان و برخی از اصحاب[۸] تلاش کردند تا این اقدام پیامبر(ص) را تخطئه کنند؛[۹] زیرا براساس سنتهای جاهلی، پسرخوانده تفاوتی با پسر نداشت.[۱۰] خداوند با نزول این آیه به مبارزه با این سنت جاهلی پرداخت[۱۱] و نشان داد که پسرخواندگی زید صرفاً براساس بالا بردن جایگاه او بوده[۱۲] و هرگز پسرخوانده نمیتواند به جای پسر باشد؛ چنانکه پدرخوانده نیز در جایگاه پدر قرار نمیگیرد.[۱۳] خداوند در ادامه آیه به نوع دیگری از ارتباط پیامبر(ص) یعنی ارتباط معنوی با مردم اشاره میکند.[۱۴]
پیوند صدر و ذیل آیه
در ابتدای آیه ۴۰ سوره احزاب، رابطه پدری پیامبر اکرم(ص) با همه مردان مورد انکار قرار گرفته و در ادامه به رسالت ایشان از جانب خدا و ختم نبوت توسط او اشاره شده است.[۱۵] برخی برای ارتباط دادن بین این مضامین گفتهاند که خداوند هرچند رابطه نسبی رسول خدا(ص) با دیگران را قطع میکند، اما ارتباط معنوی پیامبر(ص) با امت خود را در قالب رسالت و خاتمیت اثبات میکند.[۱۶] در تعبیری مشابه، حضرت محمد(ص) پدر تمام مؤمنان با هر دینی دانسته شده است؛ چراکه او خاتم و وارث جمیع انبیاء خواهد بود.[۱۷] در همین راستا محبت رسول خدا(ص) نسبت به مردمان خود با توجه به آنکه دیگر پیامبری نخواهد بود،[۱۸] همچون پدری است که فرزند او جز همین پدر، هیچکس دیگری را ندارد.[۱۹]
برخی بر این اعتقادند که ذکر رسالت پیامبر(ص) و خاتمیت او بعد از نفی فرزند برای ایشان بدان جهت است که مخاطبان را به این معنا برساند که اطاعت از رسول خدا(ص) به خاطر رابطه پدری نبوده، بلکه به خاطر جایگاه رسالت و رهبری ایشان است.[۲۰]
معناشناسی خاتم
برخی از قراء سبعه «خاتم» را با کسر تاء یعنی خاتِم[۲۱] و برخی چون عاصم[۲۲] و قراء دیگر[۲۳] نیز با فتح تاء یعنی خاتَم خواندهاند. خاتَم با فتحه به این معناست که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر است[۲۴] و خاتِم با کسره به معنای این است که ایشان ختمکننده سلسله نبوت است.[۲۵] برخی معتقدند که فتحه و کسره چندان فرقی نکرده و یک معنا از آن برداشت میشود.[۲۶]
برخی مفسران بر این اعتقادند که خاتم به معنای چیزی است که به وسیله آن پایان داده میشود و مساوی با مُهر کردن است که با آن خانه، ظرف و یا نامه، از هرگونه تغییر بعدی حفظ میگشت.[۲۷] از طرفی چون یکی از ابزارهای مُهر کردن، انگشترهایی بوده که مهر هر فرد بر روی آن کَنده میشد، برای همین خاتم به معنای انگشتر هم آمده است[۲۸] و به انگشترهای زینتی بدون نقش مهر هم خاتم گفته شده است.[۲۹] بر همین اساس، برخی پنداشتهاند که منظور از توصیف پیامبر اسلام(ص) به خاتم پیامبران، ختم نبوت نیست و هدف آیه بیان جایگاه ایشان به عنوان زینت انبیا باشد. این تفسیر با توجه به اصل ارتباط واژه خاتم و انگشتری، از سوی برخی مفسران مردود انگاشته شده است.[۳۰]
ختم نبوت و رسالت
مقالهٔ اصلی: خاتمیت
در برخی از مواقع تشکیکهایی پیرامون مفاد این آیه[۳۱] و حتی اصل خاتمیت مطرح شده است.[۳۲] عدهای با این ابهام مواجه شدهاند که خداوند تنها به خاتمیت نبوت توسط پیامبر خود اشاره کرده و ممکن است پیامبر اسلام(ص) آخرین رسول نباشد.[۳۳] مفسران در پاسخ به این ابهام، نبی را اعم از رسول دانسته و خاتم نبوت را بهطریقاولی شامل ختم رسالت میدانند.[۳۴] چنانکه رسالت هم جزئی از موارد و اخبار غیبی است که توسط برخی از انبیاء یعنی کسانی که از غیب (دین و حقایق دینی) خبر میدهند به مردم ارائه میشود. در نتیجه پیامبر هم «خاتمالنبیین» است و هم «خاتمالرسل» و ارتباطش با مردم هم از باب این است که رسول و فرستاده خداست و هم از این باب است که نبیّ است و اخبار غیبی را از سوی خداوند به مردم میرساند و تمام کارهایش به فرمان خداوند است.[۳۵] البته معانی دیگری از رسول و نبی نیز ارائه شده است.[۳۶]
مقدمه: چرا اسلام دین خاتم و پیامبر اسلام به خاتم الانبیاء است؟ در مقاله حاضر رمز خاتمیت اسلام بیان گردیده و به بعضی از شبهات جواب داده شده است.
ظهور دین اسلام، بااعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توام بوده است.مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقی کرده اند.هیچ گاه برای آنها این مساله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد(ص)پیغمبر دیگری خواهد آمد یا نه؟ چه، قرآن کریم با صراحت، پایان یافتن نبوت را اعلام و پیغمبر بارها آن را تکرار کرده است.در میان مسلمین اندیشه ظهور پیغمبر دیگر، مانند انکار یگانگی خدایا انکار قیامت، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است.
تلاش و کوششی که در میان دانشمندان اسلامی در این زمینه به عمل آمده است، تنها دراین جهت بوده که می خواسته اند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را کشف کنند.
وارد بحث ماهیت وحی ونبوت نمی شویم.قدر مسلم این است که وحی، تلقی و دریافت راهنمایی است از راه اتصال ضمیر به غیب و ملکوت.نبی، وسیله ارتباطی است میان سایرانسانها و جهان دیگر و در حقیقت پلی است میان جهان انسانها و جهان غیب.
نبوت از جنبه شخصی و فردی، مظهر گسترش و رقاء شخصیت روحانی یک فرد انسان است و از جنبه عمومی، پیام الهی است برای انسانها به منظور رهبری آنها که
صفحه : 154
به وسیله یک فرد به دیگران ابلاغ می گردد.
همین جاست که اندیشه ختم نبوت، ما را با پرسشهایی مواجه می کند، که: آیا ختم نبوت و عدم ظهور نبی دیگر بعد از خاتم النبیین به معنی کاهش استعدادهای معنوی و تنزل بشریت در جنبه های روحانی است؟آیا ما در روزگار از زادن فرزندانی ملکوتی صفات که بتوانند با غیب و ملکوت پیوندداشته باشند ناتوان شده است و اعلام ختم نبوت به معنی اعلام نازا شدن طبیعت نسبت به چنان فرزندانی است؟ بعلاوه، نبوت معلول نیازمندی بشر به پیام الهی است و در گذشته طبق مقتضیات دوره ها و زمانها این پیام تجدید شده است.ظهور پیاپی پیامبران، تجدید دائمی شرایع،نسخهای مداوم کتب آسمانی
پاسدار اسلاممقاله 1، دوره 1382، شماره 259، تیر 1382نویسندهآملى عبدالله جوادىتاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 30 مهر 1404، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396
اصل مقاله
خاتمیّت پیامبر اسلام
آیة اللّه جوادى آملى
تهیه و تدوین: از حجة الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفى پور
اسلام کاملترین و آخرین دین الهى و پیامبر آن آخرین رسول الهى است و بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگرى نخواهد آمد. همه مسلمانان بر این عقیده اجماع و اتفاق نظر دارند و تا به حال هیچ مسلمانى منکر این عقیده نبوده است. علاوه بر اتفاق نظر مسلمانان، قرآن و احادیث قطعى اصل خاتمیّت پیامبر اسلام را اثبات مىکند. قرآن مىفرماید: ما کان محمد ابااحد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النبییّن و کان اللّه بکل شى علیماً (1)محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر همه چیزى داناست.
خاتم (به فتح تا، یا به کسر تا) دلالت بر این مىکند که با نبوت مهر خورده و این مهر شکسته نخواهد شد و پیامبر دیگرى با شریعتى جدید نخواهد آمد. چنان که موارد استعمال واژههاى هم خانواده خاتم همچون «تختم، مختوم، ختام» نیز به همین معناست یعنى مهر کردن و به آخر رسیدن یا پایان یافتن است و به عبارت دیگر: خاتم به معناى چیزى است که به وسیله آن پایان داده مىشود و چون خاتم به معناى پایان دادن است پیامبر اسلام، پایان بخش نبوت است و خاتم الانبیاء بودن پیامبر به معناى خاتم المرسلین بودن هست زیرا مرحله رسالت مرحلهاى فراتر از نبوت است که با ختم نبوت رسالت نیز خاتمه مىیابد. روایات فراوانى نیز از پیامبر و ائمه وارد شده که بر همین معنا پافشارى مىکنند و این که برخى خاتم را به معناى انگشتر و چیزى که مایه زینت به حساب آوردهاند به خاطر همین است که نقش مهره را بر روى انگشتر هایشان مىکندند و بوسیله آن نامهها را مهر مىکردند که این مهر کردن حکایت از پایان نامه داشت. از این رو با دقت در روایات ذیل مىتوان پرده از ابهام این واژه برداشت.
1- انس مىگوید: از رسول خدا(ص) شنیدم، مىفرمود:انا خاتم الانبیاء و انت یا على خاتم الاولیاء. و قال امیر المؤمنین(ع) : ختم محمد(ص) الف نبى و انى ختمت الف وصى...»(2) من پایان دهنده پیامبران و تو یا على پایان بخش اولیاء هستى و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: محمد پایان بخش هزار پیامبر و من هزار وصى را پایان بخشیدم.
2- پیامبر (ص) فرمود: «انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً»(3)؛ من از نظر آفرینش اولین و از حیث بعثت آخرین پیامبرم.
3- پیامبر(ص) فرمود: «مثل من در بین پیامبران، مانند مردى است که خانهاى را بنا کرده و آراسته است، مردم برگرد آن بگردند و بگویند: بنایى زیباتر از این نیست جز این که یک خشت آن خالى است «فانا موضع اللبنة، ختم بى الانبیاء»،(4) و من پرکننده جاى آن خشت خالى هستم از این رو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.
4- امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ارسل الله تبارک و تعالى محمّداً الى الجنّ و الانس عامّة و کان خاتم الانبیاء و کان من بعده اثنى عشر الاوصیاء».(5)
5 - حقتعالى در خطاب به حضرت زکریّا فرمود: «یا زکریّا قد فعلت ذلک بمحمّدٍ ولا نبوّة بعده و هو خاتم الانبیاء» پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) ختم پیامبران و پیامبرى بعد از او نیست.
۱ - طرح مسئله خاتمیت
عنوان خاتم انبیاء بواسطه خداوند متعال در قرآن کریم بر پیامبر اسلام، اطلاق شده است، بنابراین خداوند متعال اول کسی است که مسئله خاتمیت پیامبر اسلام را مطرح کرده است، قرآن کریم او را خاتم النبیین خوانده است و در این مطلب بحثی برای یک فرد مسلمان نیست. تصور اینکه بعد از پیغمبر ما پیغمبر دیگری در دنیا بیاید، با ایمان به پیغمبری این پیغمبر منافات دارد. علاوه بر نص قرآن مجید، اگر فرضا این نص قرآنی هم نبود ، دلائل عقلی و نقلی غیر قابل انکار دیگری هم بر این مسئله وجود دارد. بنابراین مسئله خاتمیت جزء ضروریات دین مقدس اسلام است.
۲ - مفهوم شناسی خاتمیت
خاتمیت مصدر جعلی از خاتم (به کسر یا فتح تاء) و از ریشه خ ت م است. علمای لغت ختم را به دو معنای کاملا ملازم ترجمه کردهاند؛
۱- بعضی ختم را به معنای پایان دادن و به آخر رسیدن معنا کردهاند و گفتهاند: «الختم هُوَ بُلُوغُ آخِرِ الشَّیءِ»
ابن فارس میگوید: ختم یعنی رسیدن به پایان چیزی و اینکه مهر زدن به چیزی را ختم گویند از همین باب است، چون همیشه پس از پایان دادن به چیزی برآن مهر مینهند.
۲- بعضی هم ختم را به معنای مهر زدن و طبع دانستهاند و گفتهاند: «خَتَم یختِمُ خَتْماً أی طَبَع»
این گروه معتقدند چون در پایان نامه آن را مهر میکنند لذا پایان هر کاری را هم باین اعتبار ختم گفتهاند.
مرحوم مصطفوی پس از نقل اقوال بزرگان لغت در التحقیق مینویسد: «أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ما یقابل الافتتاح و الابتداء، أى الكمال الشیء و البلوغ الى آخره و نهایته؛ تحقیق این است که این ماده ریشه واحدی دارد و آن مقابل آغاز است یعنی کامل شدن چیزی و به آخر و انتها رسیدن»
و در ادامه به تفاوت بین معنای ختم (پایان دادن) و طبع (مهر کردن) اشاره میکند و میگوید: «أمّا مفهوم الطبع: فهو قریب من التثبیت، و هو متّحد مصداقا بالختم لا مفهوما...؛ مفهوم طبع به مفهوم تثبیت نزدیکتر است، اما طبع (مهر کردن) و ختم (پایان دادن) مصداقا با هم اتحاد دارند ولی مفهوما اتحادی ندارند»
عرب انگشتر را از آن جهت خاتم گفته كه پایان نامه را با آن مهر میكردهاند.
به قول اهل لغت خاتم به معنای مایختم به است یعنی شیئی که به وسیله آن ختم میشود.
نتیجه این که خاتمیت به معنای کامل شدن چیزی و به آخر و انتها رسیدن آن است.
۱ - معنا
خاتمیت مصدر جعلی از خاتم (به کسر یا فتح تاء) و از ریشه خ ت م است.
در بیشتر منابع لغوی مراد از خاتم الانبیا بودن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله و سلم را این دانستهاند که ایشان آخرین پیامبر است.
در برخی منابع از خاتم به مهری که بر پایانِ نامهها میزدهاند، نیز تعبیر شده است
به نظر برخی مستشرقان، این واژه ریشهای آرامی دارد که در این صورت هم در معنای اصطلاحی آن تغییری حاصل نمیشود.
۲ - از دیدگاه قرآن
واژه خاتمیت در قرآن کریم به کار نرفته، اما تعبیر خاتم النبیین در آیه ۴۰ سوره احزاب (ماکانَ محمدٌ أبا أَحَدٍ مِنْ رجالِکُمْ وَلکِن رسولَ اللّهِ و خاتمَ النبیینَ)
به عنوان وصف پیامبر اکرم به کار رفته است.
تعبیر «خاتم النبیین» به دو صورت، با کسر یا فتح تاء خوانده شده است.
در صورت اول به معنای پایاندهنده و مهرکننده سلسله انبیا و در صورت دوم به معنای آخر و پایان است.
علاوه بر آیه ۴۰ سوره احزاب، در قرآن کریم تعابیر دیگری دالّ بر آخرین پیامبر بودن رسول اکرم وجود دارد.
تعابیری همچون: اکمال دین : «الیومَ اکملتُ لَکمْ دینَکم»
ارسال از جانب خدا برای جمیع مردم: «اِنّی رسولُ اللّه اِلیکُمْ جَمیعا»
فرستادن نبی اکرم برای ابلاغ دین حق تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند: «هُوَالذی اَرْسَلَ رسوله بِالهدی و دین الحقِّ لیُظهرَه علیالدینِ کُلِّه»
نبودن هیچ تغییردهندهای در کلمات الهی: «لامُبدِّلَ لِکلماته»
انذار برای عالمیان: «لِیکونَ للعالمینَ نَذیرا»
ارسال پیامبر برای بشارت و انذار همه مردم: «و ما ارسلناکَ اِلّا کافةً للناسِ بشیراً و نذیراً»
راه نیافتن باطل در کتاب خدا : «لایأتیهِ الباطلُ من بینِ یدیهِ و لا مِن خَلْفِه»
رحمت بودن پیامبر برای عالمیان: «و ما اَرسلناکَ اِلّا رحمةً لِلعالمین».
تمامی این تعابیر متضمن آن است که اسلام دارای کاملترین شرایع و دینی جهانی است و نسخ و تغییری در آن راه نخواهد یافت.
از اینرو دین اسلام آخرین دین، و پیامبر اکرم خاتم الانبیا به شمار میآید.
مهر | دین و اندیشه | شنبه، 26 مهر 1404 - 09:23
اینکه انبیا معمولاً در فقر و در ظاهری ساده ظهور میکردند، به خاطر این بود که افراد با رغبت و میل عقلانیت ایمان بیاورند و الّا اگر مثل پادشاهان بودند مردم هیچ وقت به اینها ایمان نمیآوردند.
خلاصه خبر
امیرالمومنین در حکمت ۴۳ نهج البلاغه میفرمایند: وَ قَالَ (علیه السلام) فِی ذِکْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ: [رَحِمَ] یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً.
و آن حضرت در باره خبّاب بن ارت فرمود: خداوند خبّاب بن ارت را رحمت کند، از روی رغبت اسلام آورد، و به خاطر اطاعت از حق هجرت نمود، و به آنچه او را کافی بود قناعت ورزید، و از خداوند خشنود بود، و جهاد گر در راه حق زیست.
در جنگ صفین و نهروان در لشکر علی (علیه السلام) بود در حالی که از بعضی از روایات استفاده میشود هنگامی که امیر مؤمنان از صفین بازگشت قبری را در بیرون دروازه کوفه دید.
امیر مؤمنان هنگامی که جنایات خوارج را برمی شمرد، شهادت عبدالله را مطرح فرمود و آنها را مسئول خون او دانست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره اسلام بنی امیه و معاویه، در نامه ۱۷ بند دوم میفرمایند: «لَمَّا اَدخَلَ اللهُ العَرَبَ فِی دِینِهِ اَفواجاً و اَسلَمَت لَهُ هٰذِهِ الأُمَّهُ طَوعاً وَ کَرهاً کُنتُم مِمَّن دَخَلَ فِی الدِّینِ إمَّا رَغبَةً وَ إمَّا رَهبَةً عَلَی حِینِ فَازَ أهلُ السَّبقِ بِسَبقِهِم.» «وقتی خداوند متعال عرب را در دین خودش فوج فوج وارد کرد، این امّت یا از روی میل و رغبت درونی یا از سر بی میلی اسلام آوردند، در آن روزگار شما بنی امیه در دین اسلام داخل شدید یا از روی میل به دنیا، یا از ترس جان و مال تان.»
همچنین در خطبه ۱۹۲ بند ۸ میفرمایند: وَ لَوْ کَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْکٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّجالِ لَکَانَ ذَلِکَ أَهْوَنَ عَلَی الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الِاسْتِکْبَارِ وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ
أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّهُ سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، وَأَنَّهُ سَيِّدُ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَةِ الطَّيِّبِينَ.
گواهی میدهم که معبودی جز خدا نیست، یگانه و بیشریک است و گواهی میدهم که محمّد بنده و رسول اوست و آقای پیشینیان و پسینیان و سرور پیامبران و رسولان است، خدایا بر او و اهلبیتش، آن امامان پاک درود فرست.
سپس بگو:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيلَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَحْمَةَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَجِيبَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خاتَِمَ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا قائِماً بِالْقِسْطِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَاتِحَ الْخَيْرِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَعْدِنَ الْوَحْيِ وَالتَّنْزِيلِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُبَلِّغاً عَنِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَ يُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ؛
سلام بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای دوست صمیمی خدا، سلام بر تو ای پیامبر خدا، سلام بر تو ای برگزیده خدا، سلام بر تو ای رحمت خدا، سلام بر تو ای منتخب خدا، سلام بر تو ای محبوب خدا، سلام بر تو ای بنده نجیب خدا، سلام بر تو ای خاتم پیامبران، سلام بر تو ای سرور رسولان، سلام بر تو ای قیام کننده به عدالت، سلام بر تو ای فتح کننده خیر، سلام بر تو ای معدن وحی و تنزیل، سلام بر تو ای رساننده پیام از سوی خدا، سلام بر تو ای چراغ پرفروغ؛
سزاوار امین وحی در بندگی خدا نمودن هست به رسالت
کمالات عطرافشانی قرآن و محمد هست به فضیلت
کیست که در قلبها صدای لااله الاالله را طنین انداز می کند
پاداش امت محمد در بندگی خدا نمودن هست به سعادت
از عرش ذهنها صدای نماز معراج محمد "س" می آید
از کلام فرامین قرآن صدای وحیِ خدایِ احمد"س" می آید
این مائیم که صحرای وجودمان منتظر بارش آیات ایمان است
سالهاست که با تکرار میلاد نور گلبانگ اذان محمد "س" می آید
سالروز میلاد پیامبر اکرم سلام الله علیه و امام صادق سلام الله علیه تبریک و تهنیت باد
گل افشان گل محمدی