گناه ننمودن حتی در ...
در تفسير عياشي از ابي جعفر روايت شده كه گفت:نزد امام صادق(ع) بودم،مردي خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد:من همسايگاني دارم كه كنيزان خوانندهاي دارند.ميخوانند و مينوازند و من گاهي كه براي قضاء حاجت (به دستشويي) ميروم، نشست خود را طولانيتر ميكنم؛تا نغمههاي آنها را بشنوم،در حالي كه براي چنين منظوري نرفته ام.
امام صادق(ع) فرمود:مگر،گفتار خداوند را نشنيدهاي كه ميفرمايد:«انّ السّمع و البصر و الفؤاد كلّ اولئككان عنه مسئولا؛همانا گوش و چشم و دل همه مسئولند».(سورهي اسراء، آيهي 36)
او عرض كرد:گويا من،هرگز،اين آيه را از هيچ كس،نه عرب و نه عجم،نشنيده بودم و اكنون اين كار را ترك ميگويم و به درگاه خدا توبه ميكنم.
امام به او دستور داد:برخيز و غسل توبه كن و به مقداري كه ميتواني،نماز بگذار!؛ چرا كه عمل بسيار ناپسندي انجام ميدادي كه اگر در آن حال ميمردي، مسئوليت تو بزرگ بود… كارهاي زشت را،براي اهلش بگذار؛چرا كه هر چيز اهلي دارد.1
1. تفسير العياشي، ج 2، ص 292.
اندازه نگهدار ...
امام صادق(ع) با يكي از يارانش به نام عجلان نشسته بود. فقيري نزد حضرت آمد و از او كمك خواست. امام برخاست و بسوي زنبيلي كه در خانه بود رفت و مشتي خرما برداشت و به او داد. طولي نكشيد كه فقير ديگري آمد و از حضرت خرما طلب كرد. باز حضرت مقداري خرما به او عطا كرد. نفر سوم وارد شد حضرت به او نيز خرما داد. نفر چهارم وارد شد، حضرت به او كمك نكرد. خطاب به او فرمود: روزي من و تو بدست خداوند است. آنگاه فرمود: اي عجلان! رسول خدا به هرفقيري كه از او چيزي ميخواست كمك ميكرد تا اينكه روزي زني فرزندش را نزد رسول خدا فرستاد و گفت: اگر پيامبر فرمود چيزي ندارم، بگو: پيراهنت را بده! پيامبر نيز چنين كرد در حالي كه خود به آن پيراهن احتياج داشت. خداوند متعال اين آيه را نازل كرد: «وَلا تَجْعَلْ يدَكَ مَغْلُولةً إلي عُنُقِكَ وَلا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسوراً؛
دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار هم گشاده دست نباش تا حيران و حسرت زده گردي.(سورهي اسراء، آيهي 29)
به اين ترتيب خداوند از پيامبرش خواست كه ميانهروي را پيشه كند.
بخشش پنهانی به دشمنان ...
يك روز امام صادق (ع) كيسه پولى را به ابوجعفر خثعمى كه يكى از شاگردان و اصحاب مورد وثوق او بود، داد و دستور فرمود كه آن را به يكى از بنى هاشم بدهد و تأكيد كرد كه اين صله، پنهانى صورت گيرد و او نداند كه از طرف امام است .
هنگامى كه ابو جعفر كيسه پول را به آن مرد هاشمى داد، او دست به دعا بلند كرد و گفت: خداوندا! به اين مرد احسان كننده پاداش خير بده كه گاه گاهى پولى براى ما مىفرستد و ما بدين وسيله زندگيمان را سروسامان مىدهيم؛ اما جعفر (ع) با وجود آن همه ثروت و دارائى كه دارد چيزى براى ما نمىفرستد. 1
امام صادق (ع) صلهها و عطاها و احسانهايش را حتى از كسانى كه با او قطع ارتباط كرده بودند، نمىبريد. حتى در ساعت و لحظه وفات نيز به فكر خويشاوندانش بود و موقعى كه دستور داد براى همه آنان چيزى فرستاده شود، فرمود به حسن بن على افطس 2 نيز هفتاد دينار بدهند.
به امام عرض شد، آيا به مردى كه با دشنه به شما حمله كرده و مىخواسته است شما را بكشد، پول مىدهيد؟!
در پاسخ فرمود: مگر قرآن نمىخوانيد كه مىگويد:
و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب.3
و كسانى كه پيوند برقرار مىكنند آنجا كه خداوند فرمان پيوند و ارتباط داده و از پروردگارشان مىترسند و از حسابرسى بد بيمنا كند.
و در ادامه سخنش فرمود: خداوند بهشت را آفريده و آن را پاكيزه و معطر ساخته است و بوى عطرآگين آن از مسافت دو هزار ساله به مشام مىرسد، اما عاق والدين و قطع كننده بارحم و خويشاوند نزديك، بوى آن را احساس نمىكند.
اين بود شمهاى از احسانها و صلههاى پنهانى امام كه نشانگر مهر و محبت عواطف انسانى آن حضرت تواند باشد.
1- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 273.
2- او حسن بن على اصغر بن على بن حسين عليهما السلام بود كه همراه محمد بن عبدالله خروج كرد و به دستش يك پرچم سفيد بود و در اين راه سختى و مشقت زياد كشيد. گويند در ميان ياران محمد، شخصى به شجاعت، دليرى و بردبارى حسن نبوده است و از بس قدى كشيده و بازوى نيرومند داشت به او نيزه آل ابى طالب مىگفتند. پس از آنكه محمد كشته شد، حسن افطس متوارى گرديد؛ اما موقعى كه امام صادق (ع) وارد عراق شد و با ابوجعفر منصور ديدار فرمود، نزد او درباره حسن شفاعت كرد و منصور هم از حسن درگذشت و با اين لطف و محبتى كه امام درباره حسن كرد و با وصف آن همه احسان و نكوئى، مع ذلك او با دشنه به امام حمل كرد و قصد قتل او را داشت .
3- الرعد /21.
اين جواب را از حجاز آورده اى ...
(ابوشا كر ديصانى از دانشمندان معروف عصر امام صادق علیه السلام بود؛ و در صف منكران توحيد قرار داشت ؛ ومعتقد به خداي نور و خداى ظلمت بود و همواره مى كوشيد تا با بحثهاى كلامى ؛ عقيده خود را ثابت كند؛ و اسلام را نقض نمايد؛ او بنيانگذار مكتبى به نام ديصانيه شده بود و شاگردانى داشت ؛ و حتى مدتى هشام بن حكم از شاگردان او بود؛ در اينجا به يك نمونه از ايراد تراشى هاى او توجه كنيد: )
ابو شاكر به نظر خود ايرادى براى قرآن يافته بود؛ روزى به هشام بن حكم (شاگرد برجسته امام صادق ) گفت : در قرآن آيه اى وجود دارد كه عقيده ما (دوگانه پرستى ) را تصديق مى كند.
كدام آيه را مى گوئى ؟ آنجا كه (در آيه 84سوره زخرف ) مى خوانيم :
و هو الذى فى السما اله و فى الارض اله : او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين نيز معبود مى باشد؛ بنابراين آسمان معبودى دارد؛ و زمين معبود ديگر.
هشام مى گويد: من ندانستم چگونه به او پاسخ بگويم ؛ در آن سال به زيارت خانه خدا مشرف شدم ؛ و نزد امام صادق (ع ) رفتم و ماجرا را عرض كردم .
امام صادق (ع ) فرمود: اين سخن بى دين خبيثى است ؛ هنگامى كه بازگشتى ؛ از او بپرس : نام تو در كوفه چيست ؟ مى گويد: فلان .
بگو: نام تو در بصره چيست ؟
مى گويد: فلان ؛ سپس بگو: پروردگار ما نيز همين گونه است ؛ نام او در آسمان اله است و در زمين نام او اله است ؛ و همچنين در درياها؛ و صحراها و در هر مكانى ؛ اله و معبود؛ او است .
هشام مى گويد: هنگامى كه بازگشتم ؛ به سراغ ابوشاكر رفتم ؛ و اين پاسخ را به او دادم .
گفت : اين سخن از تو نيست ؛ اين را از حجاز آورده اى (هذه نقلت من الحجاز)
پنجاه سال در جستجوى رهبر آگاه
بُرَيْهْ يا بُرَيْهه از علماى بزرگ هفتاد ساله مسيحى در عصر امام صادق علیه السلام بود كه مسيحيان به وجود او افتخار مى كردند؛ او مدتى بود كه عقيده اش نسبت به آئين مسيحيت سست شده بود؛ و به دنبال دين حق مى گشت و با بسيارى از مسلمانان بحث و مناظره نموده بود؛ او همسر خدمتگزارى داشت كه مطالب دينى را با او در ميان مى گذاشت ؛ ولى با آن همه بحث و بررسى هنوز به نتيجه نرسيده بود؛ تا اينكه شيعيان او را به هشام بن حكم يكى از شاگردان زبردست و دانشمند امام صادق (ع ) معرفى كردند.
بُرِيْهَه روزى با جمعى از مسيحيان به مغازه هشام در كوفه رفتند؛ ديدند هشام به عده اى قرآن ياد مى دهد؛ بريهه به هشام گفت : با همه عالمان و متكلمان اسلام بحث و مناظره كرده ام ؛ ولى به نتيجه نرسيده ام ؛ اينك آمده ام با تو مناظره كنم .
هشام در حالى كه خنده بر لب داشت ؛ به او گفت : اگر معجزات حضرت مسيح (ع ) را مى خواهيد ندارم.
سپس او سؤالاتى درباره اسلام ازهشام كرد و پاسخ كافى شنيد؛ آنگاه هشام از او سؤالاتى درباره مسيحيت كرد؛ ولى او در پاسخ درمانده شد.
سرانجام بريهه شرمسار شد؛ و همراهانش اظهار پشيمانى مى كردند؛ و با اين وضع متفرق شدند.
بريهه به خانه خود بازگشت و جريان ملاقات خود با هشام را براى همسرش تعريف كرد؛ و همسرش گفت : اگر در جستجوى دين حق هستى ؛ غمگين نباش ؛ هر كجا حق را ديدى بپذير و در اين مسير لجاجت نكن .
بريهه سخن او را پذيرفت ؛ و روز ديگر نزد هشام رفت و به او گفت : آيا تو معلم و رهبرى نيز دارى ؟
- آرى .
او كيست و در كجاست و در چه حال است ؟
اندكى از نژاد و عصمت و علم و سخاوت و شجاعت امام صادق (ع ) را بيان كرد؛ و سپس گفت : اى بريهه ! خداوند هر حجتى را كه بر مردم دورانهاى گذشته منصوب نموده ؛ براى مردم دوران وسط و اخير نيز اقامه كرد؛ و هيچگاه حجت خدا و دين از ميان نرود.
سخن بسيار درستى گفتى آنگاه بريهه همراه همسر خود با هشام به سوى مدينه رهسپار شدند؛ تا به حضور امام صادق (ع ) برسند.
هشام همراه بريهه و همسر او (مسافرت طولانى بين كوفه ومدينه را به پايان رسانده ) به مدينه رسيدند. براى ديدار امام صادق (ع ) به خانه آن حضرت رفتند؛ در آنجا با امام كاظم (ع ) فرزند امام صادق (ع ) (كه در آن وقت كمتر از بيست سال داشت ) ملاقات نمودند.
هشام داستان خود با بريهه را براى امام کاظم علیه السلام نقل كرد؛ در اين هنگام امام كاظم (ع ) به بريهه فرمود: تا چه اندازه به كتاب دينت (انجيل ) آگاهى دارى ؟
آن را مى دانم .
- تا چه اندازه اطمينان دارى كه معنيش را بدانى ؟
به آن به خوبى آگاه هستم ؛ و در اين جهت ؛ اطمينان بسيار دارم .
آنگاه امام كاظم (ع ) مقدارى از فرازهاى كتاب انجيل را خواند؛ بريهه (آنچنان تحت تأثير جاذبه قرائت امام قرار گرفت كه هماندم نور ايمان بر سراسر قلبش تابيد و) عرض كرد:
اياك كنت اطلب منذ خمسين سنة او مثلك
پنجاه سال است كه من در جستجوى تو يا مانند تو بودم
" بوریا " سایت تخصصی مداحان WWW.BORYA.IR
اين مطلب درفهرست موضوعات وبسايت-رديف: داستان های عبرت آموز از زندگی و سیره امام صادق(ع)
http://emamesadeg.blogfa.com/post/38